خودسازی در بستر خودشناسی
تهذیب نفس و ارتقای ملکوتی، ثمرﮤ دوری از منیت و هوای نفس
چکیده
مقدمه
احتمالاً بسیاری از ما انسانهایی را در طول زندگیمان دیدهایم که خصایص اخلاقی و رفتاری پسندیدهای دارند، طوری که در اولین برخورد این ویژگیها نمود پیدا میکند.
اکثر انسانها برای رسیدن به چنین اخلاقی در تلاشاند یا بهقول معروف خود را به هر آب و آتشی میزنند تا به آن دست یابند؛ شاید هم آنقدر در انجام آن مُصر بودهاند که چله میگیرند تا به آن دست یابند؛ زیرا میدانند که خلق نیکو و رفتار شایسته از خصوصیاتی است که اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام بسیار بر آن تأکید فرمودهاند. همانطور که پیامبر مکرم اسلام (ص) فرمودهاند: «من از آن جهت برانگیخته شدم که مکارم اخلاق را کامل کنم.»[1] این روایت به «حدیث مکارم اخلاق» معروف است.
همچنین امام علی (ع) میفرمایند: «خودت را از هر نوع پستی پاک کن و در راه مکارم اخلاق تمام تلاش خود را بهکار گیر تا از گناهان برهی و مکارم را بهدست آوری.»[2]
مکارم اخلاق از سوی معصومان علیهمالسلام بسیار روایت و بر آن تأکید شده است. مزین شدن به آن نهتنها در ارتقای فرد در مراتب اخروی بلکه در زندگی مادی و روزمرﮤ دنیا هم تأثیرگذار است. برای رسیدن به مکارم اخلاق، نیاز به خودسازی داریم؛ یعنی صفات مثبت و منفی را در خود شناسایی کنیم و در جهت رفع عیوب و ارتقای نفس کوشا باشیم.
با خودسازی میتوان از قید دنیا دست کشید و از وسوسههای ابلیس نجات یافت. میتوان در مسیر ملکوت قدم گذاشت و به آنچه نیاز انسان در معرفت و شناخت خداوند است رسید.
دعوت به نافرمانی خداوند از جانب شیاطین و منافقان از زمان آفرینش آدم تا کنون ادامه دارد. خداوند در آیۀ ۲۰ سورﮤ اعراف چنین میفرماید:
(فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنَ السَّوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ) (آنگاه شیطان آدم و حوا را به وسوسه فریب داد تا زشتیهایشان را که از آنان پوشیده بود آشکار کند و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرد، جز برای اینکه مبادا در بهشت دو فرشته شوید و عمر جاودان یابید.»)
هدف و غرض شیطان سرنگونی انسان در آتش و تباهی اوست و از هر راهی برای گمراه کردن بهره میجوید. سید احمد الحسن بیان میکند:
«انسان در این عالم جسمانی زندگی میکند و با این عالم جسمانی، در این بُعد زمانی و زندگانی دنیوی در معرض آزمون است. نفس انسان و آنچه احاطهاش کرده هر دو محور اسلحه شیطاناند. بنابراین شیطان (لعنت خدا بر او) برای اغوای انسان و واژگون نمودنش در هاویه دوزخ از نفس و محیطش بهعنوان سلاح بهره میگیرد؛ و آنچه محیط بر انسان است، همین عالم جسمانی یا دنیاست.»[3]
عالم ماده همچون حجابی بر انسان است و ظاهر فریبندهاش را جز کسانی که به حقیقت آن واقفاند و در درگاه الهی زهد و تقوا پیشه میکنند، کسی دیگر درک نمیکند. انسان موجودی مختار است؛ خداوند در آیۀ ۲۵۶ سورﮤ بقره میفرماید:
(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) (کار دین به اجبار نیست).
پس اجبار او بهسوی ایمان و اطاعت خداوند یا اجبار او برای ورود به خطا و بدذاتی، کاملاً مخالف امتحان این عالم است. پس نه خداوند انسان را مجبور به دین و دینداری کرده است، نه ابلیس بر انسانها مسلط است که آنها را مجبور به کفر و نافرمانی خداوند کند.
اعمال و رفتار انسانها سببی برای سعادت یا شقاوت در دنیا و آخرت میشود، پس انسان خردمند میکوشد تا در مسیر سعادت گام بردارد. برای رسیدن به معرفت الهی و کمال، درهای توبه و استغفار همیشه باز است؛ اما چه بهتر که آدمی برای پاکی سرشت و شناخت الهی و رسیدن به مراتب والای کمال حتی لحظهای غفلت نکند. مسیر حرکت بهسوی نور و شناخت خداوند نهتنها برای مؤمنان بلکه برای هر آزادهای گشوده است.
سید احمد الحسن در این باره میفرمایند:
«بیا... بیا، مهم نیست کیستی و مهم نیست به کدام راه میروی؛ بیا... مهم نیست چه کسی باشی: رهگذر، پارسا یا عاشق زندگی؛ بیا... اینجا جایی برای ناامیدی نیست. بیا... حتی اگر هزار عهد شکستهای؛ فقط بیا... تا از خدا بگویم.»[4]
خداوند در آیۀ ۵۳ سورﮤ زمر میفرماید:
(قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ) (ای رسول رحمت، بدان بندگانم که به عصیان اسراف بر نفس خود کردند، بگو: «هرگز از رحمت نامنتهای خدا ناامید مباشید؛ البته خدا همۀ گناهان را چون توبه کنید، خواهد بخشید که او خدای بسیار آمرزنده و مهربان است).
تسلیم در برابر خداوند یعنی رسیدن به رستگاری و ارتقای نفس! برای نیل به چنین مقامی که مورد رضایت حق است، باید در تکتک ثانیههای عمرمان به تهذیب و تزکیه نفس بپردازیم و همانی شویم که خدا میخواهد، همانگونه که حجتهای الهی انتظار دارند. باید برسیم به ملأ اعلی، همان مقام ملکوتی که سید احمد الحسن میفرماید:
«ما دائماً منتظر شنیدن صدای گامهای شما در ملأ اعلی هستیم تا فخر ما باشید.»[5]
خداوند این توانایی را به انسان عطا کرده است تا به مقام «قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى» برسد[6]؛ پس خود را ناتوان مپنداریم و از هیچ کوششی در راه آن دریغ نکنیم.
این مقاله در سه قسمت با موضوعات «خودشناسی»، «خودسازی» و «راههای رسیدن به خودسازی» تقدیم خوانندگان میشود. خواننده با خواندن هر قسمت خود را در ترازوی سنجش قرار میدهد تا با پاسخ دادن به سؤالات به میزان شناخت خود از خودشناسی و خودسازی دست یابد.
سؤالاتی از جمله:
خودشناسی چیست؟
خودسازی چیست؟
چه عواملی در خودسازی مؤثر است؟
آیا خودشناسی در تهذیب نفس و خودسازی نقش دارد؟
خودسازی چه تأثیری در دیگرسازی دارد؟
چه عواملی باعث جدایی از بند منیت و هوای نفس میشوند؟
برای رسیدن به پاسخ این پرسشها با ما همراه باشید.
خودشناسی
برای رسیدن به خودسازی، ابتدا باید به خودشناسی بپردازیم:
خودشناسی چیست و انگیزﮤ انجام آن کدام است؟
خودشناسی یعنی آنچه هستیم و آنچه در چنته داریم را بشناسیم و ببینیم در کجا نقص و خللی داریم. آیا میتوانیم مهارت و استعدادی را که در وجودمان نهفته است عیان کنیم و حال و روزمان را به بهترین وضع برسانیم؟
در لغت، خودشناسی به معنای «اطلاع بر خود»، «شناختن خود» و «عارف به نفس خود شدن» است.[7]
خودشناسی تنها به اطلاعات شناسنامهای (نام، نام پدر، محل ولادت و اصل و نسب) محدود نمیشود؛ بلکه شناخت روح پاک الهی است که در وجودمان نهادینه شده است. بدین ترتیب باید پاسخ دهیم:
از کجا آمدهایم؟
برای چه آمدهایم؟
چگونه باید زیست کنیم و به کجا خواهیم رفت؟
همانگونه که امام علی (ع) میفرمایند:
«خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و در کجا قرار گرفته و به سوی کجا میرود.» [8]
لازم به ذکر است که خودشناسی در بُعد مادی نیز برای سلامت روان و زندگی فردی و اجتماعی اثرگذار است؛ انسانی که به شناخت صحیح از خود رسیده باشد، میتواند مسیر زندگی را آگاهانه و بدون تعصب انتخاب کند و در موقعیتهای مختلف بهترین تصمیم را بگیرد. این گستره در حوزههای روانشناسی، انسانشناسی و جامعهشناسی بسیار فراتر است و نیازمند بررسی از سوی متخصصان آن رشتههاست.
خودشناسی در بعد معنوی، شناختی است که با توجه به آن میتوان به کمال روحی و تهذیب نفس رسید. در اصل خودشناسی، یعنی شناخت خود با همۀ استعدادها و نیروها برای رسیدن به کمال که مورد تأیید آیات و روایات بوده و راههای مختلفی برای رسیدن به آن وجود دارد.[9]
اولین گام برای به دست آوردن مکارم اخلاق و رسیدن به مراتب کمال، خودشناسی است؛ زیرا تا انسان از میزان توانایی، استعداد و موهبتهای خویش آگاه نباشد، نمیتواند در جهت بهبود و رفع نقایص بکوشد. همانگونه که جسم بیولوژیکی در حال تکامل است، فطرت انسان نیز کمالگراست؛ اگر به این گرایش درون خود بها دهیم، در مسیر رشد و پرورش قرار میگیریم. ناآگاهی از خویشتن، انسان را در ورطۀ هلاکت میافکند؛ لذا خودشناسی سودمندترین شناختهاست. امام علی (ع) میفرمایند:
«هرکه خود را نشناخت از راه نجات دور افتاد و در وادی گمراهی و نادانیها قدم نهاد.»[10]
هر اندازه که صفات کمال و فضائل اخلاقی در انسان بیشتر باشد، به همان اندازه مقرب درگاه خداوندی است. انسان باید با شناخت دقیق و کامل احوال نفسانی خود و تحصیل علم و آگاهی لازم، مراتب تزکیه و تکامل را یکی پس از دیگری طی کند. در مسیر خودشناسی، اگر تلاشها خالصانه نباشد، چهبسا عواملی او را به بیراهه بکشاند و در نهایت امر تلاش او همانند کاشت بذر، در زمین بیحاصل باشد!
آنچه حائز اهمیت است رام کردن نفس سرکش است؛ زیرا نفس اماره همواره به بدیها امر میکند. همانطور که در قرآن کریم از زبان یوسف نبی (ع) چنین بیان شده: (وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي ۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ) (و من [خودستایی نکرده و] نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرّا نمیدانم، زیرا نفس امّاره انسان را به کارهای زشت و ناروا سخت وا میدارد، جز آنکه خدای من رحم کند، که خدای من بسیار آمرزنده و مهربان است).[11]
اسیر خواهشهای نفسانی نشدن و دوری از لذتهای دنیوی، نفس را از آلودگی و گناه دور میسازد.
«منیت» همان شیطان درونی هر انسان است که با پیروی از خواهشهایش، آدمی را به قهقرای تاریکی میکشاند. امام صادق (ع) در خصوص هوای نفس میفرمایند:
«از هوای نفس بترسید همانگونه که از دشمن بیم دارید؛ زیرا هیچ چیزی برای انسان دشمنتر از پیروی از هوا و آنچه بر زبان جاری میشود نیست.» [12]
سید احمد الحسن نیز در این باره میفرمایند:
«نفس اساس و خاستگاه بلا و خانۀ دردهاست؛ اگر در آن منافذی سازگار با شهوات دنیوی و اگر در آن علتالعلل (علت اصلی) همۀ دردها یعنی منیت وجود نداشت، شیطان هیچ راهی بر انسان نمیداشت. پس با سلامت نفس، انسان سالم میشود و با درد نفس، بیمار؛ و با مرگ آن، انسان میمیرد.» [13]
پس نفس دشمن اصلی انسان است که از هر طریق میتواند بر انسان سیطره یابد، اما این خود ما هستیم که باید بر هوای نفسمان پیروز شویم. برای رسیدن به کمال و ارتقای ملکوتی باید بهسوی نور حرکت کنیم، باید نفس را پاک کنیم و از وسوسههای ابلیس و ظاهر فریبندﮤ دنیا دوری کنیم.
سید احمد الحسن بیان میکند:
«جهاد با نفس، سعی و تلاش برای رسیدن به خداوند با فرشته، نور و عقل و ترک گفتن شیطان، ظلمت و جهل است. و از آنجا که هدف و غرض شیطان این است که انسان را در آتش سرنگون و تباه کند و او را هنگامی که خالق رئوف رحیم بزرگوار را معصیت میکند، در یک رویارویی خفت بار قرار دهد، ناگزیر باید سلاحی داشته باشد تا با استفاده از آن برای به جریان انداختن آنچه مورد نظرش است، این هدف و غرض را جامۀ عمل بپوشاند. این سلاح از آشکار تا نهان و از ضعف تا قوت برای هرکس بر حسب شرایط درجهبندی میشود؛ پس برای به گمراهی کشاندن هر صنفی سلاحی درخور وجود دارد.»[14]
پس ما باید دشمن خود و سلاح او را بشناسیم تا خود را از آتش جهنم رها کنیم. ایشان در ادامه میفرمایند:
«باید در ابتدا و پیش از هر چیز، از محرکهای گمراهی انسان که برخی مرکب از برخی دیگر و درهمتنیده با برخی دیگر است، شناخت حاصل شود، و شیطان (لعنةالله) از این ترکیب پیچیده و درهمتنیده، برای گمراهکردن هر انسانی با توجه به وضعیت او، بهره میجوید؛ و از آنجا که انسان در این عالَم جسمانی زندگی میکند و با این عالم جسمانی در این بُعد زمانی و این زندگانی دنیوی، در معرض آزمون است، پس نفس انسان و آنچه احاطهاش کرده است، هر دو محور بحث در زمینۀ اسلحۀ شیطان هستند؛ بنابراین شیطان (لعنةالله) برای گمراهکردن انسان و واژگون نمودنش در هاویه (اعماق و ژرفای) دوزخ، از نفس و آنچه او را احاطه کرده، سلاح برمیگیرد؛ و آنچه انسان را احاطه کرده است، همین عالم جسمانی یا دنیاست.
بنابراین پژوهش و تحقیق حول محور دنیا و نفس انسانی از یک سو، و از سوی دیگر در زمینۀ نفس انسانی، میچرخد؛ چراکه سلاح:
· یا مرکّب از این عالم جسمانی و نفس انسانی است؛ مانند چاقو و جسمی که چاقو در آن فرو میرود؛ بهعنوان مثال، مرد و زن زناکار؛ شیطان از زن یا مرد بهره میجوید؛ بهعلاوه شیطان به ضعف جنسی در این انسانی که میخواهد گمراهش کند و در ژرفای دوزخ به تباهیاش بکشد، نیازمند است. بنابراین برای مردی که با زنا خدا را نافرمانی میکند، زن بهمانند چاقویی است که شیطان با آن به مرد ضربه میزند و ضعف جنسی او همانند مکانی است که شیطان ضربه را در آن وارد میکند.
· یا سلاحِ شیطان از درون نفس انسانی برگرفته میشود؛ که در این حالت، چاقو و محل فرودآمدنش هر دو یکی ـیعنی نفسـ است؛ بنابراین در این حالت، چیزی از این عالم جسمانی وجود ندارد. مثال آن، عُجب و خود بزرگبینی است.
پس باید چاقو (دنیا) و جسمی که چاقو در آن فرو میرود (نفس) و نیز چاقوی نفسانی (چاقو و سلاحی است که از نفس گرفته و در آن فرو برده میشود) را بشناسیم؛ و اگر توفیق یافتیم، پس از اینکه بهصورت سطحی و اجمالی از سلاحهای شیطان شناختی به دست آوردیم، آن را بهتفصیل و با جزئیات نیز خواهیم شناخت. ما به هر دو شناخت یعنی شناخت کلی و اجمالی (یعنی اینکه نفس و دنیا هر دو سلاح شیطان هستند)، و شناخت تفصیلی که در این مجال به آن نمیپردازم ـ چراکه از همان شناخت کلی منشعب میشود ـ نیازمند هستیم.»[15]
آنچه از کلام سید احمد الحسن برمیآید نشان میدهد که شیطان همیشه در کمین اوست و برای به انحراف کشیدن او از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند و میفرمایند:
«سنگربندی نفس، منجر به پیروزی بر شیطان، ناکام کردنش و شکستن سلاحش میشود.»[16]
ایشان در ادامه به روایتی از امام صادق (ع) اشاره میکند که در آن سربازان عقل و جهل را یکی پس از دیگری نام برده و مؤمنان و دوستداران اولیای الهی را به شناخت و کسب سربازان عقل و دوری از سربازان جهل تشویق میکند:
«خیر که وزیر عقل است و ضد او را شرّ قرار داد که وزیر جهل است؛ ایمان و ضدّش کفر؛ تصدیق حق و ضدش انکار حق؛ امیدوارى و ضد آن ناامیدى؛ عدل و ضد آن جور و ستم؛ خشنودى و ضد آن قهر و خشم؛ شکر و ضد آن ناسپاسى؛ چشمداشت به رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛ توکل و ضد آن حرص و آز؛ دلرحمی و ضد آن قساوت قلب؛ مهربانى و ضد آن خشم و غضب؛ دانایی و ضد آن نادانى؛ فهمیدن و ضد آن حماقت؛ عفت و خودداریکردن و ضد آن پردهدری؛ پارسایى و ضد آن رغبت به دنیا؛ نرمی و خوشرفتارى و ضد آن بدرفتارى؛ پرواداشتن و ضد آن گستاخى؛ تواضع و ضد آن خودبرتربینی؛ متانت و ضد آن شتابزدگى؛ خردمندى و ضد آن بیخردى؛ خاموشى و ضد آن بیهودهگویى؛ فرمانبرداری و ضد آن گردنکشى؛ تسلیم و ضد آن شک؛ صبر و ضد آن بیتابى؛ چشمپوشى و ضد آن انتقامجویى؛ بینیازى و ضد آن فقر و نیازمندى؛ بهیادآوردن و ضد آن ازیادبردن؛ بهخاطرسپردن و ضد آن فراموشى؛ ابراز علاقه و ضد آن جدایی و قطع ارتباط؛ رضایتمندی به قسمت و ضد آن حرصورزی؛ تشریکمساعی و ضد آن دریغ و خوددارى؛ دوستى و ضد آن دشمنى؛ وفاداری و ضد آن بیوفایی؛ فرمانبردارى و ضد آن نافرمانى؛ فروتنی و ضد آن خود بزرگبینی؛ تندرستی و ضد آن مبتلاشدن؛ دوستى و ضد آن تنفر و انزجار؛ راستگویى و ضد آن دروغگویى؛ حق و ضد آن باطل؛ امانت و ضد آن خیانت؛ خلوص و پاکبودن و ضد آن ناخالصیداشتن؛ زیرکى و ضد آن کودنى؛ خوشفهمی و ضد آن کمتوجهی و غفلت؛ شناخت و ضد آن انکار؛ مدارا و نرمعملکردن و ضد آن بیپرده و عیانکارکردن؛ روراستبودن و ضد آن دغلبازی؛ کتمان و ضد آن فاشکردن؛ نماز و ضد آن تباهکردن نماز؛ روزه و ضد آن روزهخواری؛ جهادکردن و ضد آن فرار از جهاد؛ حجگزاردن و ضد آن شکستن عهد و پیمان؛ نگهداشتن سخن و ضد آن سخنچینى؛ نیکى به پدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛ باحقیقتبودن و ضد آن ریاکارى؛ نیکى و شایستگى (معروف) و ضد آن زشتى و ناشایستگى (منکر)؛ خودپوشى و ضد آن خودآرایى؛ تقیه و ضد آن بیپروایى؛ انصاف و ضد آن تعصب و جانبدارى از باطل؛ خودآرایى براى همسر و ضد آن زناکردن؛ نظافت و پاکیزگى و ضد آن پلیدى؛ حیا و آزرم و ضد آن بیحیایى؛ میانهروى و ضد آن تجاوز از حد؛ آسودگى و ضد آن خود را بهزحمتانداختن؛ آسانگرفتن و ضد آن سختگیرى؛ برکت و ضد آن بیبرکتى؛ عافیت و ضد آن گرفتارى؛ اکتفا به غذای موردنیاز و ضد آن افزونطلبی؛ حکمت و ضد آن پیروى از هوس؛ سنگینى و متانت، و ضد آن سبکى و جلفى؛ سعادت و ضد آن شقاوت؛ توبه و ضد آن اصرار بر گناه؛ درخواست آمرزش و ضد آن بیهوده طمعبستن؛ دقت و مراقبت و ضد آن سهلانگارى؛ دعاکردن و ضد آن امتناع از دعا؛ شادابى و ضد آن کسالت؛ دلشاد بودن و ضد آن اندوه؛ دوستی و بههمپیوستن و ضد آن جداشدن؛ بخشش و سخاوت و ضد آن بخیلبودن.
تمامی این صفات و خصوصیات که جملگی لشکریان عقلاند، جز در پیامبر، وصی و جانشین او یا مؤمنى که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است جمع نشود؛ اما دیگر دوستداران ما برخى از اینها را دارند تا بهتدریج همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند؛ آنگاه با پیامبران و اوصیایشان در مقام اعلى همراه شوند [یعنی اگر عقلش کامل شود، از اهل آسمان هفتم خواهد بود که همان آسمان عقل است] و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دورىگزیدن از جهل و لشکریانش به دست نیاید. خدا ما و شما را به فرمانبرى و رضایتمندیاش موفق بدارد.»[17]
اساس و پایۀ رشد هر شخص از طریق خودشناسی به دست میآید؛ چراکه خودشناسی زمینهای ایجاد میکند تا انسان بتواند به سربازان عقل مجهز شود. در واقع، خودشناسی نشان میدهد به چه سربازان عقلی مسلح هستیم و در کجا ضعف داریم تا با خودسازی و تجهیز هرچه بیشتر خویش به سربازان عقل، به مطلوب دست یابیم. وقتی انسان به خودشناسی میرسد، احساس شرافت و کرامت میکند و از تن دادن به حوائج دنیوی و لذایذ آن بیزاری میجوید؛ زیرا حقیقت خود را شناخته است که همان روح پاک الهی است. امام باقر (ع) در سفارش خود به جابر جعفی میگوید: «هیچ شناختی چون شناخت تو از نفست نیست.» [18] و امام علی(ع) بزرگترین کامیابی را دست یافتن به خودشناسی میداند.[19]
به نظر شما، چرا خودشناسی از اهمیت بالایی برخوردار است؟ در اینجا روایتی از پیامبر مکرم اسلام (ص) و نیز امام علی(ع) را ذکر میکنیم که در آن خودشناسی مقدمه و دلیل خداشناسی معرفی میشود: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه» «کسی که خود را بشناسد تحقیقاً پروردگارش را خواهد شناخت.»[20]
تا زمانی که خود را نشناسیم، نمیتوانیم به شناخت خداوند دست یابیم. خداوند در آیۀ ۵۶ سورۀ ذاریات میفرماید:
(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) (و من جنّ و انس را نیافریدم، مگر برای اینکه مرا [به یکتایی] پرستش کنند). «ای لِیعرفون؛ یعنی مرا بشناسند.»[21]
بنابراین، هدف از خلقت ما شناخت خداوند و عبادت الهی است. هدف اصلی از خلقت، عبادت است؛ یعنی معرفت، و معرفت از دل عبادت به دست میآید. لذا، همنشینی با خداوند همان کمال است که جز با شناخت و معرفت خدا ممکن نیست، و این معرفت و شناخت خداوند از طریق خودشناسی و خودسازی میسر میشود.
سید احمد الحسن میفرمایند: «پس ما عبادت میکنیم تا به شناخت و معرفت برسیم و در عبادتی که صاحبش را به خداوند نزدیک نکند هیچ خیری نیست؛ به این ترتیب، عبادت، معرفت و شناخت انسان به خداوند سبحان و متعال را افزایش میدهد؛ به عبارت دیگر، انسان برای به تکامل رسیدن از نظر روحی و ارتقا به بالاترین مراتب این کمالی که برای انسان امکانپذیر است، خلق شده است.»
در پایان
بیایید از خود سؤال کنیم:
آیا بهدرستی از خود شناخت داریم؟
اگر به خودشناسی رسیدهایم، آیا شواهدی در وجودمان هست که نشان از صفات نیک داشته باشد؟ بهعنوان مثال، صدقه دادن یکی از صفات نیکو و پسندیده و از سربازان عقل است، هدفمان از صدقه دادن چیست؟
آیا صدقه را برای رضای خدا میدهیم یا رسیدن به بهشت؟!
اگر هدفمان بهشت باشد، دیگر اخلاص در عمل ما نیست! پس چگونه میخواهیم به خودسازی برسیم؟
آیا در مسیر خودشناسی راه میانبُر وجود دارد؟
مگر میشود بدون تلاش خالصانه در خودشناسی، به خودسازی رسید؟
مگر هدفی والاتر از تکامل روحی داریم؟! اگر هدفمان تکامل و ارتقای روح است، پس باید در خودشناسی دقیق باشیم.
اگر هدفمان رضای خداست، باید خالص و منصفانه عمل کنیم. خود را از نگاه دیگران ببینیم: آیا با تعریف و تشویق آنان دلهایمان راضی و خشنود میشود؟ آیا با تشویق آنان دچار عُجب نمیشویم؟ اگر با تعریف و تمجید آنان احساس تکبر و برتریجویی به ما دست بدهد، از این عمل چه سود؟ جز فریبکاری و ظاهرنمایی!
انسان باید دارای کرامت نفس باشد و از دورویی به دور باشد. دورویی یا نفاق یکی از نشانههای رذایل اخلاقی است، یکی از صفات ناپسند و نکوهیدهای که اگر انسان دچارش شود، سبب دوری از خدا میگردد.
اگر سربازان جهل را در وجود خویش به وضوح میبینیم، باید در تلاش برای محو آن و تبدیل آن به سربازان عقل باشیم و اگر بیشترین تعداد سربازان عقل را دارا باشیم، این از فضل خداوند است که شامل حالمان شده و شایستۀ شکرگزاری بیکران از اوست.
و الحمدلله وحده وحده
ادامه دارد ...
پانویسها:
-
[1]
مکارم اخلاق، ص ۸.
-
[2]
تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۴۰، ح ۴۸۶۲.
-
[3]
سید احمد الحسن، جهاد درب بهشت است، ص ۱۳.
-
[4]
صفحه فیسبوک سید احمد الحسن، ۲۸ مارس ۲۰۲۱ میلادی.
-
[5]
صفحه فیسبوک سید احمد الحسن.
-
[6]
آیه ۹ سوره نجم، تا به قدر (فاصله) دو کمان، یا نزدیکتر. منظور فاصلهی پیامبر(ص) تا مقام ربوی به اندازه (فاصله) دو کمان یا کمتر از آن بود. برای اطلاعات بیشتر به کتاب نبوت خاتم، نبوت حضرت محمد(ص) نوشتهی سید احمدالحسن، ص ۴۱ مراجعه کنید.
-
[7]
لغتنامه دهخدا، ج ۲۱، ص ۸۴۶.
-
[8]
اعلام الدین، ص ۳۴۴. ملاصدرا، اسفار اربعه، تهران، انتشارات حیدریه، چاپ اول، ۱۳۷۹، ج ۸، ص ۳۵۵.
-
[9]
سایت ویکی فقه - fa.wikifegh.ir.
-
[10]
محمدی ریشهری، محمد، میزانالحکمه، ج ۸، ص ۳۵۶۷. غررالحکم: ۹۰۳۴.
-
[11]
آیه ۵۳ سوره یوسف.
-
[12]
کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۲، ص ۳۳۵.
-
[13]
سید احمد الحسن، جهاد درب بهشت است، مبحث نفس.
-
[14]
همان، مبحث جهاد اکبر (جهاد با نفس).
-
[15]
همان.
-
[16]
همان مبحث نفس.
-
[17]
همان.
-
[18]
تحف العقول، ص ۲۸۶.
-
[19]
غررالحکم، ج ۶، ص ۱۷۲.
-
[20]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۲.
-
[21]
جواهر الکلام، ج ۲۹، ص ۳۱؛ الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۲۱۱ و ۲۱۲؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۹.