توضیحی دربارۀ معنی شیطان

چکیده

این مقاله به تفسیر نوین سید احمدالحسن(ع) از مفهوم «شیطان» می‌پردازد. برخلاف تصور رایج که شیطان را موجودی بیرونی و مجرّد می‌داند، در دیدگاه ایشان، شیطان نماد ظلمتی درونی است که در همۀ انسان‌ها وجود دارد؛ «منِ» کاشته‌شده در فطرت انسان که منشأ همۀ خطاها، منیّت‌ها و دوری از خداست. این تفسیر نو، آیاتِ مربوط به فراموشی یوشع بن نون (ع) و نقش شیطان در آن را بدون نیاز به نفی عصمت پیامبران توضیح می‌دهد. در مقابل، برخی مفسران مانند طباطبایی و مکارم، ناگزیر به پذیرش فراموشی پیامبران شده‌اند. درحالی‌که طبق بیان سید احمدالحسن(ع)، فراموشی موردنظر، نشئت‌گرفته از «من» است؛ نه تسلط ابلیس. این نگاه، بسیاری از تناقضات ظاهری در فهم آیاتی چون کهف ۶۳ و ۶۴ را برطرف کرده و بر درک ژرف‌تری از قرآن می‌افزاید.

در گفتار سید احمدالحسن(ع) تفسیری برای عبارت «شیطان» وارد شده است؛

در این سخن حق‌تعالی (قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا) [1] (گفت آيا به ياد داری آنگاه که در کنار آن صخره مکان گرفته بوديم؟ من ماهی را فراموش کردم و اين شيطان بود که سبب شد فراموشش کنم و ماهی به‌طور شگفت‌انگيزی راه دريا را در پیش گرفت)

آمده است که مقصود از این عبارت «ظلمتی است که هیچ مخلوقی از آن خالی نیست.» ایشان(ع) این ظلمت را در کتاب متشابهات چنین بیان می‌فرماید:

«...در فطرت انسان نقطه‌ای تاریک وجود دارد که همان شائبۀ عدم و ظلمت است.» [2]

 و نیز می‌فرمایند:

«حجاب‌های ظلمت، همان لشکریان جهل است که امام صادق‌g آن‌ها را بیان فرمودند. [3] همان رذایل اخلاقی و منیّتِ کاشته‌شده در فطرت آدمی است. هر‌چه منیّت در انسان بیشتر شود این حجاب‌ها نیز بیشتر می‌شود و هر‌چه منیّتِ انسان رو به کاهش نهد، این حجاب‌ها نیز کمتر می‌شود. منشأ این حجاب‌ها، ظلمت و عدم و ماده است و این چیزی نیست جز سلب تمام خیرات از  انسان.» [4]

از این کلمات ایشان(ع) چنین فهمیده می‌شود که این ظلمت و نقطۀ سیاه، همان «منِ» کاشته‌شده در فطرت انسان است و این «من»، حجابی است که گریزی از بودنش نیست و اگر از صفحۀ وجود انسان محو گردد انسان فنا می‌شود و جز خداوند واحد قهار کسی باقی نمی‌ماند. این «من»، پایه و اساس تمام مصیبت‌ها و بلاهاست و همانی است که ابلیس (لعنت خدا بر او باد) را به تباهی کشاند:

(قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ) [5] (خداوند گفت: وقتی تو را به سجده فرمان دادم چه چيز تو را از آن بازداشت؟ گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفريدی و او را از گل).

و زنده‌دلان زنده، به‌روشنی درک می‌کنند که تفسیر سید احمدالحسن(ع) برای کلمۀ «شیطان» ـ‌که به آن اشاره شد‌ـ یکی از پیچیده‌ترین مشکلاتی را که محققان و مفسران[6] در این مسئله با آن مواجه بوده‌اند حل کرده است.

متون قرآنی به‌وضوح بیان می‌کنند که شیطان عاملی برای فراموش‌کاریِ جوانِ همراه موسی یعنی یوشع بن نون (ع) بوده است؛ درحالی‌که آیات دیگری مانند این آیات: (إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ) [7] (بر بندگانم تسلط نخواهی یافت، مگر آن گمراهانی که تو را پیروی کنند) و این سخن حق‌تعالی: (إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ) [8] (تسلط او تنها بر کسانی است که او [شیطان] را به سرپرستی خود برگزیده‌اند و آنان که به او [خداوند] شرک می‌ورزند) و نیز: (قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ) [9] (گفت: پروردگارا، قطعاً با آنچه مرا گمراه ساختی، در زمين برای آنان می‌آرایم و همگی را گمراه خواهم ساخت مگر آن بندگان خالص تو از ميان آنان). چنین آیاتی تسلط شیطان بر انبیا و مخلصین (ع) را نفی می‌کند؛ چیزی که جاهل ـ‌پناه بر خدا‌ـ گمان می‌کند ناشی از تناقضات است! به همین دلیل سخنان آن‌ها را، در حل این معضل، حیران و سرگردان یافتیم.

سید طباطبایی می‌گوید:

«مانعی ندارد که عاملِ فراموش‌کاریِ جوانِ همراهِ موسی را تصرفی از ناحیۀ شیطان بدانیم؛ با وجود اینکه که او، یوشع بن نون، پیامبر است و پیامبران از شر شیطان در پناه الهی هستند؛ زیرا آنان از آنچه به گناه و معصیت بازمی‌گردد معصوم هستند؛ اما به‌طور کلی مانعی برای آزار و اذیت از ناحیۀ شیطان در خصوص آنچه به گناه و معصیت بازنمی‌گردد وجود ندارد. حق‌تعالی می‌فرماید: (وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ) [10] (و بندۀ ما ايوب را ياد کن، آنگاه‌ که پروردگارش را ندا داد: شيطان، مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد).» [11]

 

سید طباطبایی اِبایی ندارد از اینکه فراموش‌کاری یوشع و پیامبران را به شیطان نسبت دهد و به نظر می‌رسد می‌خواهد بگوید که معصومین دچار فراموشی می‌شوند؛ ولی ـ‌با تأسف بسیار‌ـ این مطلب را به‌صراحت بیان و بر آن تأکید نمی‌کند، با وجود اینکه ـ‌به‌طور طبیعی‌ـ از سخن او چنین دانسته می‌شود؛ اما آنچه ما درصدد بیانش هستیم این است که سید طباطبایی توانایی شیطان در آزار و اذیت پیامبران را تنها در اذیت‌کردن آن‌ها محدود می‌کند و کشاندن آن‌ها به معصیت را استثنا قرار می‌دهد.

می‌گویم: شاید حیرت و سرگردانی سید طباطبایی، وی را مجبور به سوار‌شدن بر مرکبی لغزان کرده باشد. او در اینجا برای ابلیس (لعنه‌الله) تسلطی بر پیامبران قائل می‌شود؛ درحالی‌که قرآن قاطعانه و به‌طورکلی این را نفی می‌کند که این خبیث بر پیامبران تسلطی ـ‌هر نوع تسلطی‌ـ داشته باشد و می‌فرماید: (إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ) [12] (بر بندگانم تسلط نخواهی یافت، مگر آن گمراهانی که تو را پیروی کنند).

حق‌تعالی می‌فرماید: (إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ) [13] (زیرا او بر كسانى كه ايمان آورده‌اند و بر پروردگارشان توكل مى‌كنند تسلطى ندارد).

و نیز می‌فرماید: (إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ) [14] (تسلط او تنها بر کسانی است که او [شیطان] را به سرپرستی خود برگزیده‌اند و آنان که به او [خداوند] شرک می‌ورزند) و پیامبران از این دسته محسوب نمی‌شوند.

و می‌فرماید: (إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلًا) [15] (به‌راستی‌که تو را بر بندگان من تسلطى نيست، همين‌قدر کافی است که پروردگارت حافظ آن‌ها باشد).

و همچنین می‌فرماید: (الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا) [16] (آنان که ايمان آورده‌اند در راه خدا پیکار می‌کنند و آنان که کافر شده‌اند در راه طاغوت می‌جنگند؛ پس با دوستداران شيطان به نبرد برخیزید که نیرنگ شيطان همواره ضعیف است).

اما شیخ ناصر مکارم شیرازی می‌گوید:

«و در اینجا این سؤال ممکن است مطرح ‌شود که آیا ممکن است پیامبری مانند موسی(ع) دچار فراموشی شود و آن‌گونه که قرآن می‌فرماید، آن دو ماهی‌شان را فراموش کردند؟! به‌علاوه، چرا همراه موسی(ع) فراموشی‌اش را به شیطان نسبت می‌دهد؟ در پاسخ می‌گوییم: مانعی وجود ندارد که در مسائل و مواردی که به احکام الهی و امور تبلیغی مرتبط نیست، فراموش‌کاری صورت بگیرد؛ به‌عبارت‌دیگر مانعی در این خصوص در مسائل روزمرۀ زندگی وجود نخواهد داشت (به‌خصوص در مواقعی که مُهر و نشان آزمون به خود می‌گیرد، همان‌گونه که در خصوص موسی در اینجا چنین است و آن را بعداً شرح خواهیم داد)؛ اما ربط‌دادن فراموشی همراهش به شیطان، می‌تواند به علت ربط‌داشتن قضیۀ ماهی به یافتن آن شخص عالِم، بوده باشد و از آنجا که شیطان اقدام به گمراهی می‌کند، او از طریق این عمل (فراموشی) خواسته است تا آنان دیرتر به آن عالِم برسند و مقدمات این فراموشی از خود «یوشع» آغاز شده است؛ زیرا او دقت نکرده و به این کار اهمیت زیادی نداده است.» [17]

می‌گویم: در اینجا ناصر مکارم شیرازی به کاروان کسانی می‌پیوندد که نسیان و فراموشی را برای انبیا جایز می‌داند، حتی اگر در پاره‌ای موارد بوده باشد. معنی این گفتۀ برخی که می‌گویند: «این طایفه بر این نظر هم‌فکر و موافق‌اند که آنان [انبیا] نه دچار فراموشی می‌شوند و نه دچار سهو و غفلت» چیست؟ درحالی‌که در اینجا شیخ ناصر پا جای پای سید طباطبایی می‌گذارد و همان گفته‌ای را که اندکی پیش بیان شد به نگارش در می‌آورد؛ پس پاسخ به او، همان پاسخی خواهد بود که به سید طباطبایی داده شد و در پاسخ به این سخن او: «و از آنجا که شیطان اقدام به گمراهی می‌کند، او از طریق این عمل (فراموشی) خواسته است تا آنان دیرتر به آن عالِم برسند.» این نکته را هم می‌افزاییم که اگر او می‌خواهد بگوید که «فراموشی» ـ‌که من آن را به ابلیس که خدا لعنتش کند نسبت نمی‌دهم‌ـ باعث تأخیر در رسیدن آن دو به عالم شده باشد، باید بگوییم که این نظر به‌طور کامل نادرست است؛ بلکه عکس آن صحیح است و این نسیان و فراموشی ـ‌همان‌گونه که سید احمدالحسن(ع) فرموده است‌ـ سببی برای رسیدن آن‌ها به هدفشان شد. حق‌تعالی می‌فرماید: (قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا) ‌[18] (گفت: آيا به ياد داری آنگاه که در کنار آن صخره مکان گرفته بوديم؟ من ماهی را فراموش کردم و اين شيطان بود که سبب شد فراموشش کنم و ماهی به طور شگفت‌انگيزی راه دريا را در پیش گرفت گفت: آنجا همان‌جايی است که در طلبش بوده‌‌ايم؛ و به نشان قدم‌های خود جست‌و‌جو‌کنان بازگشتند).

 اما اینکه چگونه می‌تواند منظور از «شیطان» در این آیه همان «من» باشد، باید بدانیم که اولاً اصل در کلمۀ شیطان، «شطن» ـ‌به معنی دور‌شدن‌ـ یا «شاط» ـ‌یعنی برافروخته با غضب‌ـ است. راغب در «مفردات» می‌گوید:

«شطن: حرف نون در کلمۀ شیطان، از حروفِ اصلی و این کلمه از مادۀ شطن ـ‌به معنی دور‌شدن‌ـ است. از جمله: «بئر شطون» (چاه بسیار عمیق)، «شطنت‌الدار» (خانه دور شد) و «غربة شطون» (غربتی بس دور). همچنین گفته شده حرف «ن» در شیطان زائد و ریشۀ آن «شاط یشیط» یعنی «از خشم برافروخت» است. پس شیطان مخلوقی از آتش است همان‌طور که (وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ) (و جن را از آتشِ برافروخته آفرید) به این مطلب اشاره دارد و از آنجا که او از آتش است، نیروی غضب و حمیتِ نکوهیده به او اختصاص یافت و از سجده به آدم خودداری کرد. ابوعبیده گفته است: شیطان اسمی است برای هر پلید و بدخویی از جن و انس و حیوانات. حق‌تعالی می‌فرماید: (شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ) (شیطان‌های انس و جن) و نیز می‌فرماید: (وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِمْ ... وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ) (به‌درستی که شیطان‌ها به دوستان خود وحی مى‏كنند ... و چون با شيطان‌هاى خود خلوت كنند) یعنی یاران و دوستان خود از جن و انس؛ و در خصوص این سخن حق‌تعالی: (كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ) (گويى چون سرهای شياطين هستند) گفته شده یعنی گویی که ماری سبک‌اندام است و همچنین گفته شده منظور جنیان پلید است که به دلیل زشتی تصورش به آن‌ها تشبیه شده است؛ و این سخن حق‌تعالی: (مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ) (و آنچه شیاطین تلاوت می‌کنند) که منظور جنّیان سرکش هستند و نیز می‌توان گفت منظور طغیانگرانی از انسان‌ها هستند. شاعر می‌گوید: «لو ان شیطان الذئاب العسّل» (گویی شیطان همچون گرگ گرسنه و شتابان است) ـ‌عسّل جمع «عاسل» به‌معنی کسی است که از ترس دشمنش در اضطراب و هراس است و برای گرگ‌های گرسنه کاربرد دارد‌ـ و دیگری می‌گوید: «ما لیلة الفقیر الا الشیطان» (شب فقیر و بینوا چیزی نیست جز شبی شیطانی)، و هر خوی زشت و ناپسندی در انسان، خوی شیطانی نامیده شده است؛ پیامبر می‌فرماید: «حسادت، شیطانی است و خشم نیز شیطانی است.» [19]

بنابراین واژۀ «شیطان» به معنی دور از حق، متمرد و طغیانگر است و به‌این‌ترتیب اطلاق این کلمه بر «من» و «منیت» صحیح خواهد بود، زیرا «من» (انا) در برابر «او» (هو) قرار می‌گیرد و هرگاه انسان به «منِ» خود نظر افکنَد و وجود خود را احساس و لمس کند از خداوند عزوجل دور می‌شود؛ حتی چه‌بسا نامیدن «من» با واژۀ «شیطان» شایسته‌تر باشد تا نامیدن ابلیس (لعنه‌الله) با این واژه، زیرا «من» آن خانۀ درد و بیماری و اصل هر بلا و مصیبتی است؛ به همین دلیل حضرت علی(ع) به درگاه خداوند متعال تضرع نموده، می‌فرماید: «خدایا به‌راستی با نظر‌کردن بر نفْسم بر خود ستم روا داشتم؛ پس وای بر من اگر آن را نیامرزی.»[20]

پژوهشی در عصمت، نوشتۀ استاد عبدالرزاق دیراوی


پانویس‌ها:

  1. [1]  کهف، 63.
  2. [2]  متشابهات، ج2، پرسش 27.
  3. [3]  در حدیثی که سماعه از ایشان(ع) روایت می‌کند، ایشان(ع) لشکریان عقل و جهل را بیان می‌فرماید. کافی، ج1، ص20 تا 23، ح14.
  4. [4]  متشابهات، ج2، پرسش 28.
  5. [5]  اعراف، 12.
  6. [6]  می‌گویم «مفسران»؛ زیرا بین مردم چنین شایع است؛ وگرنه تفسیر باید از آل محمد(ع) گرفته شود؛ زیرا اینان عِدل (هم‌سنگ) قرآن و قرآن ناطق هستند.
  7. [7]  حجر، 42.
  8. [8]  نحل، 100.
  9. [9]  حجر، 39 و 40.
  10. [10]  ص، 41.
  11. [11]  تفسیر المیزان، سید طباطبایی، ج13، ص341.
  12. [12]  حجر، 42.
  13. [13]  نحل، 99.
  14. [14]  نحل، 100.
  15. [15]  اسراء، 65.
  16. [16]  نساء، 76.
  17. [17]  الامثل فی کتاب الله المنزل (تفسیر نمونه)، شیخ ناصر مکارم شیرازی، ج9، ص315 و 316.
  18. [18]  کهف، 63 و 64.
  19. [19]  مفردات غریب قرآن، راغب اصفهانی، ص261؛ و ببینید: الصحاح، جوهری، ج5، ص2144 و لسان‌العرب، ابن منظور، ج13، ص237 تا 239 و تاج‌العروس، زبیدی، ج18، ص321 تا 323.
  20. [20]  مناجات شعبانیه امیرالمؤمنین(ع)؛ بحارالانوار، ج91، ص97.

کلیدواژه‌ها

ناصر مکارم شیرازی منیّت سید احمدالحسن تفسیر قرآن شیطان ظلمت فطری عصمت انبیا یوشع بن نون فراموشی پیامبران شیطان درون منِ انسان حجاب‌های ظلمت

امتیاز مقاله

0.00 از 5 (0 رأی)
امتیاز شما