رابطهٔ علائم ظهور با شناخت منجی موعود
چکیده
پس از آنکه رویکرد اول و دوم را بررسی و نقد کردیم، به توضیح رویکرد سوم پرداختیم و بیان کردیم که این رویکرد مبتنی بر هفت مقدمه یا پیشفرض است که در بخش قبل به توضیح نخستین مقدمه پرداختیم: تفکیک بین نشانههای زمان ظهور با نشانههای شخصیت قائم (ع).
برای عینیتبخشیدن به این تفکیک مهم، به یک روایت معروف از کتاب غیبت نعمانی پرداختیم که مربوط به فتنه و جنگ و آتش آذربایجان است؛ اما همچون بسیاری از اخبار مهدویت، بخشی از آن مربوط به نشانههای زمان ظهور است و بخشی دیگر مربوط به تعریف ویژگیهای شخصیت قائم موعود. سپس وارد این مبحث شدیم که برخلاف آنچه طرفداران رویکرد قشریگرایانه دوم معتقدند، عمدهٔ اخبار ظهور آنچنان هم روشن و محکم نیستند و بسیاری از چیزهایی که ایشان برای خود مسلّم و قطعی و محکم پنداشتهاند، از قضا طبق احادیث اهلبیت (علیهمالسلام) مسلّم و قطعی و محکم نیستند.
در این بخش فقط به گوشهای از این احادیث اشاره میکنیم تا محقّقان منصف دریابند که چرا اینقدر تأکید میکنیم در بین اخبار مهدویت و ظهور، تنها چیزی که مسلّم و محکم و قطعی است، همان ویژگیهای منحصربهفرد معصوم (منجی موعود) یا بهعبارتی همان قانون معرفت حجت و طریقۀ امامشناسی است؛ وگرنه سایر گزارههای مهدویت حتی اینکه مهدی موعود چه شخصی و امام چندم است، برای اصحاب اهلبیت (علیهمالسلام) و بزرگترین محدّثان متقدّم شیعه هم چندان روشن و مسلّم نبوده است، چه برسد به نشانههای رمزآلود زمان ظهور.
اگر قائم (ع) طور دیگری آمد انکارش نکنید!
روایتی قابلتأمل وجود دارد که چه بسا بتواند تمام این معادلات استنتاجی را تغییر دهد.
«عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ، مَتَى يَكُونُ؟ قَالَ: إِنْ كُنْتُمْ تُؤَمِّلُونَ أَنْ يَجِيئَكُمُ مِنْ وَجْهٍ، ثُمَّ جَاءَكُمْ مِنْ وَجْهٍ فَلَا تُنْكِرُونَهُ». [1] ابی عبیده حذّاء میگوید از امام باقر (ع) پرسیدم که این امر چه وقت است؟ فرمود: اگر آرزو دارید از جهتی بیاید سپس از جهتی دیگر نزدتان آمد مبادا انکارش کنید.
دقت کنید که ابیعبیده دربارۀ زمان این امر (قیام دولت اهلبیت) پرسیده، اما امام باقر (ع) نفرمود شما زمانش را نمیدانید؛ بلکه جوابی بسیار کلیتر به او میدهد؛ یعنی گویا میخواهد به او بفهماند که نهتنها شما دربارۀ زمان ظهور چیزی نمیدانید، بلکه بسا دربارۀ جهات دیگر او هم در اشتباه باشید و گمان دارید که از جایی خاص و با نشانههایی که شما میپندارید میآید، اما او بهصورت دیگری و در زمان دیگری و در مکان دیگری بیاید.
استفادۀ امام باقر (ع) از کلمه «وجه» ـکه بهمعنای رو و جلو و صورت و ذات و قبله و سمت و جهت و مقام و منزلت استعمال میشود [2] در چنین سیاق و با چنین اطلاقی، بیانگر یک نکتۀ بسیار مهم است: شما چیزی را امید و آرزو دارید، اما مهدی موعود (ع) به آن وجه و صورتی نیست که شما توقّع دارید! از چه نظر؟ از نظر زمان؟ یا مکان؟ یا از بسیاری جهات دیگر؟ لسان روایت مطلق است و همۀ نکات را شامل میشود، مگر اینکه نکتۀ مشخصی با دلیل قطعی از این اطلاق خارج شده باشد؛ یعنی همان چیزی که ما در رویکرد سوم درصدد اثبات آن هستیم؛ همان قانون محکم و ثابت و سنت تبدیلناپذیر خدا برای شناخت همۀ فرستادگان و حجتهایش از روز نخست تا قیام قیامت که قطعاً نسخ و بداء و تقیه و تشابه ندارد.
گوشهای از عجایب کتاب کافی
شاید برای بسیاری از شما خوانندگان محترم، شگفتآور باشد که محدث کلینی در کتاب الحجة از کافی (که اساساً در موضوع امامشناسی است)، دقیقاً پس از «باب ما جاء فی الإثنی عشر و النص علیهم» یعنی روایاتی که دربارۀ دوازده امام و تصریح به آنهاست (که البته در همین باب چند حدیث صریح دربارۀ امام و وصی سیزدهم بودن قائم آورده!)، باب تأملبرانگیزی بهعنوان «بَابٌ فِي أَنَّهُ إِذَا قِيلَ فِي الرَّجُلِ شَيْءٌ فَلَمْ يَكُنْ فِيهِ وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَإِنَّهُ هُوَ الَّذِي قِيلَ فِيه» ایجاد کرده، یعنی اگر دربارۀ مردی (امامی) چیزی گفتند و در او نبود و در فرزندش یا یکی از فرزندانش بود، پس مقصود همان بوده و کلام اهلبیت (علیهمالسلام) زیر سؤال نمیرود.
در همین باب آمده:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى عِمْرَانَ أَنِّي وَاهِبٌ لَكَ ذَكَراً سَوِيّاً مُبَارَكاً يُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ جَاعِلُهُ رَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فَحَدَّثَ عِمْرَانُ امْرَأَتَهُ حَنَّةَ بِذَلِكَ وَ هِيَ أُمُّ مَرْيَمَ فَلَمَّا حَمَلَتْ كَانَ حَمْلُهَا بِهَا عِنْدَ نَفْسِهَا غُلَامٌ- فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى ... وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى أَيْ لَا يَكُونُ الْبِنْتُ رَسُولًا يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ فَلَمَّا وَهَبَ اللَّهُ تَعَالَى لِمَرْيَمَ عِيسَى كَانَ هُوَ الَّذِي بَشَّرَ بِهِ عِمْرَانَ وَ وَعَدَهُ إِيَّاهُ فَإِذَا قُلْنَا فِي الرَّجُلِ مِنَّا شَيْئاً وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَلَا تُنْكِرُوا ذَلِكَ.
ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:
«خداوند به عمران (پدر مریم) وحی کرد که به تو پسری راستقامت میدهم که کور مادرزاد و مبتلا به پیسی را درمان کند و مردگان را به اذن خدا زنده کند و او را رسولی بهسمت بنیاسرائیل قرار میدهم. پس عمران این خبر را به همسرش حنّة (مادر مریم) گفت. پس هنگامی که حامله شد تصور میکرد فرزندش پسر است، اما هنگامی که وضع حمل کرد گفت خدایا من دختر وضع حمل کردم… و پسر مثل دختر نیست، یعنی دختر پیامبر نمیشود! خداوند میفرماید: خدا داناتر است به آنچه وضع حمل کرده. پس هنگامی که خداوند به مریم، عیسی (ع) را بخشید، او همان کسی بود که به عمران بشارت و وعده داده شده بود. پس ما اهلبیت هنگامی که دربارۀ مردی از خودمان چیزی گفتیم و در فرزندش یا فرزند فرزندش بود، آن را انکار نکنید.»
مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا قُلْنَا فِي رَجُلٍ قَوْلًا فَلَمْ يَكُنْ فِيهِ وَ كَانَ فِي وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَلَا تُنْكِرُوا ذَلِكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَفْعَلُ ما يَشاءُ. [3]
ابراهیم بن عمر یمانی از امام صادق (ع) روایت میکند که فرمود: وقتی ما دربارۀ مردی چیزی گفتیم، پس در او محقق نشد و در فرزندش یا فرزند فرزندش محقق شد، آن را انکار نکنید؛ پس خداوند هرکاری بخواهد انجام میدهد.»
باز هم احتمالاً برایتان جالب باشد که مرحوم کلینی باب بعدی را بهعنوان «ٖبَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) كُلَّهُمْ قَائِمُونَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى هَادُونَ إِلَيْه» آورده، یعنی اینکه همۀ ائمه قائم به امر خدا و هادی بهسمت او هستند!
یکی از احادیث این باب به این شرح است:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ كُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى يَجِيءَ صَاحِبُ السَّيْفِ فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّيْفِ جَاءَ بِأَمْرٍ غَيْرِ الَّذِي كَانَ. [4]
ابیخدیجه میگوید از امام صادق (ع) دربارۀ قائم پرسیدم؛ پس فرمود: همۀ ما قائم به امر خدا هستیم، یکی پس از دیگری، تا اینکه صاحب شمشیر (شخص مأمور به جهاد) بیاید. پس وقتی صاحب شمشیر بیاید امری غیر از آنچه را قبلاً بوده میآورد.
بنابراین همه اوصیای رسولالله (ص) قائم و مهدی و صاحبالأمر هستند؛ اما ویژگی آن موعود این است که امری میآورد غیر از آنچه قبلاً بوده! ظاهر معنای امر در اینجا همان ریاست (ولایت) است که جمعش أوامر است نه أمور؛ همان طور که امیر و إمارت و اولوالأمر و … از همین باب است؛ وگرنه امر بهمعنای مطلق چیز هم استعمال میشود؛ [5] اما معنایی ندارد که بگویند آن موعود یک چیز جدید میآورد و این همه بر آن تأکید کنند، در حالی که میدانیم هیچ دو نفری عین هم نیستند و قطعاً هر شخص جدید یک امور و چیزهای جدیدی هم میآورد!
به زبان ساده اگر بخواهیم این چند روایتی را که ملاحظه کردید جمعبندی کنیم، یعنی آن کسی که قرار است قیام کند، بههیچوجه آنگونه نیست که شما توقع دارید؛ بلکه او با خودش یک کتاب جدید میآورد و حامل یک رسالت و امامت جدید است؛ و امروز ما میدانیم که امر جدیدی که قائم آلمحمد (ص) اظهار کرد، همان امر امامت و ولایت و وصایت مهدیین (علیهمالسلام) بود که بر ما پوشیده و برای ما جدید بود؛ اما از قضا این امر جدید در آخرین و مهمترین کلام رسولالله (ص) یعنی وصیتنامهٔ شب وفاتشان و دهها حدیث دیگر بیان شده بود.
فتنۀ آذربایجان نشانه چیست؟!
بنابراین وقتی که تصورات اکثریت دربارۀ قائم و زمان و مکان و جهتش قابل نسخ و بداء و تشابه و تقیه است، دیگر توقع نداریم انسان عاقلی پیدا شود که در حدیث محل بحث (روایت فتنه آذربایجان) بخواهد از طریق جغرافیای عربی و آذربایجانی، شخصیت موعود را بشناسد!
احتمالاً این پرسش برایتان پیش بیاید که علت این همه پیچیدگی و ابهام و رمزآلودگی چیست؟ به خواست خدا در جای خودش با مستندات واضحی، علت این همه تشابه و رمزآلودگی و تقیه و نسخ و بداء دربارۀ معرفی شخصیت قائم و حوادث و علائم ظهورش را بیان خواهیم کرد.
اساساً علت اینکه ما رویکرد اول و دوم را باطل میدانیم، همین است که پیروان رویکرد اول تقریباً هیچ توجهی به روایات امامت و مهدویت ندارند (چون ظاهراً به کارشان نمیآید) و پیروان رویکرد دوم نیز تنها به بخشی از احادیث مهدویت تمسک جستهاند و بدون هیچ دلیلی آنها را مسلّمات و محکمات و پیشفرضهای اعتقادی در نظر گرفتهاند؛ در حالی که اگر ایمان کامل به وحی و نبوت و اخبار صادقین (علیهمالسلام) داشته باشیم، باید همۀ اینها را در کنار هم ببینیم و سپس عقیدۀ صحیح را از مجموع متون محکم دینی اخذ کنیم، نه از قیچیکردن بخشی از متون متشابه در وصف زمان ظهور!
اکنون با توجه به این مقدمۀ نسبتاً طولانی برمیگردیم به روایت فتنۀ آذربایجان:
لَا بُدَّ لِنَارٍ مِنْ آذَرْبِيجَانَ لَا يَقُومُ لَهَا شَيْءٌ. وَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَكُونُوا أَحْلَاسَ بُيُوتِكُمْ. وَ أَلْبِدُوا مَا أَلْبَدْنَا. فَإِذَا تَحَرَّكَ مُتَحَرِّكُنَا فَاسْعَوْا إِلَيْهِ وَ لَوْ حَبْواً. وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ يُبَايِعُ النَّاسَ عَلَى كِتَابٍ جَدِيدٍ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ وَ قَالَ وَيْلٌ لِطُغَاةِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ. [6]
بلی، این حدیث نیز مانند بسیاری از احادیث مهدویت، دو بخش مهم دارد:
۱. بخشی که اتفاقات زمان ظهور یا پیش از ظهور یا بعد ظهور را توصیف میکند؛
۲. بخشی که درصدد معرفی ویژگی و شناسۀ شخصیت قائم و بیانگر تکلیف مؤمنین است.
فتنه آذربایجان و امثال آن، در بهترین حالت میتواند ما را متوجه کند که زمان قیام قائم (ع) است، اما نمیتواند شخصیت قائم (ع) را به ما معرفی کند و ما باید از جمعبندی و فهم صحیح مجموع روایات امامت و مهدویت، شخصیت قائم (ع) را بشناسیم و تکلیفمان را که بیعت و نصرت اوست انجام دهیم؛ حتی اگر کتاب و رسالتی جدید بیاورد که برای عرب ناگوار باشد و اکثریت با او مخالفت کنند و بدعت بخوانندش، و چه آذربایجان فتنه راه بیندازد و حمله بکند و چه نکند، و چه آذربایجان یک کشور در شمال ایران باشد و چه هر جای دیگر باشد، و چه اتفاقات دیگر بیفتد و چه نیفتد، و چه قائم همان امام دوازدهم باشد که ما آرزو و امید داریم، یا شخصی از فرزندان او باشد، و چه از مکه بیاید یا از مشرق، و چه جمعه بیاید و چه شنبه بیاید و چه … و چه… و چه…
وانگهی این حدیث به حادثهای مقارن با قیام قائم (ع) اشاره کرده، و تصوّر میکنم هر انسان عاقلی میفهمد که هر قیامکنندهای قبل از قیامکردن، دعوت و ادعایش را مطرح نموده و انصارش را جمع و تربیت و غربال و امتحان میکند، نه هنگام قیام یا پس از قیامش!
بنابراین کسانی که برای شناخت قائم (ع) منتظر فتنۀ آذربایجان و سایر علائم مقارن با قیام هستند، احتمالاً اگر خدا توفیقشان بدهد و زنده بمانند، میتوانند شاهد و تماشاچی قیام قائم آلمحمد (ص) باشند، نه اینکه از یاران و پیروان او باشند! اینها دقیقاً مانند کسانی هستند که میگویند نشانۀ قائم (ع) این است که نهایتاً پیروز و حاکم میشود؛ پس اگر خدا توفیقشان بدهد و در کشاکش آن فتنهها نابود نشوند باید صبر کنند و تماشاچی عصر ظهور و قیام باشند تا اگر تمکین و حکومت قائم (ع) را درک کردند و به نزدش شرفیاب شدند، بگویند ما هم دلمان با شما بود، اما احتیاط میکردیم!
به نظر میرسد خطاب امام باقر (ع) به شیعیان واقعی خودشان یعنی انصار و یاران قائم (ع) است؛ یعنی کسانی که قبلاً با قانون محکم امامشناسی صاحبشان را شناختهاند، اما ممکن است در حوادث فتنۀ آذربایجان دچار هیجانات شوند و میل به مداخله پیدا کنند. امام باقر (ع) به آنها توصیه میکند که تا وقتی امامتان اقدامی نکرده شما هم ساکت و ساکن باشید و هر زمان حرکتکنندۀ ما حرکت کرد حتی سینهخیز هم خودتان را به او برسانید تا جا نمانید.
باعث تعجب است که برخی از طرفداران رویکرد دوم وقتی با خبر و بشارت آمدن مهدی آل محمد (ص) مواجه میشوند، بیدرنگ به روایاتی مثل حدیث فتنۀ آذربایجان اشاره میکنند و میگویند اهلبیت (ع) فرمودهاند تا زمانی که ما قیام نکردیم، شما هم بنشینید؛ و تصوّر میکنند معنای این دسته احادیث چنین است که تا قبل از این اتفاقات، هر ادعای مهدویتی را بیدرنگ انکار کنید و فقط بنشینید و تماشا کنید!
آری، خطاب این احادیث به شیعیان و انصار اهلبیت (علیهمالسلام) است و میدانیم که آنها در زمان امام باقر (ع) هم نشسته بودند و قیام نمیکردند، اما به امامت و مهدویت و قائمبودن امام زمان خودشان باور داشتند و از او تبعیت و به او رجوع میکردند؛ و این دو امر (امامیبودن و در خانه نشستن) هیچ منافاتی با هم ندارند و بلکه اساساً ارتباطی به هم ندارند. گویا به ما گفتهاند امامتان را بشناسید و دینتان را از او بگیرید و در خانه بنشینید و به هیچ نهضتی نپیوندید تا خودش حرکت و قیامش را آغاز کند.