زنجیر اسارت بر پای آزادی خواهان

آیا مکاتبی نظیر لیبرالیسم و سوسیالیسم به بن بست رسیده‌اند؟

چکیده

مقاله به بررسی ریشه‌ای دو جریان اقتصادی لیبرالیسم و سوسیالیسم می‌پردازد و با تحلیل سیر تاریخی، نقاط قوت و ضعف آن‌ها را در جهان امروز نشان می‌دهد. نویسنده با اشاره به بحران‌های درونی این دو مکتب و تجربه کشورهای مختلف مانند آمریکا، چین، هند و شوروی، نتیجه می‌گیرد که مسئلۀ اساسی نه مالکیت اقتصاد بلکه شایستگی در مدیریت آن است. همچنین با بررسی وضعیت اقتصادی ایران، آن را التقاطی و خصولتی می‌نامد که نه دولتی است و نه آزاد. در پایان، راه‌حل اساسی را در شناسایی مدیران شایسته از طریق راهنمایی رهبر الهی معرفی می‌کند که می‌تواند مکانیسم انتخاب شایسته‌ترین‌ها را به بشریت نشان دهد.

تعریف

در یک کلام در اقتصاد دو جریان وجود دارد: جریان چپ‌گرا و جریان راست‌گرا؛

جریان چپ‌گرا یا همان لیبرالیسم می‌گوید دولت باید بزرگ باشد و بر اقتصاد مسلط شود و جریان راست‌گرا یا همان سوسیالیسم می‌گوید دولت باید کوچک باشد و در اقتصاد دخالت نکند. مسلماً وقتی دولت کوچک‌تر باشد سرمایه‌داران و تولیدکنندگان و تاجران آزادتر و قوی‌تر می‌شوند.

البته این دو جریان دو سر یک طیف هستند. افراط در لیبرالیسم می‌شود نئولیبرالیسم و افراط در سوسیالیسم می‌شود کمونیسم.

 

چپ و راست چه می‌گویند؟

اما دلیل سوسیالیست‌ها چیست که می‌گویند دولت باید بزرگ باشد؟

سوسیالیست‌ها می‌گویند دولت باید بزرگ باشد چون دولت نماینده مردم است. اگر دولت بزرگ باشد از ثروتمندان مالیات بیشتری می‌گیرد و از مردم حمایت می‌کند؛ مثلاً به آن‌ها آموزش رایگان می‌دهد، به اقشار ضعیف وام می‌دهد، آن‌ها را بیمه می‌کند و...؛ اما اگر دولت ضعیف باشد نمی‌تواند در برابر ثروتمندان بایستد و از مردم حمایت کند. در نتیجه ثروتمندان خون مردم را در شیشه می‌کنند.

 

اما دلیل لیبرالیست‌ها چیست که می‌گویند دولت باید کوچک باشد؟

لیبرالیست‌ها می‌گویند اگر دولت بر اقتصاد چیره شود رقابت از بین می‌رود. دولت در برابر تولیدکنندگان و تاجران محدودیت‌هایی می‌گذارد و در نتیجه اجازه نمی‌دهد استعدادهای بالقوۀ آن‌ها فعال شود. دولت به وابستگانش رانت می‌دهد و در نتیجه رقابت از بین می‌رود و وقتی رقابت از بین برود شایسته‌سالاری هم از بین می‌رود.

اما اگر دولت دخالت نکند بازار خودش می‌تواند اقتصاد را تنظیم کند و کم‌کم از دل رقابت‌های فعالان بازار، شایسته‌ترها سربرمی آورند و ثروتمندتر‌شدنِ شایسته‌ترها به سود کل جامعه است؛ زیرا این شایستگان قدرت خلق ثروت بیشتری را دارند.

کلمه سوسیال به‌ معنای جامعه اشاره دارد و کلمه لیبرال به معنای آزادی است. همچنین چون در لیبرالیسم انباشت سرمایه پدید می‌آید و ثروتمندان قدرت می‌گیرند به لیبرالیسم، کاپیتالیسم یا همان سرمایه‌داری هم می‌گویند.

 

ما چه می‌گوییم؟

به‌اختصار از نظر ما بحث اینکه "دولت باید بزرگ باشد یا کوچک؟" یا اینکه "اقتصاد باید به دولت سپرده شود یا بخش خصوصی؟" اساساً یک بحث انحرافی است. مسئلۀ مالکیت نیست؛ مسئلۀ مدیریت است. دولت خوب و شایسته اگر قوی باشد موجب توسعه است و اگر دولت بد و نالایق، قوی باشد موجب ویرانی می‌شود. همچنین بخش خصوصی شایسته و ناشایست داریم. در نگاه ما به هر فرد و نهادی باید به همان میزان قدرت داده شود که شایسته است؛ چه دولت باشد و چه بخش خصوصی. همچنین در نگاه ما اگر به دانشمندان و متخصصان قدرت داده شود آن‌ها می‌توانند نظمی به جامعه ببخشند که نهادها و افراد از کنارهم بودن لذت ببرند و منفعت‌خواهی شخصی آحاد در مصلحت عمومی و کلی تعریف شود.

 

سیر تاریخی لیبرالیسم و سوسیالیسم

در این دو سه قرن تقریباً همۀ این تفکرات تجربه شدند. شرقی‌ها به سوسیالیسم و کمونیسم گرایش پیدا کردند و غربی‌ها به لیبرالیسم و نئولیبرالیسم.

معمولاً کشورهایی که راست‌گرا یا چپ‌گرا می‌شدند مدتی افراط می‌کردند، اما پس از مدتی کمی به‌سمت اعتدال گرایش پیدا می‌کردند؛ مثلاً زمانی غرب به‌شدت به‌سمت لیبرالیسم رفت، اما همین باعث شد که بحران‌های اقتصادی و اجتماعی شکل بگیرند و درنتیجه اندکی به سمت سوسیالیسم و دولت قوی و بزرگ گرایش پیدا کردند. همچنین زمانی شرق به‌شدت به‌سمت کمونیسم رفت، اما همین باعث شد که بحران‌هایی شکل بگیرند و در نتیجه از مداخلۀ دولت در اقتصاد کم کردند و آزادی بیشتری به فعالان اقتصادی دادند.

به‌عبارتی چپ‌گرایی و راست‌گرایی در طول تاریخ هم‌گرایی داشته‌اند.

اگر بخواهیم سرنوشت این دو جریان در این دو سه قرن را به‌اختصار بیان کنیم خواهیم گفت: در ابتدا پس از انقلاب صنعتی غرب به قطب سیاسی و اقتصادی دنیا تبدیل شد؛ اما افراط در لیبرالیسم، به بیگاری‌کشیدن از فقرا توسط سرمایه‌داران سرمست منجر شد. تا جایی که عدم‌مداخلۀ دولت در آمریکا فاجعۀ رکود بزرگ در بورس وال‌استریت در سال 1929 را پدید آورد که یکی از علل جنگ جهانی دوم نیز بود.

https://www.youtube.com/watch?v=LYW_WISOTmI

 در نتیجۀ همۀ این بحران‌ها، دو واکنش منفی به لیبرالیسم شکل گرفت؛ یک واکنش نرم و یک واکنش تند. واکنش نرم همان اصلاحات درونی در لیبرالیسم بود. کشورهای اروپایی شروع کردند به بزرگ‌کردن دولت‌های خودشان که این جریان "دولت رفاه" نامیده می‌شود. اقتصاددان‌هایی همچون کینز، اروپا را به‌سمت سوسیالیسم کشاندند و کشورهای اسکاندیناوی (سوئد و دانمارک و فنلاند و نروژ) پیشگامان اجرای این سیاست‌ها بودند.

http://www.tejaratefarda.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-6/5277-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D8%B3%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF

 

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF_%DA%A9%DB%8C%D9%86%D8%B2%DB%8C

 

طلوع و غروب کمونیسم

 اما واکنش تند به دموکراسی در اوایل قرن بیستم انقلاب‌های کارگری بودند. این جنبش‌ها که متأثر از تفکرات انقلابی کارل مارکس بودند به ظهور اتحاد جماهیر شوروی با مشی کمونیستی منتهی شد. متأثر از ظهور شوروی، در چین هم انقلابی کمونیستی پدید آمد و چین و شوروی پرچم‌داران کمونیسم در جهان شدند. رهبران شوروی، لنین و سپس استالین بودند و رهبر چین، مائو بود. کم‌کم افراط در کمونیسم و مداخله‌گری دولت در این دو کشور به دیکتاتوری و ظلم به فقرا انجامید. در دوران زمامداری مائو در چین، قحطی‌های مرگباری به وجود آمد. در شوری هم خفقان و دیکتاتوری استالینی خون انسان‌های زیادی را بر زمین ریخت.

https://vista.ir/m/a/jcmjf/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%86%D9%81%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA

از لحاظ اقتصادی هم شوروی نتوانست همگام با غرب لیبرال در مسیر توسعه رقابت کند؛ لذا به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی انجامید و دست برتر لیبرالیسم دوباره نمایان شد. از طرفی در اروپا هم در دهۀ 1970 و 1980 سرمایه‌داران و سیاستمداران و اندیشمندان لیبرال به‌تدریج تفکرات مداخله‌گرایانه کینزی و نظریۀ دولت رفاه را از صحنه خارج کردند. این جریان که از حدود پنج دهه قبل توسط سیاستمدارانی چون مارگارات تاچر در انگلستان و ریگان در آمریکا و اقتصاددانانی چون هایک و فریدمن و مکتب شیکاگو راه انداخته شد و تا به امروز بر جهان سیطره دارد نئولیبرالیسم نامیده می‌شود.

https://www.mhrafieefanood.com/%D9%86%D8%A6%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85%D8%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%85%D8%AE%D8%AA%D8%B5%D8%B1/

https://www.magiran.com/article/1302231

http://tarjomaan.com/neveshtar/8662/

 

تزلزل در نئولیبرالیسم

در حالی ‌که نئولیبرال‌ها به فکر برپایی نظم نوین جهانی خود بودند، نئولیبرالیسم هم با بحران‌هایی روبه‌رو شد. تبعیض و شکاف طبقاتی و بحران خانواده و بحران بدهی از بزرگ‌ترین چالش‌هایی است که نئولیبرالیسم اقتصادی و فرهنگی با آن روبه‌روست.

خشم عمومی از این شکاف طبقاتی که هر روز بر وسعتش افزوده می‌شود، جنبش وال‌استریت یا همان جنبش 99‌درصدی‌ها را راه انداخت که اگرچه سرکوب شد، اما نشانگر مهمی از پوسیدگی و مرگ قریب‌الوقوع نئولیبرالیسم بود.

https://www.iribnews.ir/fa/news/2825423/%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D9%88%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D8%AA

نکته مهم‌تری که باید دقت کنیم این است که در چین اگرچه در عصر مائو، کمونیسم عملکرد نه‌چندان خوبی از خود نشان داد، اما پس از او دنگ شیائوپینگ اصلاحاتی در این نظام پدید آورد و با اجرای سیاست‌های درهای باز، آزادی بیشتری به فعالان اقتصادی داد و کمونیسم را به لیبرالیسم نزدیک کرد.

https://www.irna.ir/news/83144344/%DA%86%D9%8A%D9%86-%D8%B3%D8%B1%D8%A2%D9%85%D8%AF-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B240-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%B3%D9%8A%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A8%D8%A7%D8%B2

 در نتیجه این اصلاحات جهشی اقتصادی در چین رخ داد و از آن زمان تاکنون چین رشد اقتصادی میانگین ده‌درصد را تجربه کرده است و آمارها می‌گویند نیمی از رشد اقتصادی جهان در نیم قرن گذشته در چین رقم خورده است.

https://t.me/TMSCGC/435

 هند هم سوسیالیسمش را با هدایت مانهومان سینگ به لیبرالیسم نزدیک کرد و در نتیجه هند هم در مسیر توسعه افتاد. امروزه چین تقریباً رشدی سه‌برابری نسبت به آمریکا را تجربه می‌کند و به‌سرعت تولید ناخالص داخلی‌اش را به آمریکا نزدیک کرده است و مطابق پیش‌بینی‌ها در سال 2050 اقتصاد چین دو‌برابر آمریکا خواهد بود و اقتصاد هند نیز هم‌سطح آمریکا خواهد شد. این یعنی احتمالاً جهان آینده به‌سمت کمونیسم و سوسیالیسمِ تعدیل‌شده می‌گراید.

https://www.bbc.com/persian/magazine-52424640

 اما همه می‌دانیم که مردم خسته‌تر از آن‌اند که باز بین چپ و راست دست‌به‌دست شوند و کم‌کم به این باور می‌رسند که چپ و راست هر دو یک جبهه‌اند و مردم در جبهه‌ای دیگر قرار دارند. هرروزه آمارهای حیرت‌انگیزی از شکاف طبقاتی، سلاح‌های کشتارجمعی، تهدیدهای زیست‌محیطی، بحران اخلاقی و... در سیارۀ ما مخابره می‌شوند که اندیشمندان را نسبت به ایدۀ تغییر ریشه‌ای مصمم‌تر می‌کند. مؤسسۀ بین‌المللی آکسفام در سال 2019 گزارش داد که ثروتِ تنها ۲۶ نفر از متمول‌ترین افراد جهان با دارایی حدود ۳.۸ میلیارد انسان برابر است.

https://per.euronews.com/2019/01/21/oxfam-report-says-26-of-richest-people-in-the-world-own-as-much-as-poorest-50-percent

بحران در نئولیبرالیسم کار را به جایی رسانده که بزرگ‌ترین اندیشمندان لیبرال هم دربارۀ فرارسیدن موسم افول لیبرالیسم ابراز نگرانی کنند؛ همچون فوکویامای ژاپنی که روزی تئوریسین لیبرالیسم بود و در کتاب پایان تاریخ لیبرال، دموکراسی را آخرین مکتب فکری بشر نامید؛ اما پس از سه دهه در اکتبر 2018 اقرار کرد که لیبرالیسم بر شکاف طبقاتی دامن زده و ممکن است سوسیالیسم به رهبری چین بر جهان سیطره پیدا کند.

http://www.sazandeginews.com/News/1122

 

اقتصاد ایران اقتصادی التقاطی

پس از انقلاب در دوران جنگ (نخست‌وزیری آقای موسوی) اقتصاد ایران یک اقتصاد دولتی و حاکمیتی بود؛ اما پس از آن از زمان ریاست آقای هاشمی دولت ایران به استقبال لیبرالیسم رفت و ابلاغ سیاست‌های اصل 44 از سوی رهبری هم بر این آزادسازی صحه گذاشت؛ اما در این سه دهه به‌قدری در خصوصی‌سازی و کوچک‌سازی دولت افراط شد که درصد بودجۀ دولت ایران نسبت به تولید ناخالص داخلی (DDP) به یکی از پایین‌ترین ارقام در جهان رسید.

از طرفی این کوچک‌سازی دولت به آزادی اقتصادی نینجامید؛ زیرا به اعتراف مجلس تنها سیزده‌درصد خصوصی‌سازی‌ها واقعی بوده و حجم بالایی از بنگاه‌های اقتصادی دولت به وابستگان حکومت واگذار شده است؛ یعنی نهادهای نظامی یا سیاستمداران بازنشسته و... .

http://www.tejaratefarda.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-41/26130-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D8%B5%D9%88%D8%B5%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D8%AE%D8%B5%D9%88%D9%84%D8%AA%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C

 به همین دلیل کارشناسان اقتصادی می‌گویند اقتصاد ایران نه یک اقتصاد دولتی و نه یک اقتصاد باز و خصوصی است؛ بلکه یک اقتصاد خصولتی است. بخش خصولتی یا شبه‌دولتی، نه مثل بخش دولتی نسبت به مردم تعهد دارد و نه مثل بخش خصوصی مالیات می‌پردازد. به‌عنوان مثال خلق نقدینگی و تورم در ایران تا حد زیادی ریشه در خصوصی‌سازی در بانک‌ها دارد. به عبارتی خصولتی‌ها نه‌تنها از معافیت‌های مالیاتی بلکه از رانت‌های حکومتی هم سود می‌برند. این فساد حتی به بازداشت رئیس سازمان خصوصی‌سازی هم منجر شد.

https://www.alef.ir/news/3980523167.html

 

راه‌حل چیست؟

همان‌ طور که در ابتدای مقاله گفته شد مسئلۀ اصلی،، مالکیت نیست؛ بلکه مدیریت است. اگر کسی گفت دولت باید قوی باشد از او می‌پرسیم کدام دولت؟ دولت شایسته یا دولت ناشایست؟ اگر کسی گفت بخش خصوصی باید قوی باشد از او می‌پرسیم کدام بخش خصوصی؟ مافیاها و کارتل‌ها و انحصارگران یا تولیدکنندگان دانش‌بنیان؟

در عمل هم می‌بینیم که کمونیسم هم می‌تواند مثل کرۀ جنوبی و کوبا یا شوروی شکست‌خورده باشد و هم می‌تواند مثل چین موفق عمل کند؛ لیبرالیسم نیز می‌تواند به اختلاف طبقاتی بینجامد مثل آمریکا و می‌تواند رفاه عمومی نسبی برقرار کند مثل ژاپن و کرۀ جنوبی.

پس همه‌چیز در میزان قدرت دولت نیست؛ بلکه علت توسعه یا فلاکت کشور را باید در شایستگی حاکمان و قدرتمندان جستجو کرد. پس بسیار مهم است که مکانیسمی که در آن صاحبان قدرت تعیین می‌شوند بررسی شود. برای همین باید گفت نظام اقتصادی را نمی‌شود فارغ و منفک از نظام سیاسی بررسی کرد.

اما اینکه چطور می‌شود شایسته‌ترین افراد را برای زمامداری و مدیریت تعیین کرد بحث مفصلی است که مجال دیگری را می‌طلبد؛ اما کمترین چیزی که در این خصوص می‌دانیم این است که شایسته‌ترین انسان را خداوند می‌تواند بشناسد و آنگاه آن رهبر اصلح الهی به ما بهترین راه‌حل‌ها برای شناسایی شایسته‌ترین‌ها را می‌شناساند. او به ما خواهد گفت که چگونه قوانین، نهادها، شوراها و انجمن‌های عمومی و تخصصی‌مان را نظم بدهیم تا از دل آن، فرزانه‌ترین زمامداران تاریخ سر برآورند.

کلیدواژه‌ها

احمدالحسن حکومت الهی لیبرالیسم سوسیالیسم نئولیبرالیسم دولت رفاه کمونیسم اقتصاد ایران خصولتی‌سازی شایسته‌سالاری دنگ شیائوپینگ نظام اقتصادی

امتیاز مقاله

0.00 از 5 (0 رأی)
امتیاز شما