هابیل صلح جو

هابیل صلح جو

چکیده

مقالۀ «هابیل صلح‌جو» نوشتهٔ کاظم محمدی، روایت سنتی از کشمکش میان هابیل و قابیل را نقد کرده و روایت‌های تحریف‌شده دربارۀ نزاع بر سر ازدواج را بی‌اساس می‌داند. نویسنده با تکیه بر آیات قرآن و روایات اهل‌بیت (ع) تأکید می‌کند که هابیل (ع) نه‌تنها برای تصاحب همسر نزاع نکرد، بلکه صلح‌جو و پرهیزکار بود و حتی در برابر تهدید قابیل مقاومت نکرد، زیرا وصی حضرت آدم (ع) و نماد تقوا بود. بر اساس بیان سید احمد الحسن، قتل هابیل در حقیقت حسادت قابیل به جایگاه وصایت او بود. این واقعه الگویی تاریخی برای ظلم به اوصیا و رهبران الهی است که در طول تاریخ تکرار می‌شود. آیهٔ «مَنْ قَتَلَ نَفْساً ... فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً» نیز بیانگر اهمیت جایگاه وصی و پیامبر است؛ زیرا قتل آنان به‌مثابه قتل یک امت تلقی می‌شود.

 

از دیرباز، داستان کشمکش و دعوای دو پسر حضرت آدم (ع) نقل محافل بوده و داستان‌سرایان آن را نسل‌به‌نسل نقل کردند، بدون این‌که به حقیقت آن توجه داشته باشند. در بیشتر این نقل‌ها، داستان را به‌نحوی دگرگون نشان داده‌اند که انسان از شنیدن آن احساس شرم می‌کند. عده‌ای که دین را نمی‌فهمند می‌گویند دو برادر برای تصاحب دو خواهر خودشان با یکدیگر به نزاع پرداخته‌اند و پس از قضاوت خداوند، قابیل - لعنت‌الله‌علیه - بر برادر خود هابیل هجوم برده و او را به قتل رسانده است.

این عده بدون توجه به اصل حرمت زنا و به‌ویژه زنای با محارم، حکم رانده‌اند و متأسفانه مدعیان شیعه نیز علاوه‌بر خطای گذشتگان، احادیث اهل‌بیت (ع) را که صراحتاً هرگونه نزاع بر سر وقوع زنا در این واقعه را رد می‌کنند، نادیده می‌گیرند.

تمام این تلاش‌های مذبوحانه با هدف توجیه این مدعا صورت می‌گیرد که: «حضرت آدم (ع)، اولین انسان روی زمین بوده و از پدر و مادر متولد نشده است.» خوب بود این عده از خود می‌پرسیدند چه چیزی را فدا کرده و می‌خواهند چه چیزی را به دست آورند؟

اما گذشته از این، در آیاتی که خداوند طی آن، داستان رقابت دو برادر را نقل می‌کند، نکته‌ای وجود دارد که نگاه‌ها را به‌سوی خود جلب می‌کند: (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني‏ ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ إِنِّي أُريدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمي‏ وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمينَ) [1] (و خبر دو پسرِ آدم را به حق بر آنها بخوان، زمانی که قربانی تقدیم کردند. پس، از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، [قابیل] گفت حتماً تو را می‌کشم، [هابیل] گفت تنها از پرهیزکاران پذیرفته می‌شود. اگر تو دست دراز کنی تا مرا بکشی، من دست دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم، من از خداوند پروردگار جهانیان می‌ترسم. من می‌خواهم که تو گناه من و گناه خودت را بر دوش گیری، پس از یاران آتش باشی و این‌چنین است سزای ستمکاران).

در این آیات، همان‌طور که می‌بینیم، هابیل (ع) بعد از این‌که از طرف قابیل - لعنت‌الله‌علیه - تهدید به قتل می‌شود، می‌گوید اگر تو بخواهی مرا بکشی، من بر کشتن تو تلاشی نمی‌کنم.

رقابت برای انتخاب همسر، تنها به‌دلیل ادامۀ نسل و حفظ و انتقال ژن‌هاست، درحالی‌که هابیل (ع) برای این مسئله تلاش نمی‌کند، بلکه کاملاً برعکس، او ژن را رها کرده و از تقوا، ترس از خداوند، گناه و روز قیامت سخن می‌گوید.

خوب است بپرسیم اگر حضرت هابیل (ع) برای تصاحب خواهر زیباتر تلاش می‌کند، چرا برای حفظ جان خود هیچ تلاشی نمی‌کند، بلکه اعلام می‌کند که اگر تو بخواهی مرا به قتل برسانی، من دست به خون تو آلوده نخواهم کرد؟ کدام‌یک در اولویت قرار دارد؟ حفظ جان یا تصاحب همسر زیبا؟

کسی نمی‌تواند بگوید احتمالاً حضرت هابیل (ع) از لحاظ بدنی ضعیف‌تر بوده است، چراکه حتی ضعیف‌ترین موجودات نیز برای حفظ جان خود تلاش می‌کنند. از سویی دیگر، اگر قابیل - لعنت‌الله‌علیه - آن‌قدر از حضرت هابیل (ع) قوی‌تر بود که او نمی‌توانست در برابرش هیچ مقاومتی کند، چه دلیلی وجود دارد که برای روشن شدن حق، قربانی کنند و خدا را قاضی قرار دهند؟

از طرفی، در روایات می‌بینیم حضرت هابیل (ع) پیش از این ازدواج کرده بود و از این ازدواج، صاحب فرزند نیز شده بود: «زوّج آدم حورة بنت شيث من هبة‌الله بن هابيل» [2] «حضرت آدم (ع)، حوره دختر شیث را به ازدواج هبة‌الله پسر هابیل (ع) درآورد.» بنابراین، اگر مسئلۀ رقابت بین حضرت هابیل (ع) و قابیل - لعنت‌الله‌علیه - صرفاً ازدواج بود و حتی اگر فرض کنیم حضرت هابیل (ع)، قدرت جسمانی کافی برای مقابله با قابیل - لعنت‌الله‌علیه - را نداشت، کافی بود از رقابت انصراف دهد، چراکه از آنجا که حضرت هابیل (ع) ازدواج کرده بود و صاحب فرزند هم بود، نیازی به ازدواج مجدد نمی‌بیند که بخواهد جان خود را در این راه از دست بدهد!

علاوه‌بر تمام این موارد، می‌بینیم خداوند بعد از قتل حضرت هابیل (ع) به دست قابیل ملعون، می‌فرماید: (مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا ...) [3] (ازاین‌رو بر بنی‌اسرائیل نوشتیم که اگر کسی انسانی را نه برای خون‌خواهی یا فساد در زمین بکشد، مانند این است که تمام انسان‌ها را کشته است و اگر کسی آن را زنده کند، مانند این است که تمام انسان‌ها را زنده کرده است).

یعنی مسئلۀ قتل حضرت هابیل (ع) نزد خداوند گران و سنگین محسوب شده و آن را معادل قتل تمام انسان‌ها به حساب می‌آورد. اما چگونه ممکن است قتل یک انسان عادی، قتل تمام انسان‌ها به شمار آید؟

در این زمینه، گمانه‌زنی‌های کودکانه‌ای مطرح شده است، ازجمله این‌که کسی که یک قتل مرتکب شود جرئت قتل تمام انسان‌ها را نیز خواهد داشت؛ و با استناد به این‌که «بنی‌آدم اعضای یک پیکرند»، نتیجه می‌گیرند که با قتل یک نفر تمام آنها کشته می‌شوند!

مانند همیشه، کلاف سردرگُم معماهای دینی را باید از حجت ناطق خدا پرسید. اکنون می‌خواهیم پاسخ صحیح را از سید احمد الحسن یمانی موعود بخوانیم تا حقیقت را آن‌گونه که هست بدانیم. ایشان می‌فرماید: «خداوند به آدم (ع) دستور داد هابیل (ع) را به‌عنوان وصی‌اش تعیین کند. هنگامی که قابیل متوجه شد، بر این فرمان تعیین (وصی) اعتراض کرد. آدم به او خبر داد که این فرمان از سوی خداوند است و نه از جانب خودش؛ و آدم (ع) آن دو را به پیشکش‌ کردن قربانی در راه خدا فرمان داد. هابیل (ع) قوچ فربه‌ای آورد و قابیل خوشه‌هایی تلف‌شده. قربانی هابیل (ع) پذیرفته شد و آتش آن را بلعید. آتش کینه در نفس قابیل شعله کشید و شیطان - لعنت‌الله‌علیه - او را بر کشتن برادرش وسوسه کرد و نفس امّاره‌اش او را به کشتن برادر ترغيب نمود. قابیل از روی حسادت، هابیل (ع) را به قتل رسانید، چراکه او وصی آدم بود و به این ترتیب وعدﮤ ابلیس - لعنت‌الله‌علیه - بر گمراه کردن محقّق شد؛ قابیل را اغوا نمود و او را به درد خود که همان منیّت و تکبّر است و مرض حسادت از ملزوماتش است، مبتلا ساخت.» [4] خداوند از هابیل (ع) پذیرفت و او وصی آدم (ع) شد و از قابیل نپذیرفت. بنابراین قابیل به هابیل (ع) حسادت ورزید و او را به قتل تهدید کرد. پاسخ هابیل این‌گونه بود: (لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ) (اگر تو بر من دست گشايی تا مرا بکُشی، من بر تو دست نگشايم که تو را بکُشم. من از خدا که پروردگار جهانيان است می‌ترسم).

در نظر اوصیا (ع)، دنیا هیچ‌چیز به حساب نمی‌آید، چراکه دنیا در نظر خداوند به اندازﮤ بال پشه‌ای هم ارزش ندارد.

چه بسیار این وضعیت (وضعیت فرزندان آدم) تکرار شده است و به همین دلیل خداوند متعال می‌فرماید: (اُتْلُ) (بخوان)، یعنی به آنان بگو و برایشان بیان کن و به آنان بشناسان؛ چراکه این وضعیتی است که در هر زمان و با هر وصی تکرار می‌شود. سامری، پسرخالۀ موسی (ع) و رهبر لشکریان اوست، ولی به او حسادت می‌ورزد و او را می‌کشد؛ از این جهت که با گمراه کردن بنی‌اسرائیل، عملکرد موسی (ع) را کشته است و حتی خودش و کسانی که با او همراهی می‌کردند، خواستند هارون (ع) وصی موسی (ع) را نیز به قتل برسانند. با این حال، هنگامی که موسی (ع) بازگشت، سامری را به قتل نرسانید، بلکه (قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِسَاس) [5] (گفت: برو، در زندگی اين دنيا چنان شَوی که پيوسته بگويی: به من نزديک نشوید). گویی این دو، هابیل و قابیل هستند، وضعیتی که با هر وصی تکرار می‌شود. (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ) (و خبر راستين دو پسر آدم را برايشان بخوان)، یعنی همیشه برایشان بخوان. در هر زمانی، فرزندان آدم را می‌بینیم: وصی مظلوم پایمال‌شده که حقّش غصب شده و خودش یا شخصیتش کشته شده است، و قاتل ملعونی که حقّ وصی را غصب می‌کند، درحالی‌که پند نمی‌گیرند، بلکه غفلت و جهالت همچنان ادامه دارد. (يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ) [6] (آنان به ظاهری از زندگانی دنيا آگاهند و از آخرت بی‌خبرند). [7]

(أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً) [8] (که هرکس، شخص ديگری را نه به قصاصِ قتل کسی يا ارتکاب فسادی بر روی زمين بکُشد، گویی همۀ مردم را کشته باشد)، یعنی کسی که یک وصی را بکشد، همۀ مردم را کشته است، چراکه وصی و پیامبر، پدر و رهبر و امام این امت است. کسی که خودِ امام یا شخصیت امام را می‌کشد، امتی را کشته است، چراکه سبب گمراهی و انحراف آنها می‌شود. کسی که وصی یا پیامبری را یاری دهد و فرمان او را آشکار سازد و او را یاری دهد و امرش را برای مردم بیان کند: (وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً) (و هرکس به او حيات بخشد چون کسی است که همۀ مردم را حيات بخشيده باشد).

فرستادگان (ع) بیّنات و دلایل روشن آوردند و با این حال مردم آنان را کشتند ـ‌ خودشان و شخصیت‌هایشان را ‌ـ و از هر زیاده‌خواهِ متکبرِ ملعونی که خود را منتسب به جایگاه و مقام اوصیا (ع) می‌داند پیروی کردند؛ کسانی مانند سامری و امثال او (وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ) [9] (و به تحقيق، فرستادگان ما همراه با دلايل روشن بر آنها مبعوث شدند، سپس بسياری از آنها همچنان بر روی زمين از حدّ خويش تجاوز می‌کردند).

وضعیت وصی امام مهدی (ع) نیز این‌چنین است؛ کسی که او را حیات بخشد گویی همۀ مردم را زندگی بخشیده است، تمام مردم زمین را، چراکه او برانگیخته شده است تا همۀ مردم زمین را هدایت کند. (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللهِ شَهِيداً) [10] (او کسی است که فرستاده‌اش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن دين را بر همۀ اديان پيروز گرداند و شهادت خدا کافی است). بنابراین کسی که وصی امام مهدی (ع) را به قتل برساند، گویی همۀ مردم را کشته است، گویی محمد، علی، فاطمه، امامان، پیامبران، اوصیا و فرستادگان (ع) را کشته است! [11]

 

پانویس‌ها:

  1. [1]  سورﮤ مائده، آیۀ 27-29.

  2. [2]  سید هاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 280.

  3. [3]  سورﮤ مائده، آیۀ 32.

  4. [4]  سید احمد الحسن، متشابهات، ج 4، ص 30، سؤال  125.

  5. [5]  سورﮤ طه، آیۀ 97.

  6. [6]  سورﮤ روم، آیۀ 7.

  7. [7]  سید احمدالحسن، روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، ج 3، ص 33 و 34.

  8. [8]  سورﮤ مائده، آیۀ 32.

  9. [9]  همان

  10. [10]  سورﮤ فتح، آیۀ 28.

  11. [11]  سید احمد الحسن، روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، ج 3، ص 35 و 36.

     

     

کلیدواژه‌ها

سید احمد الحسن اهل‌بیت (ع) هابیل قابیل وصایت حسادت آیات قرآن قتل اوصیا داستان فرزندان آدم

امتیاز مقاله

5.00 از 5 (1 رأی)
امتیاز شما