مصلوب، یوسفی دیگر
چگونه اتفاقات زمان یوسف با مصلوب تکرار شد؟
چکیده
چند هفتهای از جمعۀ صلیب میگذرد؛ روزی که بیگناهی با شورای علمای یهود بهجای عیسیj ـیعنی بیگناهی دیگرـ به صلیب کشیده شد؛ همان طور که بیگناهان دیگر توسط گذشتگان به قتل رسیدند.
در کتاب «در محضر عبد صالح»، ج۲، ص۱۸، سخنی از سید احمدالحسن را میخوانیم که قابلتأمل است:
«قرآن بخوان تا بدانی امروز و فردا چه میشود. داستان پیامبران و ائمه را بخوان تا دریابی امروز و فردا چه حادث میگردد.»
همچنین فرمودند:
«داستان فرستادگان، تقریباً یکپارچه و مرتبط با یکدیگر است. آری، در اینکه فلان رخداد اینجا حادث میگردد و آنجا رخ نمیدهد برخی تفاوتها وجود دارد؛ ولی این به آن معنا نیست که آن رخداد اصلاً اتفاق نمیافتد... .» پایان نقلقول
عزیزان در ادامه مایلم به تشابهات داستان یوسف و مصلوب، آن هم از طریق کتاب مقدّس بپردازم، تا مشاهده کنیم چطور حوادث روی زمین تکرار میشوند.
۱) سید احمدالحسن بیان میکنند:
«باید به این نکته توجه داشته باشیم که در نبوت یوسفj رؤیا و مکاشفه در مرکز قرار دارد و محور اصلی است. اوj رؤیا میبیند، زندانی رؤیا میبیند و فرعون رؤیا میبیند و همۀ آنها حقانیت یوسفj و نبوّت او و رسالتش را تأیید میکنند.» (روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، ج۳، ق1)
در کتاب پیدایش که اولین کتاب عهد قدیم است، در فصل ۳۷، آیۀ ۹ مشخص میشود که یوسفj رؤیا میبیند؛ رؤیای سجده به ایشان توسط خورشید و ماه و یازده ستاره.
طبق کتاب پیدایش، فصل ۴۰، آیات ۹ و ۱۰، زندانی رؤیا میبیند؛ طبق همان کتاب، فصل ۴۱، آیات ۱ تا ۷، فرعون رؤیا میبیند، و طبق آیۀ ۸ از همان فصل، کسی نتوانست آن را تعبیر کند.
اما این رؤیاها چه تأثیری بر یوسفj دارند؟ طبق کتاب پیدایش، فصل ۴۱، آیات ۱۲ و ۱۳، رئیس ساقیان بهسبب تعبیر درست رؤیایش توسط یوسفj، در مقابل فرعون بر راستگویی یوسفj و نیز اتصال ایشان به عالم بالا صحه گذاشت و نیز در همان فصل، در آیات ۳۸ تا ۴۰، فرعون بعد از شنیدن تعبیر رؤیایش توسط یوسفj دربارۀ ایشان چنین گفت:
(... «آیا کسی را مثل این توانیم یافت، مردی که روح خدا در وی است؟» آنگاه فرعون به یوسف گفت: «چون خدا همۀ اینها را بر تو آشکار کرده است، پس هیچکس همچون تو صاحب بصیرت و حکمت نیست. تو را بر خانۀ خود میگمارم و تمامی مردمِ من به فرمان تو گردن خواهند نهاد. تنها بر تخت سلطنت، از تو بالاتر خواهم بود.»).
در نتیجه همۀ این رؤیاها حقانیت یوسفj را تأیید میکنند و جالب اینجاست که رؤیا دلیل حقانیت مصلوب نیز میشود؛ در انجیل مَتّی، فصل ۲۷، آیات ۱۵ تا ۱۹، میخوانیم:
(و در هر عیدی، رسم والی این بود که یک زندانی، هرکه را میخواستند، برای جماعت آزاد میکرد. و در آن وقت، زندانی مشهور، براَبّا نام داشت؛ پس چون مردم جمع شدند، پیلاطُس ایشان را گفت: «چهکسی را میخواهید برای شما آزاد کنم؟ براَبّا یا عیسی مشهور به مسیح را؟» زیرا که دانست او را از حسد تسلیم کرده بودند. چون بر مسند نشسته بود، زنش نزد او فرستاده، گفت: «با این مرد عادل تو را کاری نباشد؛ زیرا که امروز در خواب دربارۀ او زحمت بسیار بردم.»).
در تفسیر کاربردی عهد جدید، که در سایتِ رازگاه موجود است، میخوانیم:
«طبق ۲۷: ۱۹ تا ۲۱، در همان روز همسر پیلاطس رؤیایی دربارۀ عیسی دید و به شوهرش پیام فرستاد که "با این مرد عادل تو را کاری نباشد". خدا بدین طریق به پیلاطس هشدار خاصی داد.» پایان نقلقول
نکتۀ قابلتوجه دیگر این است که طبق کتاب پیدایش، فصل ۴۰ با یوسفj دو زندانی بودند که یکی هلاک شد و یکی نجات پیدا کرد و جالب این است که با مصلوب نیز شبیه همین قضیه اتفاق افتاد و دو زندانی وجود داشت؛ یکی جزو جهنمیان شد و یکی جزو بهشتیان؛ در انجیل لوقا، فصل ۲۳، آیات 32 تا 43 میخوانیم:
(و دو نفر دیگر را که خطاکار بودند نیز آوردند تا ایشان را با او بکشند. و چون به موضعی که آن را کاسه سر میگویند رسیدند، او را در آنجا با آن دو خطاکار، یکی بر طرف راست و دیگری بر طرف چپ او مصلوب کردند. [...]و یکی از آن دو خطاکارِ مصلوب، بر وی کفر گفت که «اگر تو مسیح هستی خود را و ما را برهان». اما آن دیگری جواب داده، او را نهیب زد و گفت: «مگر تو از خدا نمیترسی؟ چون تو نیز زیر همین حکمی. و اما ما به انصاف، چون جزای اعمال خود را یافتهایم، لیکن این شخص هیچ کار بیجا نکرده است.» پس به عیسی گفت: «ای خداوند، مرا به یادآور هنگامیکه به ملکوت خود آیی.» عیسی به وی گفت: «هرآینه به تو میگویم امروز با من در فردوس خواهی بود.»).
نکتۀ دیگر این است که برادران یوسف وقتی با مقدار پول ناچیز، یوسف را فروختند، شخصیت یوسفj را کشتند؛ اما خدا او را تمکین داد و به اقتدار رساند؛ در پیدایش، فصل ۴۵، آیۀ ۸ میخوانیم:
(و الآن شما مرا اینجا نفرستادید، بلکه خدا؛ و او مرا پدر بر فرعون و آقا بر تمامی اهل خانۀ او و حاکم بر همۀ زمین مصر ساخت).
شخصیت شبیه عیسیj هم توسط رومیان و یهود کشته شد و در برابر ایشان جسارات فراوانی انجام گرفت؛ اما وعده داده شد که ایشان برای پادشاهی بازمیگردد؛ در انجیل یوحَنّا، فصل ۱۸، آیۀ ۳۶ میخوانیم:
(پادشاهیِ من متعلق به این جهان نیست. اگر پادشاهیِ من از اين جهان میبود، خادمان من میجنگیدند تا به يهود تسليم نشوم؛ ولی اكنون پادشاهی من از اینجا نيست).
دقت کنیم: «اكنون پادشاهی من از اینجا نيست.» یعنی او پادشاهی خواهد داشت، اما زمانش نرسیده است.
از دیگر نکات این است که پیراهن یوسفj را از تن ایشان جدا کردند؛ در پیدایش، فصل ۳۷، آیات ۲۳ تا ۲۴ میخوانیم:
(و بهمجرد رسیدن یوسف نزد برادران خود، رختش را یعنی آن ردای بلند را که در بر داشت، از او کندند، و او را گرفته، در چاه انداختند؛ اما چاه، خالی و بیآب بود).
در اقدامی مشابه، با جامههای مصلوب نیز چنین کردند؛ در انجیل یوحنّا، فصل ۱۹، آیات ۲۳ تا ۲۴ میخوانیم:
(پس لشکریان چون عیسی را بر صلیب کردند، جامههای او را برداشته، چهار قسمت کردند، هر سپاهی را یک قسمت؛ و پیراهن را نیز برداشتند؛ اما پیراهن درز نداشت، بلکه تمام از بالا بافته شده بود. پس به یکدیگر گفتند: «این را پاره نکنیم، بلکه قرعه بر آن بیندازیم تا ببینیم از آنِ که شود.» تا تمام گردد کتاب که میگوید: «در میان خود جامههای مرا تقسیم کردند و بر لباس من قرعه افکندند.» پس لشکریان چنین کردند).
اما سؤال: یوسف با برادرانش که به او حسادت کردند و قصد کشتنش را داشتند و شخصیتش را کشتند، چگونه برخورد کرد؟ در پیدایش، فصل ۴۵، در آیات ۴ و ۵ میخوانیم:
(و یوسف به برادران خود گفت: «نزدیک من بیایید.» پس نزدیک آمدند، و گفت: «منم یوسف، برادر شما که به مصر فروختید! و حال رنجیده مشوید، و متغیر نگردید که مرا بدین جا فروختید؛ زیرا خدا مرا پیش روی شما فرستاد تا (نفوس را) زنده نگاه دارد... [و در آیۀ ۱۵ میخوانیم:] و همۀ برادران خود را بوسیده، برایشان بگریست، و بعد از آن، برادرانش با وی گفتوگو کردند).
حالا این سؤال را میپرسم که پاسخ شبیه عیسی به کسانی که به او ظلم کردند چطور بود؟ در لوقا، فصل ۲۳،آیه ۳۴ میخوانیم که ایشان فرمودند:
(...ای پدر، اینها را بیامرز؛ زیرا که نمیدانند چه میکنند...).
آری؛ تاریخ، گذشته نیست؛ بلکه حال و آینده است و غافل کسی است که از آن درس نگیرد.