سلسله مقالات پاسخ به موسی بن میمون
پاسخ به داستان بزرگان یهود دربارﮤ تثنیه 2:33
چکیده
• مقدمه
موسیبن میمون به یک داستان اشاره میکند؛ داستانی که دربارﮤ تقدیم تورات به رومیان و اعراب، قبل از تقدیم تورات به یهود است. این داستان نشان میدهد بشارتی که دربارﮤ درخشش خدا از فاران است، اشاره به این موضوع دارد که خدا قبل از تقدیم تورات به یهود، تورات را به اعراب تقدیم کرد، اما آنان نپذیرفتند! بنابراین میزان درستی این داستان را از راه کتاب مقدس بررسی میکنم.
• داستان تقدیم تورات به رومیان و اعراب
ابنمیمون در ادامه میگوید:
«حکیمان ما یادشان مبارک، به ما گفتهاند که خدا ستوده و بلندمرتبه باد، قبل از زمان موسی به یک پیامبر دستور داد که نزد رومیان برود و دیگری نزد اعراب برود تا تورات را به آنها تقدیم کند. بهنوبۀ خود آن را رد کردند.
هنگامی که موسی بعداً نزد ما فرستاده شد، ما پذیرش خود را با کلمات «هرآنچه خداوند گفته است انجام خواهیم داد و اطاعت خواهیم کرد» (خروج ۷:۲۴) نشان دادیم. واقعۀ فوق قبل از مکاشفۀ سینا اتفاق افتاده است، در نتیجه، کتاب مقدس در زمان گذشته صحبت میکند: «او آمد، تابش کرد و درخشید» که ثابت میکند در این کلمات، هیچ پیشگوییای در نظر گرفته نشده است.» پایان نقلقول.
• سؤالاتی پیرامون داستان بزرگان یهود
سؤال اول. مقتضای رحمت الهی است که هنگامی که قابلی وجود ندارد، فرستادﮤ خود را امر به تبلیغ نکند، بلکه بندگانش را بهسبب رحمتش رها کند که منتظر امر خدا باشند. چون اگر آنها را تبلیغ کرده بود و قبول نمیکردند، نتیجه این میشد که مستحق جهنم میشدند. پس چگونه میتوان پذیرفت که خدای رحمکننده [1] کاری مخالف رحمتش کرده است و برای رومیان و اعراب که قابلی در آنها وجود نداشت، رسولانی را ارسال کرد؟!
سؤال دوم. همچنین تبلیغ کسانی که هیچ قابلی در بین آنها وجود ندارد و هیچ نتیجۀ امیدبخشی از تبلیغ به دست نمیآید، حکیمانه نیست. پس چگونه میتوان پذیرفت که خدای حکیم [2] کاری مخالف حکمت کرده است؟!
سؤال سوم. وقتی گفته شود تورات بر سه شخص نازل شد، یعنی آن دو فرد و موسی دارای یک جایگاهاند و از نظر اخلاص تفاوتی بین این سه نبوده و نیست. یعنی بزرگان یهود قبول کردند که دو شخص مانند موسی وجود داشته است. بنابراین با چنین عظمتی که آن دو شخص داشتهاند، پس چرا هیچ یادی از آنان در تنخ نیامده است؟! اما از آدم و نوح و ابراهیم علیهمالسلام سخن آمده است؟!
سؤال چهارم. طلوع کردن به معنای ظهور جزئی ناکامل و پیش از ظهور است و درخشان شدن به معنای ظهور کامل است؛ چرا آنها توضیحی دربارﮤ علت تفاوت بین عبارت (طلوع کرد) و (درخشان گردید) ندادهاند؟! چرا سکوت کرده و به بیان یک تفسیر سطحی بسنده کردهاند؟!
• پاسخ به داستان بزرگان یهود از حبقوق
میگویم:
مقدمه. در حَبَقوق فصل ۳ میخوانیم:
(دعای حَبَّقُوق نبی بر شُجونُوت. ای خداوند چون خبر تو را شنیدم ترسان گردیدم. ای خداوند عمل خویش را در میان سالها زنده کن! در میان سالها آن را معروف ساز و در حین غضب رحمت را به یاد آور. خدا از تیمان آمد و قدّوس از جبلِ فاران، سِلاه. جلال او آسمانها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملّو گردید. پرتُوِ او مثل نور بود و از دست وی شعاع ساطع گردید. و ستر قوّت او در آنجا بود. پیشروی وی وبا میرفت و آتش تب نزد پایهای او میبود). [3]
به چند نکته دقت کنیم:
اول. این متن مطابق آنچه در تثنیه 2:33 خواندیم است، یعنی درخشش خدا از کوه فاران.
دوم. حبقوق نبی صدها سال پس از موسی (ع) میزیست؛ پس اگر از آینده صحبت کند، برای زمان قبل از موسی (ع) نیست.
سوم. کلمۀ (آمد) که در این ترجمۀ مسیحی برگردان فعل عبری (יבוא) است، اشتباه است؛ زمان آن به آینده اشاره دارد و نه گذشته! مالبیم از علمای یهودی قرن 18م و استاد دستور زبان عبری و مفسر کتاب مقدس نیز این آیه را به اتفاقی در آینده تفسیر کرد. [4]
پس زمان فعل با داستان علمای یهودی دربارﮤ تثنیه 2:33 نمیخواند.
چهارم. آنها که معتقدند تیمان فقط در ادوم است، باید اثبات کنند که متن بالا پس از پیشگویی حبقوق (ع) در آنجا اتفاق افتاد.
پنجم. یهودیان، یمن را نیز תימן یا تیمان مینویسند و میخوانند؛ کافی است این عبارت را در اینترنت جستوجو کنید.
ششم. در گذشته، سرزمینی به اسم تهامه وجود داشت که قسمتهایی از عربستان، ازجمله مکه یا فاران را پوشش میداد و بهصورت یک نوار در کنار دریای سرخ قرار گرفته بود و آن از یمن بود؛ پس فاران از تهامه و تهامه از یمن بود.
هفتم. خدا آمدن و رفتن و دستوپا ندارد؛ پس کسی که از فاران میآید، خدا نیست، بلکه صورت خدا در بین خلق است. [5]
هشتم. فردی که از فاران و یمن آمد و متن بالا کاملاً بر او منطبق است، فرستادۀ خدا محمد (ص) و پس از او خاندان اویند. [6]
در نتیجه، متن حبقوق که منطبق بر دواریم 2:33 است، به ما میگوید که فردی از فاران در آینده میآید و در نتیجه، برای رد کردن داستان بزرگان یهود -که گویا باب میل ابنمیمون نیز بود- کافی است.
• در پایان
در این نوشتار، داستان بزرگان مذهبی یهود که موسیبن میمون آن را دربارﮤ دواریم ۲:۳۳ آورد، با چند دلیل رد شد:
اول آنکه ارسال فرستاده بهسوی رومیان و اعراب پیش از موسی (ع)، درحالیکه آنان قابل نبودند، کاری مخالف رحمت و حکمت خداست و در نتیجه، الوهیت مطلق داشتن خدا را نقض میکند. همچنین مشخص شد آنچه در حبقوق، فصل سوم، میخوانیم مطابق با دواریم ۲:۳۳ است و این متن آینده بودن حداقل قسمتی را که دربارﮤ فاران آمده است اثبات میکند و نشان میدهد که آنچه بزرگان یهود گفتند، از اساس ساختگی است و آنچه دربارﮤ آمدن خدا از فاران در کلام موسی (ع) میخوانیم، دربارﮤ محمد (ص) و پس از او دربارﮤ جانشینان ایشان (ع) است.
پانویسها:
-
[1]
ر.ک: تهیلیم )مزامیر) ۶:۲۵؛ ۸:۱۴۵-۹؛ اِخا (مراثی) ۳۲:۳.
-
[2]
یوئل ۱۳:۲؛ دواریم ۱۴:۲۴؛ وَییقرا ۱۳:۱۹.
-
[3]
حبقوق 1:3-5.
-
[4]
https://www.sefaria.org/Malbim_on_Habakkuk.3.3.1?lang=bi
-
[5]
به کتاب توحید نوشتۀ سید احمد الحسن رجوع کنید؛ همچنین در کتاب پیدایش ۲۷:۱ میخوانیم: «پس خدا آدم را بهصورت خود آفرید. او را بهصورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید.» انسان اساساً بر فطرت خدا خلق شده است و میتواند صورت خدا در خلق باشد، البته اگر مواظب فطرت خود باشد؛ از آنجا که انبیای خدا پاک بودند و مواظب فطرت خود بودند، پس آنها صورتهای خدا در خلق یا خدا در خلق هستند.
- [6] ر.ک: سید احمد الحسن، عقاید الإسلام، ص159 و160.