منجی و احساسی به نام «میتوانیم»
چکیده
پیروان همه ادیان الهی اعتقاد به ظهور منجی جهانی دارند و منتظر روزی هستند که مصلح موعودشان بیاید و دنیا را پر از عدل و داد نماید، صدها سال است که یهودیان ، مسیحیان ، اهل سنت و شیعه در انتظار ایلیای نبی ، مسیح ، مهدی آخرالزمان و محمد بن الحسن (علیهم السلام) روزگار می گذرانند.
کاملا مشخص است که فرستادۀ موعود می آید تا بشریت آن عصر را از ظلمت و گمراهی که بواسطه دورشدن دراز مدت از حجت خدا گرفتار آن شده اند، نجات دهد و شیوۀ نگرش و طریقۀ حیات انسان ها را اصاح نموده و آنها را بسوی نور مطلق سیر دهد. او از سوی نور می آید و آیینۀ تمام نمای نوری است که هیچ ظلمتی در آن نیست و تنها، کسی می تواند بشر را به سمت نور ببرد که خود اهل آن دیار باشد و آراسته به صفات او باشد تا از حقایق عوالم روحانی باخبر بوده، عارف به نور و معرف به نور باشد. و محال است که این مهم که همانا رسیدن به معرفت است از کس یکه هیچ شناختی از منشأ معرفت ندارد برآید.
پس انسان های عصر حاضر منتظر فرستاده ای از سمت خدا هستند که با علم و قدرت الهی اصلاحشان کرده و نجاتشان دهد و تنها راه نجات، در احساس نیاز به او و تبعیت از او می باشد. احساس نیازی که لازمۀ درک آن، احساس نقص و ناتوانی در خویش و سپس انتظار حقیقی به ظهور او باشد.
صدها سال گذشت و خبری نشد پس زمانش کی فرا می رسد؟ بله، او زمانی می آید که بشریت به این باور برسد که واقعا در رسیدن به مهمترین و برترین هدف خلقت کاما ناتوان است هر چند اگر به پیشرفت های علمی قابل توجهی در این دنیا دست پیدا کرده باشد، به عبارتی انسان باید بپذیرد که «« نمی تواند »» . پس اگر قومی از انسان ها به این باور و یقین قلبی رسیدند که هیچ راهی وجود ندارد که بدون او بتوان به حقیقت رسید آنگاه مهمترین قدم را برداشتند.گام بعدی رفتن بسویش ، پیدا کردن و آوردنش است. در طول تاریخ اقوامی بودند که به این یقین قلبی عظیم دست پیدا کردند و خداوند بخشندۀ مهربان نیز پاسخ گوی درخواست آنان بود، نظیر قوم بنی اسرائیل در درخواست ارسال منجی از خداوند پس از مقرر شدن سرگردانی چهارصد ساله بر آنها. در واقع رسیدن به باور «« نتوانستن »» همان مطلوبی بود که بیش از هزار سال است خداوند و ولیش انتظار می کشیدند تا انسانها به آن دست پیدا کنند. اما متاسفانه بسیاری به اشتباه به سمتی رفتند که از احساس «می توانمِ » آنها بلند میشده است و به گمان خودشان در راستای انجام وظایف، احساس توانایی می کردند و عدم احتیاج به حجت خدا. حجت های خدا جایگاهی دارند که باید بفهمیم کسی نمی تواند جای آنها را پر کند و از طرفی آن جایگاه و شخص شایسته آن جایگاه از خورشید برایمان ضروری تر است. سید احمد الحسن (ع) می فرمایند:
و جای خالی باقی نماند که کسی غیر از آنها آن را پُر کند. ولی امتها از آنها منحرف شدند در حال یکه در این امتها علمای عاملی بودند که مردم را به بازگشت به راه اوصیاء و ضرورت پیروی از ایشان و دریافت (علم و حکم) فقط از ایشان فرا خواندند و همچنین علمای غیر عاملی که کوشیدند لباس حکومت را بر تن خویش نمایند، هما نگونه که ابن ابی قحافه (ابوبکر) عمل نمود. امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبۀ شقشقیه می فرماید: «آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامۀ خلافت را بر تن كرد، در حالى كه می دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى كند. او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد! پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم. پس صبر كردم در حالیکه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند .»»
انسان های هر عصر به اشتباه گمان می کنند که بزرگان و پیشوایان خودشان که محبتشان در دل های مردم رسوخ کرده بهترین راه رسیدن به خدا هستند و هر منهج و طریقی غیر از ایشان نیز باطل خواهد بود، خداوند نیز به وضوح به این واقعیت دردناک در کتاب آسمانی اش پرداخته آنجا که می فرماید:
(كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ)( مؤمنون : 53 )( هر حزبی، به آنچه نزد خود دارند خوشحالند).
این همان مسئل های بود که باعث می شد در هر زمان وقتی فرستاده ای الهی که مردم می شناختند و منتظرش بودند بسویشان می آمد نسبت به او کفر می ورزیدند و شروع به انکار و تکذیب می کردند، چون سخنان حجت خدا با اعتقاداتشان سازگار نبود. اعتقاداتی که آمیخته و همراه با حس بی نیازی به حجت موعود بوده است:
( فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللِّه عَلَى الْكَافِرِينَ )( پس هنگامی که آنچه را که می دانستند بسوی آنها آمد به آن کافر شدند ؛ پس لعنت خدا بر آن کافران باد ). (بقره ۸۹ )
شاید اشاره به همین حس «توانستن » داشته باشد حدیثی که می گوید: ( دولت ما در پايان همه دولت ها خواهد آمد و همه قبل از ما به حكومت خواهند رسيد، و اين جريان از اين جهت است تا نگويند، اگر ما هم حكومت داشتيم مانند اينها با عدالت رفتار می كرديم) . ( اعام الوری ص 462 ).
بشریت در ظلمت به سر میبرد تا زمانی که منجی موعود بیاید و اعتقادات و مناهج صحیح سیر و سلوک بسوی نور را آشکار نماید و تنها کسی توفیق این سفر بی نظیر روحانی را خواهد یافت که در مقابل همۀ اعتقاداتی که با تراشیدن ده ها دلیل و فلسفه بر خود اثبات کرده بود همچون شیر ایستادگی نموده و بپذیرد که اشتباه کرده تا به طبقۀ همکف برگشت نموده و با ایمان به حجت خدا هم هچیز را از صفر آغاز نماید، هرکس چنین کند خداوند سرپرستیش را عهده دار خواهد شد تا او را از تاریکی ها بسوی نور سیر دهد. ( اللُّه وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ) ( بقره ۲۵۷ ).
و این مهم، شاید در گفتار، بسیار ساده جلوه کند ولی در عمل بقدری سخت و سنگین و گران است که در طول تاریخ همواره تنها عدۀ قلیلی از انسانها توانستند بر نفس خود غلبه کرده و به این سربلندی عظیم دست پیدا کنند. ناچیز بودن تعداد یاری دهندگان حجت های خداوند در هر زمان در مقابل دشمنان آن بزرگواران، خود برترین گواه بر این موضوع است.
و اما قصه زمانی دردناک خواهد شد که همۀ این موارد دوباره در زمان مهدی موعود و قائم از آل محمد بار دیگر تکرار خواهد شد، چون دوباره بشریت استمرار بر فعل «« می توانم »» دارد و نمی تواند بپذیرد که تنها مسیری صحیح است که او می آورد.
امام باقر (ع) : (قائم ما به حق قیام می کند، بعد از مأیوس شدن از شیعیان مردم را سه بار دعوت می کند، اما کسی جوابش را نمی دهد). (دلائل الامامة : ص 455 ).
در نتیجه منجی می آید در حالی که ما غرق در گمراهی هستیم و او می آید تا دستمان را بگیرد و از این غرق شدن نجاتمان دهد پس بر ماست که اعتماد کرده و دستمان را به او دهیم، چون اگر ما در هدایت باشیم پس نیازی به آمدن منجی نداریم و اگر فکر می کنیم منجی می آید تا بقیۀ مردم دنیا را هدایت کند، پس باز هم این نیاز برای آنهاست و ما بی نیاز از آمدن مصلحیم؛ اگر منصف باشیم با کمی تحقیق خواهیم فهمید که تصور اکثریت منتظران از ظهور ای نگونه است: ما برحقیم و در صراط مستقیم، او می آید تا ما را در این راه کمک کند و زودتر به هدف برساند .
اصرار ورزیدن بر این عقیده این دسته از انسانها را معمولا در جبهۀ مقابل حجت خدا قرار م یدهد. اما انسان هایی پیروز می شوند که عقیده داشته باشند ما در کوری و کری و گنگی بسر می بریم، تا او بیاید و نجاتمان د هد .