دین، عاملِ جهشِ فرهنگیِ هوموساپینسها
چکیده
احمدالحسن در کتابِ «توهمِ بیخدایی»، ص ۳۲۶ تا ۳۲۸ مینویسد:
از آنجا که ادبیات، معیاری ممتاز برای سنجشِ فرهنگِ بشر و تواناییِ انسان بر اندیشیدن است، ادبیاتِ سومری یا اکدی (بابلی و آشوری)—مانند حماسۀ گیلگمش که در قالبِ متونِ گوناگون روایت شده—شاهدی مهم بر این واقعیت است که تواناییِ اندیشه و شناختِ انسان از همان اوانِ شناختهشده در سومر و اکد—که در الواحِ سومری ثبت و نقل شده—تا امروز تغییری نکرده است. ادبیات، «معیارِ ایدئال» است؛ زیرا به ابزارهای دیگری که دقتِ سنجش را مخدوش کند، نیاز ندارد.
برعکسِ تمدنِ صنعتی و ساختمانسازی که استفاده از آنها بهعنوانِ مقیاسِ دقیق دشوار است؛ چون خودْ متکی به ابزار و وسایلی فراتر از توانِ فردِ انسانیاند (مثلاً فراوانیِ اختراعات، ابزارِ تولید و ماشینآلاتی که تولیدِ برخی به برخیِ دیگر وابسته است).
ممکن است کسی بگوید: انسان در ساختِ سازهها بسیار پیشرفت کرده؛ چون امروز آسمانخراشها و پلهایی بر پهنۀ دریاها ساخته میشود، پس در قیاس با نیاکانِ سومریمان در فکر و ادراک نیز پیشرفتهتریم. چنین نیست. اگر میانِ «زیگوراتِ اور»—که سومریان بنا کردند—و پیچیدهترین سازههای غولپیکرِ امروز مقایسهای انجام دهیم، درمییابیم میانِ سطحِ فکر و ادراکِ مهندسانِ زیگوراتِ اور و همتایانِ چینیِ امروز (که طولانیترین پلهای دریاییِ جهان را طراحی و اجرا کردهاند یا هتلی سیطبقه را در چند روز برافراشتهاند) تفاوتی ذاتی وجود ندارد. تفاوت، در «ظرفیتهای بیرونیِ در دسترس» است: امروزه مهندسان از انباشتۀ طولانیِ تجربهها و ماشینآلات بهرهمندند؛ سومریان، در آغازِ راه، از چنین ابزارهایی بیبهره بودند.
مانند آن است که به یک نفر تنها بیل، ابزارهای ساده و اطلاعاتی اولیه بدهیم و از او ساختِ زیگورات بخواهیم؛ و به دیگری ماشینآلاتِ پیشرفته و انبوهِ دادهها و نرمافزارهای طراحی بدهیم و از او ساختِ پلی که چین و هنگکنگ را پیوند میدهد. اگر هر دو مأموریت را به انجام رسانند، نمیتوان تفاوتی در «توانِ اندیشه» یا «قدرتِ ادراک» آنها حکم کرد.
ازاینرو تمدنِ سومری—در ساختوساز، صنعت و کشاورزی—از وقوعِ یک «جهشِ تمدنی» نسبت به پیشینیان حکایت دارد؛ و این، پرده از «جهش در اندیشه و ادراکِ» سومریان برمیدارد. … در متونِ ادبی نیز هر کس با خواندنِ حماسۀ گیلگمش درمییابد که با ادبیاتی سزاوارِ صدرنشینیِ تاریخِ بشر روبهرو است؛ از این رهگذر میتوان حکم کرد که در سومر و اکد، «جهشی فرهنگی و تمدنی» رخ داده که امروز به مددِ رسانههای متداول در دسترسِ عموم است. این یعنی «عنصرِ تازهای» واردِ معادلۀ هوموساپینس شده که او را بنیادین دگرگون کرده: انسانِ ابتداییِ شیفتۀ بقای زیستی را به انسانی متفکر و آگاه بدل کرده که میکوشد ایثارگر باشد و میلِ به بقای در این دنیا را به میلِ به جاودانگی در جهانی آرمانی—پاک از پلیدی و سرشار از خیر و اخلاق—تبدیل کند.
ایشان همچنین در ص ۳۳۳ همین کتاب مینویسد:
اگر دین را صرفاً بهعنوانِ تاریخِ فرهنگ در نظر بگیریم، ادیانِ سهگانۀ الهی—یهودیت، مسیحیت و اسلام—تنها «ناقلانِ» دینِ سومری-اکدیاند و از آن «اقتباس» کردهاند؛ نه بیش. داستانِ آفرینش، طوفانِ نوح، روایتها و حکایتها، ارزشهای والای اخلاقی و رفتارِ متعالیِ برخی اشخاص، عبادات، دعا و تضرع به درگاهِ خداوند، همگی در دینِ سومری موجود است.
چون کهنترین تمدن و فرهنگِ شناختهشده و ارزشمند بر زمین به سومریان تعلق دارد، میتوان برداشت کرد که سومریانِ باستان—یا قومی که سومریان از ایشان برخاستهاند—نمونۀ خاستگاهیاند که بهواسطۀ آن، بنیآدم و فرهنگشان به دیگر نقاطِ زمین منتشر شده است.
سومریان در لوحهای گِلی، از اسلافِ خود به «سیاهسران» تعبیر کردهاند و این با آنچه علم امروز ثابت کرده—اینکه خاستگاهِ هوموساپینسِ کنونی آفریقاست—مطابقت دارد. بدینسان، سومریان (اکدیان) قومیاند که تمدنشان—با فرهنگی بسیار عالی و ممتاز—«ناگهانی و بدون مقدمه» پدیدار شده است. این جهشِ آشکار در فرهنگ و تمدنِ سومریها شاهدی روشن است بر ورودِ «عنصرِ تازهای» در معادله که انسان را از تعاملِ خودپرستانۀ حیوانیِ ظالمانه، صرفنظر از برپاییِ تمدنِ مادی، به سوی تعاملِ اخلاقی و ایثارگرانه سوق داد. تنها تفسیرِ منطقی—و همسو با یافتههای باستانشناسی—آن است که «دین» واردِ این معادله شده است. فقط تفسیرِ دینی میتواند این جهشِ تمدنی را بهدرستی توضیح دهد.