فرستاده از سوی خدا در هر زمان
چکیده
هدف از بعثتِ خلفای الهی، در یک کلام، از میان بردنِ بهانهٔ منکران و مخالفان است. خداوند میفرماید:
«رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلَّا یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا» (نساء: ۱۶۵).
قرآن و روایات بر وجودِ کسی که قائم به امرِ خدا و خلیفهٔ او در زمین باشد، تأکید دارند:
«یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ…» (اسراء: ۷۱)
«وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ…» (یونس: ۴۷)
«وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی كُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِیدًا عَلَىٰ هَؤُلَاءِ…» (نحل: ۸۹)
«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» (رعد: ۷)
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ» (سجده: ۲۴)
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ…» (انبیاء: ۷۳)هر کس از حجتهای خدا تبعیت نکند، فرجامش خسران است:
«وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا…» (فرقان: ۲۷–۲۹).
برای استقرارِ حکومتی عادل که مبادیِ اخلاقِ الهی را دور از هوای نفس پیاده کند، گزینشِ حاکم باید از سویِ قانونگذار مطلق—خداوند سبحان—باشد؛ همان که به سرائر آگاه است و مجریِ شریعت را تعیین میکند. حکمتِ الهی از آغاز اقتضا کرده است که خلیفهای باشد تا تعلیم دهد، تذکر دهد، به احکام فرمان دهد و عدالت و قوانین الهی را اجرا کند. خداوند آشکارا بیان کرده که او خلفا و حاکمان را برمیگزیند و این امر را به مردم نسپرده است:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنكُمْ…» (نساء: ۵۹)
«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (بقره: ۳۰)
«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْكُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ…» (ص: ۲۶)
«إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا…» (بقره: ۲۴۷)
«وَرَبُّكَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ…» (قصص: ۶۸)
گواههای کتاب مقدس نیز همین معنا را تأیید میکند:
«این موسی است که او را انکار کردند… خدا او را رئیس و فرمانده فرستاد» (اعمال رسولان ۷: ۳۵).
«برای هر امتی رئیسی قرار داد» (یوشع ۱۷:۱۴).
«…پس پادشاهی خواستند و خدا شاؤل بن قیس را به آنان داد…» (اعمال ۱۳: ۲۱).
و نیز:
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ * ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ…» (آلعمران: ۳۳–۳۴).
با این همه، مردم برگزیدگانِ خدا را—به سببِ حسد به فضلی که به آنان داده شد—از منصبشان دور کردند و بر کرسیِ حکم، منتخبِ خود یا متغلب را نشاندند:
«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ…» (نساء: ۵۴).
دلالتهای «خلیفه» در قرآن
آیهٔ «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» چند نکته را مینمایاند:
الف) این منصب، نصبِ الهی است؛ آدم(ع) به اختیارِ خدا خلیفه شد. افزون بر این، علمی ویژه به او داده شد که حتی ملائکه نداشتند: «…قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا…» (بقره: ۳۲). روشن است که تمام بنیآدم صاحبِ چنین علمی نیستند؛ برخی تا حدّ «كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (فرقان: ۴۴) فرومیافتند. سجدهٔ ملائکه برای آدم نیز سجدهٔ طاعت بود، نه عبادت.
ب) تعبیرِ «جَاعِلٌ» (اسمِ فاعل) دلالت بر استمرار دارد؛ یعنی سنتی الهی که در هر زمان خلیفهای هست و زمین از حجت خالی نمیماند—چنانکه اسمِ فاعل در حکمِ فعلِ مضارع، دالّ بر دوام است.
ادامه دارد…