چرا حق با داروین بود؟

چرا حق با داروین بود؟

چکیده

این مقاله با نگاهی تطبیقی به نظریه‌ی تکامل داروین، تلاش می‌کند نشان دهد که اصول بنیادین این نظریه، نه‌تنها مخالف متون مقدس نیست، بلکه در مواردی با آن هم‌راستا و قابل‌تأویل است. نویسنده با اشاره به سیر تاریخی تکامل علمی بشر، تقابل عالمان دینی با علوم تجربی را نقد می‌کند و این تقابل را ناشی از سوءفهم متون و تعصب کور می‌داند. از برخورد کلیسا با گالیله تا مخالفت با نظریه‌ی تکامل، مصادیقی از این جمود فکری‌اند. با استفاده از تمثیل‌های دینی نظیر طوفان نوح، قوم برگزیده، و خلق آدم از گل، مقاله نشان می‌دهد که سنت انتخاب طبیعی در متون الهی نیز جاری است. در نهایت، مقاله خواننده را به تفکر، فروتنی علمی و پذیرش حقیقت دعوت می‌کند.

بشر از همان روزی که شروع به تفکر کرده، همیشه برایش سؤال بوده است که این جهان چگونه به وجود آمده و خودش و حیوانات و جمادات چگونه خلق شدند. برخی اوقات تلاش او برای دانستن حقایق دنیا به‌‌دلیل افزایش امکانات زندگی و کسب قدرت بود و برخی اوقات نیز برای حل اینکه آمدن او به دنیا از برای چه و از کجا بوده است.

هرکس و هر گروهی از متفکرین بر اساس بسترۀ علمی و فکری که در افکار خود تشکیل داده بودند شروع به توضیح و توجیه رویداد‌های پیرامون خود کردند و البته پیامبران الهی نیز اصلی‌ترین نقش را در توضیح و توجیه این مسائل داشته‌اند؛ ولی مشکل همیشگی در هنگام صحبت‌کردن و آموزش برای تمام گروه‌های مردم با عقل و درک متفاوت این است که سخن باید دارای نظم خاصی باشد که حقیقت اصلی و کلی گفته شود و ورود به جزئیات می‌تواند باعث ایجاد تناقضات ظاهری در عقول مختلف شود. حال اگر مسئلۀ زمان را هم به میان آوریم و بخواهیم سخنی جاودانه گفته باشیم تنها راه‌حل برای این مسئله تا حد امکان خروج از مسائل قراردادی و توضیح حقایق به‌صورت مثالی است. این قضیه به‌حدی جدی است که هنگام خواندن قرآن و کتاب مقدس می‌بینیم به‌کرات از مثال‌های مختلف استفاده شده و در خود متن هم تأکید می‌شود که این مثالی است برای قشر خاصی از مردم که دارای صفات حسنۀ مشخصی هستند و انجیل نیز پر است از امثال حکمت‌آموز.

ولی اگر این کتب مقدس برای مثال از همان اول بر اساس فیزیک کوانتوم سخن می‌گفتند ـ‌که بشر در همین قرون اخیر به حقایق آن پی برده است‌ـ تکلیف انسان‌های قبل چه می‌شد؟ همچنین تکلیف انسان‌ها بعدتر که به حقایقی فراتر از سطح قوانین کوانتوم رسیده‌اند؟ آیا خود آموزش این علوم در همان دوران با وجود محدودیت‌هایی که بوده، امکان‌پذیر بود که حال برخی علم‌زدگان با توسل به علوم نوین به تمسخر متون مقدس می‌پردازند؟ آیا درک و فهم و روحیات مردم همۀ اعصار یکی است؟ آیا اصلاً هدف دین رواج اخلاق حسنه و ایمان به خداوند بود یا آوردن تکنولوژی که با افزایش آن بدون وجود اخلاق، آسیب انسان به خودش و دنیا بیشتر و بدتر می‌شود؟

از طرفی دیگر این ویژگی استفاده از الفاظ مثالی و مجمل و کلی متون الهی با اینکه نقاط قوت بسیاری به آن‌ها می‌بخشد، ولی هنگام تسلط افراد ناشایست به مقام دینی و همراهی اکثریتی ناآگاه، می‌تواند فجایع بسیاری به بار آورد که در تاریخ شاهد آن هستیم.

این فجایع در صنف‌ها و جنبه‌های مختلفی نمود پیدا می‌کنند؛ به‌طوری که اشخاص بلندپایۀ دینی با رانت مقدسات که از طریق نام خدا و پیامبران و متون الهی برای خود ایجاد می‌کنند، به خود اجازۀ ورود به هر مسئلۀ تخصصی و غیرتخصصی که هیچ علمی دربارۀ آن ندارند می‌دهند؛ چه در مسائل سیاسی، حکومتی و اجتماعی، چه در عرصۀ علوم مختلف. خوشبختانه برخلاف عرصۀ سیاست، حکومت و اجتماعی، عرصۀ علم دارای قطعیت و روشنایی بیشتری است که نمی‌توان در آن اعمال قدرت کرده و بدون رسوایی از آن خارج شد؛ برخلاف مسائل دیگر که اکثراً با توجیهات مختلف می‌توان این رسوایی‌ها را بین عوام‌الناس روپوشانی کرد.

یکی از این برخورد‌های جاهلانه‌ به کشفیات علمی که توسط علمای غیرعامل انجام گرفت، برخورد کلیسای کاتولیک با گالیلئو گالیله بود. کسی که اثبات کرد زمین به دور خورشید می‌چرخد و کلیسا نیز به‌دلیل مغایرت این نظریه با تفسیر خود از کتاب مقدس، با او برخورد کرده و او را محکوم به حبس خانگی کرد.

جدال پر سروصدای دیگر نیز در همین قرون اخیر زاده شد و آن هم نظریۀ تکامل بود که توسط چارلز داروین مطرح شد و جنجال بسیاری به پا کرد؛ به‌طوری که همچنان بین مذهبیون و علم‌گراها و ملحدین و ندانم‌گراها تبدیل به یک میدان نبرد بسیار پرسر و صدا شده است که در این بحث‌ها اکثراً این گروه مذهبی است که به‌‌دلیل مخالفت با تکامل مغلوب می‌شود.

این نظریه در آغاز با بررسی شواهد موجود در فسیل‌ها و سپس بررسی آناتومی موجودات زندۀ حال حاضر و تطبیق بین آن‌ها توسط چارلز داروین مطرح شد و سپس زیست‌شناسان دیگر نیز همراه با پیشرفت علوم تجربی، شروع به بررسی این موضوع در جنبه‌های مختلف ساختار وجودی حیات کردند. با بررسی دقیق آناتومی جانداران با کالبدشناسی انطباقی و فسیل‌شناسی روزبه‌روز اکتشافات بیشتری به دست می‌آمدند که نشان می‌داد جانداران مختلف در ساختار خود دارای ارتباط عمیقی با گونه‌های منقرض‌شده بودند و بررسی‌های علمی این موضوع را تأیید می‌کرد که همگی آن‌ها در انتها به یک نیای مشترک می‌رسیدند.

چندین دهه بعد با بررسی مولکول‌های DNA و سازوکار وراثت، مکانیسم کامل تکامل مشخص و تبدیل به نظریه‌ای بی‌بدیل برای توضیح چگونگی ایجاد شدن جانداران مختلف از نیایی مشترک شد. موتور محرکۀ این پدیده از خاصیت پویایی مولکول DNA و تغییرات قوانین بقا ساخته شده است که ناشی از محیط‌زیست یا به‌طور کلی‌تر همان قوانین وضع‌شده از طبیعت و نیز قابلیت وراثت و انتقال اطلاعات از نسلی به نسل دیگر است.

در واقع محیط‌زیست یک جاندار از کوه‌ها و خاک و سنگ گرفته تا موجودات زندۀ دیگر هرکدام باعث ایجاد محدودیت‌ها و فرصت‌های مختلفی می‌شوند و می‌توان به‌طور کلی این فرصت‌ها و محدودیت‌ها را قوانین وضع‌شده در طبیعت تلقی کرد. حال در مقابل قوانین موجود، این رفتار و صفات آن جاندار است که تعیین می‌کند آیا آن قانون برای او سود خواهد داشت یا ضرر. این رفتارها و صفات جانداران از ساختار مولکول DNA نشئت می‌گیرند و مولکول DNA نیز مولکولی پویاست؛ به‌طوری که در اثر عوامل مختلف در طول زمان تغییرات خاصی را متحمل می‌شود و جاندارانی با صفات مختلف ایجاد می‌کند و حال این صفات می‌توانند به میزان مشخصی نسبت به قوانین موجود در آن محیط‌زیست مدنظر یک نقطۀ قوت و سازگار با قوانین حساب شود، یا نقطه‌ای منفی یا صفتی ناسازگار باشد و در نهایت بر اساس میزان موفقیت در محیط‌زیست، جانداری مشخص می‌تواند خود را برای مدتی زنده نگه ‌داشته و در نهایت ژن‌های خود را به فرزندانش انتقال دهد و منقرض نشود. چنانچه برآیند میزان هماهنگی و سازگاری این صفات با محیط مثبت باشد این جاندار خواهد توانست بقای خود را حفظ کند و در غیر این صورت از میدان رقابت حذف خواهد شد. این اتفاقات به‌کرات و به روش‌های مختلف تکرار می‌شد و می‌شود و به مرور زمان سطح به سطح تمامی صفات، منطبق با محیط‌زیست صیقل داده و وارد سطوح بالاتر می‌شود و همین رقابت‌ها باعث ایجاد تنوع‌های بسیار از یک منشأ یکسان می‌شود. همین اختراع چرخ را اگر بررسی کنیم می‌بینیم ما از یک منشأ یکسان، به صنف‌های مختلفی از وسایل نقلیه با انواع بی‌شمار در طول تاریخ رسیده‌ایم.

تکامل حقیقتی بود که در طی تمامی سال‌های زندگی انسان در جلوی دیدگان او بود؛ ولی شاید به‌علت جهل به علم ژنتیک و ماهیت DNA‌، کسی قادر به درک آن نشده‌ بود؛ در حالی که با همین قانون تکامل، کودکان و حیوانات خود را تربیت می‌کردند، با همین قاعده در علم پیشرفت می‌کردند و به یافته‌های جدید می‌رسیدند؛ و حتی همین سگ‌های مختلف با نژاد‌های بسیار متفاوت را با اهلی‌کردن و پرورش‌دادن نوع خاصی از گرگ‌ها به وجود آوردند.

آیا همین روندی که فرگشت بر اساس آن حرکت می‌کند که همان انتخاب طبیعی است در خود متون مقدس این مؤمنان نبود؟ آیا صفت قوم برگزیده که هرکدام از گروه مؤمنان به خود نسبت می‌دادند مطابق با همین انتخاب طبیعی نبود؟ آیا قوم برگزیده این افراد همان قومی نبود که در گذشته با هدایت و یاری خداوند از مهلکه‌ها و عذاب‌های مختلف الهی نجات پیدا کردند و هر نسل به نسلی دیگر امتحان شدند و افراد شایسته‌تر باقی ‌ماندند. ما مثال‌های بسیاری در کتب مقدس از اصحاب مختلف داریم که نشان می‌دهد از زمان حضرت آدم ع تابه‌حال اقوام هدایت‌شده دچار چالش‌های مختلف و رنگارنگی می‌شدند و همین غربال‌ها در جمعیت مؤمنین به آن‌ها لیاقت درک علوم و معارف عمیق‌ خداشناسی را می‌داد. درست شبیه شروع حیات از فرمی بسیار ساده به‌صورت تک‌سلولی تا پیشرفت آن به فرقه‌ها و گروه‌های مختلف و در نهایت ظهور انسان که پادشاه بی‌بدیل حیات‌وحش شد. آیا همین مؤمنان از صنف‌های مختلف معتقد نیستند که دارای شرافت و درجه‌ای بسیار بالا در انسانیت بوده و مقرب‌ترین بندگان خداوند هستند؟

همین داستان طوفان نوح ع آیا چیزی جز یک رویداد بر اساس انتخاب طبیعی (قدرت برتر) بود؟ جمعیتی که دارای صفت ایمان بودند، به‌واسطۀ آن نجات یافتند و تمامی افراد دارای صفت کافر‌بودن حذف شدند و منطقه بین‌النهرین با تمام امکاناتش در بین مؤمنان تقسیم شد. درست همان چیزی که بعد از برخورد شهاب‌سنگ به زمین در آخرین دوران دایناسور‌ها اتفاق افتاد؛ یعنی زمانی که پستانداران، موجوداتی حقیر مانند موش بودند که در سوراخ‌ها زندگی می‌کردند و فعالیت‌های شبانه داشتند و به‌نوعی گروهی مستضعف بودند و دایناسورها که چیزی بین پرندگان و خزندگان بودند، تسلط کامل بر زمین داشتند؛ تا اینکه با برخورد شهاب‌سنگی بزرگ به زمین، به‌خاطر تغییرات عمدۀ زیست‌محیطی به‌مرور زمان غذا به‌شدت کم شد و اکثراً موجودات کوچک و نیازمند به غذای کم با بهرۀ هوشی بالا توانستند خود را با محیط بهتر تطبیق دهند و همین باعث تکثیر پستانداران و پرندگان بر روی زمین شد. چیزی شبیه گروه مؤمنان که تمایل کمتری به نعمات زمین داشته و بیشتر بر روی درک و معرفت جهان خلقت تمرکز دارند.

داروین حق داشت و دقیقاً با تحمل سختی‌های چندین سال سفر دریایی مداوم با توقف در نقاط مختلف کرۀ زمین و با تمرکز بر جهان خلقت، تجلی ربّانیت الهی را در آفرینش موجودات زنده درک کرده بود و اصلی جهان‌شمول و سنتی الهی را کشف کرده بود؛ ولی به‌راستی چگونه برای اکثر علمای ادیان تا همین لحظه قبول‌کردن چنین امری که اتصال بسیار قوی به آموزه‌های دینی آن‌ها دارد بسیار دشوار است؟

آیا همین مسیحیان که معتقد هستند عیسی ع خداست و ازلی، یا همین مسلمانان که معتقد به عالم ذر یا مخلوق اول‌بودن محمد ص قبل از حضرت آدم ص هستند، ندیدند که هردوی این مخلوقات خداگونه با تولد از مادر به دنیا آمدند؟ آیا آن‌ها جاهل به این امر بودند که انسان اول یعنی آدم ع در بهشت که در آسمان یا مکانی غیرمادی است خلق شده است؟ آیا آن‌ها با توصیفات غیرمعقول از نعمات بهشتی که در متون مقدس هستند متوجه نبودند که قوانین موجود در بهشت متفاوت از قوانین فیزیکی زمین است؟ آیا آن‌ها نخواندند که آدم و حوا ع بعد از عصیان از دستور الهی به زمین تبعید شدند؟ آیا آن‌ها که همیشه از زندگی پس از مرگ صحبت می‌کنند نمی‌دانستند که یکی از راه‌های برگشت به آن آسمان مدنظر مردن است، نه پرواز‌کردن؟ و آیا ندیدند پیامبرانشان به غیر از صعود به آسمان (که بیشتر به‌جای پرواز شبیه محو شدن بود) [1]  اکثراً می‌مردند و به بهشت می‌رفتند؟ آیا این نشان نمی‌داد که دنیایی که آدم ع از آن آمده بود با این دنیا فرق داشته است؟

آیا برای عالمان دینی و منکرین تکامل سخت بود درک این موضوع که احتمالاً ساخته‌شدن نفس انسان از گِل مربوط به ارتباط نفس او به عناصر خاک و آب بوده باشد که در آسمان غیرمادی یعنی بهشت ساخته‌وپرداخته شده است؟ آیا سخت بود که توضیحات داروین و در حال حاضر زیست‌شناسان تکاملی را با فروتنی و نه غرور گوش می‌کردند تا به حقیقت شهادت دهند؟

خیر! موضوعی سخت نبود برای افرادی که صفر تا صد متون مقدس خود را اکثراً حفظ می‌کردند و نکته‌ای را بدون اینکه بررسی کنند و ساعت‌ها دربارۀ آن در مدارس دینی مباحثه کنند رها نمی‌کردند. ولی تکبر و نخوت و پندارِ همه‌چیزدانی این عالمان دینی که با غرور فکر می‌کردند همۀ اسرار هستی در زیر پهلوی آنان در کتاب مقدس قرار دارد آن‌ها را از فکر‌کردن و تدبر و اخلاق حسنه و حق‌پذیری دور ساخته بود. چه فرقی دارد صفحات کتاب را حمل کنیم یا شبیه یک نوار کاست یا کارت حافظه مطالب کتاب را در حالی که درکی از آن نداریم حفظ کنیم و همین حمل آن‌ها ما را بفریبد که صاحب علم تمامی اسرار آفرینش هستیم؛ در حالی‌که ما حمل‌کنندۀ گنجینه‌ای بدون کلید هستیم!

پانویس‌ها:

  1. [1]      البته با علم زمان حال ما که میلیارد‌ها کیلومتر آن طرف دنیا را هم می‌بینیم، فعلاً بهشتی پیدا نشده! ثانیاً در فضا قابلیت تنفس وجود ندارد؛ پس قطعاً پیامبرانی مثل خضر و ایلیا و عیسی محو می‌شده‌اند و با پرواز‌کردن به آسمان مدنظر نمی‌رفتند و منظور از پرواز و رفتن به آسمان منظوری مثالی بوده است.

کلیدواژه‌ها

انتخاب طبیعی طوفان نوح نظریه تکامل زیست‌شناسی تکاملی آدم و حوا دین و علم داروین مخالفت با علم جمود فکری متون مقدس قوم برگزیده

امتیاز مقاله

0.00 از 5 (0 رأی)
امتیاز شما