مروری بر ادعای نیابت عامه و خاصه فقها در زمان غیبت

مروری بر ادعای نیابت عامه و خاصه فقها در زمان غیبت

علت اصلی ادعای نیابت فقها در زمان غیبت

چکیده

این مقاله با نگاهی انتقادی به خاستگاه تاریخی و کلامی ادعای نیابت فقها در زمان غیبت امام مهدی(ع)، استدلال می‌کند که این ادعا بیش از آنکه مستند به نصوص معتبر باشد، واکنشی است به خلأ ناشی از غیبت و دغدغه استمرار حاکمیت دینی در عصر فقدان امام معصوم. نگارنده با تحلیل مبانی اعتقادی شیعه در لزوم نصب الهی حاکم، نشان می‌دهد پذیرش نیابت فقها بدون تصریح امام، با اصول امامت و فلسفۀ نصب الهی در تعارض است. سپس با بررسی شواهد تاریخی از جمله آرای سید بن طاووس، آشکار می‌شود که حتی پیامبران و فرشتگان نیز در انتخاب انسان اصلح بدون راهنمایی الهی دچار اشتباه شده‌اند، چه رسد به مردم یا علمای غیرمعصوم. در پایان، نویسنده بر این نکته تأکید می‌ورزد که گره‌زدن ضرورت استمرار دین با نیابتِ بدون نص، تحریفی در اندیشۀ اصیل شیعه درباره ولایت الهی است، و برای شناخت وظیفۀ مردم در عصر غیبت، باید به تعالیم کسی چون سید احمدالحسن و خطبۀ اکمال دین رجوع کرد.

بسیاری از متفکران و صاحب‌نظران و علمای شیعه معتقدند در زمان غیبت امام محمد بن الحسن امامِ زمان ع، مردم بدون صاحب و مرجعی رها نشده‌اند؛ به‌عبارت بهتر اینکه، آن‌ها معتقدند که حتماً برای شیعیان در زمانِ غیبت امام مهدی ع، نائب یا نائبانی از طرف خداوند متعال و امام مهدی ع قرار داده شده است تا محلی برای مراجعۀ شیعیان باشد. معتقدین به این امر گرچه در مواردی با هم اختلاف‌نظر دارند ـ‌همانند مسئلۀ نیابت خاصه یا نیابت عامه فقیه یا فقها‌ـ اما همگی در این امر با هم اتفاق‌نظر دارند که در زمان غیبت، شخص یا اشخاصی باید متکفل امر دین مؤمنین باشند.

از مهم‌ترین و اساسی‌ترین ادلّه‌ای که باعث شده است شیعیان به این امر معتقد شوند این است که آن‌ها مطمئن هستند دینِ پیامبر اکرم ص به‌عنوان آخرین و کامل‌ترین دین نازل شده است و این دین و دستوراتش تا ابد جاودانه خواهد بود. از طرفی معتقدند بسیاری از دستورات دینی که مُهرِ کامل‌بودن بر آن‌ها خورده است بدون وجودِ امام و رهبر و مرجعی معنا ندارد؛ به‌عبارت دیگر، آن‌ها متوجه این نکته شده‌اند که دینِ کامل پیامبر اکرم ص با وجودِ شخصِ خلیفۀ الهی یا کسی که او انتخاب کرده است کامل شده و معنا خواهد داشت؛ و بالاتر از همۀ ابواب دینی و فقهی، حکومت دینی را لازمۀ دین اسلام دانسته و کسی از عاقلانِ مسلمان به خود اجازه نمی‌دهد حکومت دینی را از اعتقاداتِ دینی جدا کند. به خاطر همین امر شاهدیم که فرقه‌ها و مذاهب مختلف اسلام چه پس از وفات پیامبر اکرم ص و چه پس از غیبت امام دوازدهم، درصدد بودند جامعه‌ای تشکیل دهند که با حضورِ یک مسلمانِ دین‌دار در رأس حکومت، انجامِ تکالیف شرعی را بر خود و مؤمنین دیگر آسان کنند. همین امر سبب شده است هنوز هم جوامع مسلمان شاهد حکومت‌ها و جنگ‌هایی حتی در بین خودشان هستند. برای نمونه می‌توانیم به حرکت جماعت گمراه وهابیِ داعش و هم‌فکرانش در سوریه و عراق اشاره کنیم؛ یا حکومتِ به‌اصطلاح دینیِ حاکمانِ سعودی در عربستان یا حکومتِ وهابیونِ طالبان در افغانستان. شیعیان نیز از این دایره خارج نبوده‌اند و اگر فرصتی به دست می‌آوردند برای تشکیل حکومت اسلامیِ مدّ‌نظرشان اقدام می‌کردند. نمونۀ بارز این تفکر را در تشکیل حکومت اسلامی در کشور ایران شاهدیم.

شیعیان معتقدند پیامبر ص، آن حاکمِ مد‌نظر را انتخاب می‌کند؛ اما اهل‌سنت با اینکه باور دارند شخصی باید در رأس حکومت دینی باشد، اما باور ندارند که پیامبر آن شخص را انتخاب کرده است و بلکه بالاتر از آن ضرورتی برای این انتخاب نمی‌بینند. اختلاف شیعه و سنی در این امر، تنها به این ختم نمی‌شود که آیا علی بن ابی‌طالب ع از طرف پیامبر انتخاب شده است یا خیر؛ بلکه اختلاف بالاتر از آن است و آن اینکه آیا امت مسلمان نیازمند این است که حاکمش را خداوند متعال از زبانِ پیامبرش انتخاب کند یا اینکه مردم خودشان می‌توانند حاکمِ شایسته‌ای را برگزینند؟ آنچه علمایِ عاملِ شیعه در این قرن‌ها تلاش کرده‌اند، این بوده است که بفهمانند امت مسلمان، محتاجِ خلیفه‌ای است که مستقیم از سوی خداوند متعال و پیامبرش انتخاب شده باشد و مردم قادر به انتخاب حاکم خود نیستند.

سید بن طاووس از علمای بزرگ شیعه در ردّ صلاحیتِ مردم برای انتخاب خلیفه و حاکم به این نکته اشاره می‌کند که حتی پیامبران نیز بدون کمک و یاریِ خداوند، قادر به انتخاب صحیح نبوده و نمی‌توانند انسان شایسته را انتخاب کنند؛ پس چه توقعی می‌رود از انسان‌هایی که حتی معصوم نیستند و با خداوند ارتباط ندارند. ابن‌طاووس حضرت موسی ع را مثال می‌زند؛

زمانی که به موسی امر شد هفتاد مرد از بهترین‌های قومش را انتخاب کند تا به میقات پروردگار بروند و زمانی که به میقات رفتند و آثار الهی را مشاهده کردند گفتند ما به تو ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه خداوند را به عیان ببینیم: (يا مُوسی‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّی نَرَی‏ اللَّهَ‏ جَهْرَة) (ای موسی، ما به تو ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم)[1][2]

او برای تأکید این نکته به مثال‌های دیگری نیز روی می‌آورد؛ از جمله اینکه ملائکه را صاحبِ اختیارِ افضل از آدم می‌داند که در داستان انتخاب حضرت آدم به‌عنوان خلیفۀ الهی اعتراض می‌کنند و بعد از اینکه علم آدم را مشاهده می‌کنند از نظرشان برمی‌‌گردند. در حقیقت فرشتگان بر انتخاب خداوند اعتراض کرده و آن را صحیح نمی‌دانستند و اگر امر و اختیار به دست آن‌ها بود چنین کاری نمی‌کردند؛ اما خداوند برایشان روشن ساخت که آن‌ها جاهل‌اند و علم حقیقی در این امر ندارند و همین جهل به امور است که ابن‌طاووس را بر این وا می‌دارد که اختیار و انتخاب امور را به خداوند عالم و حکیم بسپارد.

ابن‌طاووس به شواهد دیگری نیز استناد می­کند؛ همانند خود حضرت آدم ع که طبق اختیار خویش از درخت ممنوعه تناول کرد و با اینکه صاحب علم الهی بود، در انتخابش اشتباه کرد؛ یا به‌مانند حضرت یعقوب که در اختیار برادران در محافظت از یوسف به اشتباه رفت و با اختیار خود امری را برای محافظت از یوسف برگزید که همان بلای جان او شد. [3]

اما جالب اینجاست که همین اعتقادِ صحیح و درستِ شیعیان و علمای عاملی همچون سید بن طاووس کم‌کم در طول تاریخ رنگ می‌بازد و با شکل و رنگ‌های دیگری وارد اعتقادات مردم می‌شود. علت این امر این بوده که شیعیان و علمای آن‌ها، به‌خوبی متوجه این نکته شده بودند که دینِ اسلام دین کاملی است و برای اجرای دستورات و تکالیف این دین نیازمند حکومت و حاکمانی است که حکومت و حاکمیتشان شرعی و مورد رضای خداوند باشد؛ در نتیجه، وقتی به‌خوبی متوجهِ چرایی غیبتِ امام زمانشان نشدند دست به کار شده و به‌تدریج دنبال راه چاره‌ای بودند تا به این سؤال پاسخ دهند که: شیعیان در زمان غیبت امام مهدی ع چه کنند و به چه‌کسی یا کسانی مراجعه کنند؟

شیعیان اگرچه به‌ظاهر برای غیبتِ امام زمان ع توجیهاتی ذکر می‌کردند ـ‌همچون حفظِ جانِ شریفشان‌ـ اما در حقیقت همۀ این مسائل، قانع‌کننده نبود و آن‌ها قادر نبودند به این سؤال پاسخ دهند که اگر لازم و ضروری است جانشین پیامبر اکرم ص شخصِ معصوم و منصوصی از سوی خدا باشد پس مردم در زمان غیبتش چه کنند که به این حاکم دسترسی ندارند؟ توجیهِ اینکه فایدۀ وجود امام مهدی ع در زمان غیبتش همچون خورشیدِ پشت ابر است نیز فایده‌ای نخواهد داشت؛ زیرا آنچه وجه کامل‌شدنِ دین بوده و شیعیان برای آن مبارزه می‌کردند چیزی فراتر از خورشیدِ پشت ابر بوده است. در حقیقت پیامبر اکرم ص دینش را با خورشیدِ عیان و ظاهر کامل کرده بود نه با خورشیدِ پشت ابر؛ وگرنه امام علی ع و دیگر ائمه ع چه در رأس حکومت باشند و چه نباشند نورشان بر مردم می‌تابیده است. در حقیقت آنچه مورد تأکید و سفارش پیامبر ص بوده، حاکمیتِ جانشینانش است و این همان اختلاف بین شیعه و سنی در طول سال‌های متمادی بوده است. حال علمای شیعه باید به این سؤال پاسخ دهند این حاکمی که همانند خورشیدِ بدون ابر بر مردم می‌تابد و مردم از نور مستقیمش بهره می‌برند کیست؟

همین سؤال‌ها و سردرگمی‌ها باعث شد در طول سالیان زیادی که مردم به امام مهدی ع دسترسی نداشتند کم‌کم به این امر معتقد شوند که فقها و کسانی که در حوزه‌ها مشغول درس و تدریس معارف دینی هستند می‌توانند نائب یا نائبان امام مهدی ع باشند؛ بدون اینکه حتی یک روایتِ ضعیف هم دلالت بر این امر داشته باشد. در حقیقت چه برای مسئله نیابت عامۀ فقها و چه برای نیابت خاصه و تشکیل حکومت تحت‌نظر ولی فقیه، حتی یک دلیل روایی صحیح وجود ندارد؛ اما چه‌چیزی باعث شده است تا همان علما و شیعیانی که تا به امروز در مقابل اهل‌سنت می‌گفتند حاکم اسلامی را باید خدا انتخاب کند نه مردم، امروز بدون داشتنِ دلیل روایی صحیحی معتقد شدند فقها جانشینان امام زمان ع هستند؟

در واقع آنچه سبب شد این جماعت خودشان را با ادله‌ای به‌اصطلاح عقلی فریب دهند تنها عدم درک و جمعِ این دو مسئله بوده است: چگونه می‌توان معتقد بود وجودِ خلیفه‌ای منصوص و منتخب از سوی خداوند پس از پیامبر برای امت ضروری است، اما امروزه معتقدیم بدون حضور آن خلیفه، سال‌هاست دین اسلام همچنان بر کمال و تمامیتش باقی مانده است؟ در نتیجه به خود اجازه دادند تا بدون داشتن دلیلی از سوی ائمه و امام مهدی ع خودشان را جانشینان حضرت در زمان غیبتش معرفی کنند.

 ای کاش علمای شیعه برای دانستن پاسخ این سؤال که «مردم در زمان غیبت امام مهدی ع چه کنند؟» به‌جای اینکه به این امر معتقد شوند که آن‌ها جانشینان امام هستند، به عجز خویش در پاسخ به این سؤال اعتراف می‌کردند. زیرا ورود در این مسیرِ خطرناک نه‌تنها عواقبی برای اعمال و رفتارشان در آینده خواهد داشت، بلکه باعث زیر سؤال‌رفتن بسیاری از اعتقادات اصلی و ریشه‌ای صحیح در باب ولایت و امامت ائمه ع و جانشینی پس از پیامبر خواهد شد.

آن‌ها یقیناً نمی‌توانند پاسخ صحیح و منطقی به این سؤال دهند که اگر بدون دلیل، نیابت فقها در زمان غیبت ثابت شده است حال چگونه آن شخصِ حاکم انتخاب می‌شود، بدون اینکه رأی و نظر مردم در انتخابش دخالتی داشته باشد؟

همۀ مذاهب و حتی علمای شیعه به‌خوبی متوجه شدند پایۀ اصلی دین اسلام بر تشکیل حکومت استوار است و به همین سبب بوده است که برای حاکمیت و مرجعیت بر مردم به دنبال راه چاره بوده‌اند؛ اما غافل از این نکته بوده‌اند که همان خدایی که دینش را به حکومت و حاکمیتِ شخصِ موردِ رضایش گره زده است، همان خداوند نیز در کنار آن به‌خوبی تبیین کرده است که این حاکم باید شرایطی داشته باشد و هرکسی را شایستۀ این مقام نیست. در واقع این دو امر با هم هستند و کسی حق ندارد این دو امر را از هم جدا کند؛ به بیان دیگر، این‌گونه نیست که بگوییم خداوند دینی را نازل کرده که امر ضروری و واجبِ آن دین این است که حاکمی در رأس آن باشد، اما چگونگی تشخیص این حاکم را در شرایط و زمان‌های مختلف برای مردم تبیین نکرده باشد؛ چه پس از وفات پیامبر و چه پس از غیبت امام مهدی ع. در واقع اگر شرایطی که خداوند برای حاکمش در نظر گرفته است وجود نداشته باشد و آن حاکمِ منتَخب به هر دلیلی در دسترس نباشد، کسی حق ندارد حکومتی را با حاکمی غیرمشروع به خداوند نسبت دهد. همان خدایی که حکومت و سیاست را از دینش جدا نکرده است و به آن حساس بوده است، همان خدا و همان قرآن و روایات و همان دین نیز به شرایط و صفاتِ حاکم توجه داشته و به آن حساس بوده است. پس معنایی ندارد که در زمان غیبت امام مهدی ع گمان کنیم وجود حکومت برای دینِ الهی ضرورت دارد، اما خودمان متکفل تشکیل آن حکومت یا مرجعیت بر مردم شویم و انسان‌های غیرمعصومی را که منتَخب ائمه ع نیستند صاحبِ ولایت بدانیم!

در واقع ندانستنِ پاسخ این سؤال که «چرا امام مهدی ع غیبت کردند و مردم در زمان غیبتش چه وظیفه‌ای دارند؟» نباید باعث شود به پاسخی غلط برسیم؛ و در این بین پس از سال‌ها محاجّه با تفکر اهل‌سنت به این نتیجه برسیم که دین اسلام می‌تواند کامل و تمام باقی بماند، اما امامِ معصوم در دسترس مردم نباشد و مردم برای امر دین و دنیایشان به انسان‌های غیرمعصومی از جنس خودشان مراجعه کنند.

اما به‌راستی علت غیبت امام مهدی ع چه بوده است؟ و مردم در زمان غیبتشان چه وظیفه‌ای داشتند و حکم اعمالشان چگونه است؟ برای پاسخ به این سؤال به خطبۀ اکمال دین، سید احمدالحسن مراجعه کنید.

پانویس‌ها:

  1. [1]  بقره، 55.

  2. [2]  سید بن طاووس، سعد السعود للنفوس منضود، 134.

  3. [3]  سید بن طاووس، کشف المحجه لثمره المحجه، 139؛ رک: بقره، 30ـ34.

     

کلیدواژه‌ها

سید احمدالحسن فلسفۀ غیبت مشروعیت حکومت نصب الهی جانشینی پیامبر سید بن طاووس نیابت عامه نیابت خاصه فقهای عصر غیبت ولی فقیه غیبت امام مهدی دین کامل نقد ولایت فقیه ضرورت امام اندیشۀ سیاسی شیعه امت و حاکمیت

امتیاز مقاله

0.00 از 5 (0 رأی)
امتیاز شما