مروری بر نوشتههای مخالفان
طعنههای معنادار مخالفین در معرفی معجزه بهعنوان راه شناخت حجج الهی
چکیده
در قسمت دومِ این سلسله مقالات، پاسخ علی محمدی هوشیار را در طعنه به جایگاه رؤیا در راه شناخت خلفای الهی دادیم. او در آنجا متنی از کتاب مقدس را که از قضا تأییدی بر جایگاه رؤیای صادقه بود با فهم اشتباه خود بر نامعتبربودن رؤیا حمل کرد. او سپس نقل دیگری را آورده تا از رهگذر آن به محققین دعوت یمانی بفهماند که طبق کتاب مقدس نیز راه شناخت خلفای الهی فقط معجزه است. پس از این، دیگر همراهان و تابعین وی نیز به تبعیت از او در درگاههای خود به ذکر معجزات و کرامات ائمهb پرداخته تا کلامش را در انحصار راه شناخت در معجزه تأیید کنند. او در پستی در کانال شخصی تلگرامی خود نوشته است:
«معجزه، راه شناخت حجج الهی
یوحنا آورده است: و عیسی نیز همواره معجزاتش را نشانی از حقانیتش میدانست و میگفت: من شاهدی بزرگتر از سخنان یحیی دارم و آن معجزاتی است که میکنم. خداوند به من گفته است که این معجزات را نشان دهم و همین معجزههاست که ثابت میکند که مرا خدا فرستاده است. یوحنا ۵: ۳۶.»
قبل از آنکه به بررسی این نقل بپردازیم بهصورت خیلی کوتاه، نظر سید احمدالحسن در باب اعجاز و راه شناخت حجتهای الهی را از کتاب عقاید اسلام مرور میکنیم (هرکس خواهان توضیح بیشتر است به اصل کتاب مراجعه کند):
1. قانون و راه ثابت و همیشگی شناخت حجتهای الهی متشکل از سه شاخصه است؛ نصّ و معرفینامه، علم، دعوت به حاکمیت خدا. خلفای الهی دارای معرفینامه و نصّی مستقیم و غیرمستقیم از سوی خدا هستند؛ نص مستقیم از طریق رؤیای صادقه و نص غیرمستقیم از طریق خلفای سابق. برای نمونه، پیامبر اکرمk برای اثبات نبوت خود هم به شهادت الهی در رؤیاهای صادقه استناد میکردند و هم به کلمات و وصایای انبیای گذشته.
2. معجزۀ مادی با اینکه جزو راه ثابتِ شناخت نیست، گاهی به صلاح و خواست الهی و از روی لطف و رحمتش صورت میگیرد تا از رهگذر این کرامت و اعجاز، دلهای کسانی که در عالَم ماده گرفتار شدهاند به حق نزدیکتر شود؛ اما بر خداوند و مدعی صادق لازم نیست که حتماً اعجاز کنند و حجت بر مردم بهسبب قانون سهگانۀ معرفت حجت تمام میشود.
3. کرامات و معجزاتی که حجتهای الهی گاهی برای اثبات ادعای خویش انجام میدادند بهصورت غیرقاهره است؛ یعنی آنچنان بزرگ نیست که راه شبهه و نفاق را برای منافقین و کوردلان و بهانهگیران ببندد و آنها را مجبور به ایمان کند؛ بلکه این معجزات، فلسفۀ آفرینش را که همان امتحان و آزمایش است حفظ کرده و اسباب بهانهگیری را برای کسانی که دنبال بهانه هستند باز نگه میدارد؛ در نتیجه، معجزاتی که برای اثبات ادعای خلفای الهی صورت میگرفته، همراه با شبهه بوده است و اگر زمانی معجزه غیر قاهره صورت گیرد دیگر زمانی برای ایمان وجود ندارد و این معجزه عذابی برای کافران خواهد بود؛ همانند معجزۀ عصای موسی(ع) که فرعونیان بر آن تشکیک کردند و معجزۀ شکافتهشدن دریا که فرعون را مجبور به فهم و ایمان کرد اما ایمانش پذیرفته نشد.
در نتیجه آنچه بهروشنی مشاهده میشود این است که سید احمدالحسن هیچگاه منکر وقوع معجزات از سوی خلفای الهی نشدند تا کسانی بخواهند با طعنه و کنایه نمونههای تاریخی آن را ذکر کنند؛ اما آنچه بالاتر از آن لازم است به مخالفین تذکر داده شود این است که چرا به کرامات و معجزات سید احمدالحسن ایمان نیاوردند؟ چرا شما که به نقلهای تاریخی در وقوع معجزات اعتماد میکنید، به نقلهای متعدد و متواتر از وقوع کرامات و معجزات از سوی سید احمدالحسن اعتماد نمیکنید؟ شاید با نیشخند بگویید که ما چیزی به چشم خود ندیدهایم. اگرچه این حرف نیز دروغ است اما به یاد سؤالی افتادم که امام رضا(ع) از عالِم یهودی پرسید. امام رضا(ع) از عالم یهودی دربارۀ علت نبوت موسی(ع) پرسید و او پاسخ داد که معجزاتی داشته است. سپس امام به او فرمود:
پس چرا به معجزات عیسی(ع) ایمان نیاوردید؟ عالم یهودی گفت: مىگويند او اين كارها را انجام مىداد، ولى ما نديدهايم. حضرت فرمودند: آيا معجزات موسى(ع) را ديدهاى؟ آيا اخبار اين معجزات از طريق افراد مطمئن به شما نرسيده است؟ گفت: بله، همين طور است. حضرت فرمودند: خوب، همچنين دربارۀ معجزات عيسى بن مريم (ع) اخبار متواتر براى شما نقل شده است؛ پس چرا موسى(ع) را تصديق كرديد و به او ايمان آورديد ولى به عيسى(ع) ايمان نياورديد؟ مرد يهودى جوابى نداد. (توحید صدوق، ص427)
اکنون نیز که کرامات مسیحایی سید احمدالحسن در زندهکردن کودکی که از دنیا رفته بود و شفا یافتن بیماران و دهها کرامت دیگر را میبینند بدون جواب از کنارش میگذرند، یا همانند شیخ علی کورانی درخواست معجزۀ دومی میکنند.
اما آنچه علی محمدی هوشیار از «انجیل یوحنا، باب 5» آورده است؛ متن کاملتری را از قبل و بعد آنچه وی گذاشته است ذکر میکنیم:
(اگر تنها من دربارۀ خود شهادت دهم، شهادتی كه میدهم معتبر نيست. كسی ديگر هست كه دربارۀ من شهادت میدهد و میدانم كه شهادت او دربارۀ من معتبر است. شما افرادی نزد يحيی فرستاديد و او بر حقيقت شهادت داده است. اما من به شهادت انسان نيازی ندارم؛ بلكه اينها را میگويم كه شما نجات يابيد. آن مرد، چراغی افروخته و درخشان بود و شما میخواستيد مدتی كوتاه در نور او شادی كنيد. اما شهادتی كه من دارم، بزرگتر از شهادتی است كه يحيی داد؛ زيرا كارهايی كه پدر به من محوّل كرده است تا به انجام رسانم ـيعنی همين كارهايی كه میكنمـ شهادت میدهد كه پدر مرا فرستاده است. پدری كه مرا فرستاد، خود بر من شهادت داده است. شما هرگز نه صدای او را شنيدهايد و نه ظاهر او را ديدهايد. كلام او نيز در شما نمیماند؛ زيرا به كسی كه او فرستاد، ايمان نمیآوريد. شما نوشتههای مقدس را كندوكاو میكنيد؛ زيرا گمان میبريد كه از طريق آنها زندگی جاودان خواهيد داشت. حال آنکه همين نوشتهها خود بر من شهادت میدهد. با اين حال نمیخواهيد نزد من بياييد تا حيات يابيد. من از انسانها جلال نمیپذيرم، اما بهخوبی میدانم كه شما محبت خدا را در دل خود نداريد. من به نام پدر خود آمدهام، اما شما مرا نمیپذيريد؛ ليكن اگر كسی به نام خود میآمد، او را میپذيرفتيد. چطور میتوانيد ايمان بياوريد، در حالی كه از يكديگر جلال میپذيريد، اما در پی جلالی كه از خدای يكتاست، نيستيد؟ گمان مبريد كه من شما را نزد پدر متهم خواهم كرد. آنکه شما را متهم میكند موسی است، همان كه شما به او اميد بستهايد. در واقع، اگر به موسی ايمان داشتيد، به من نيز ايمان میآورديد؛ زيرا او دربارۀ من نوشته است. اما اگر به نوشتههای او ايمان نداريد، چگونه به آنچه من میگويم، ايمان خواهيد آورد؟» (انجیل یوحنا، باب 5، آیات 31 تا 47)
مشاهده میکنید که:
اولاً، آقای هوشیار عبارتی خودساخته را به ابتدای متن اضافه کرد تا شاید به هدفِ باطلش نزدیکتر شود؛ او این عبارت را اضافه کرد در حالی که چنین عبارتی در متن نیست: «یوحنا آورده است: و عیسی نیز همواره معجزاتش را نشانی از حقانیتش میدانست و میگفت.»
جالب این است که این افراد، سید احمدالحسن را متهم به تقطیع روایات میکنند، در حالی که نهتنها خودشان برای اثبات افکار ناصوابشان تقطیع میکنند ـهمانطور که در ادامه مشخص میشودـ بلکه بر متن کتاب مقدس نیز میافزایند تا شاید تأثیرش بر مخاطبِ غافل بیشتر شود!
ثانیاً، از همه مهمتر و جالبتر این است که عیسی(ع) در حال بیان راه اثبات ادعای خویش است و در این بین آنچه بر آن تأکید دارد نصّ و معرفینامه از سمت خداوند است که قبلاً گفتیم این همان قانون اول معرفت حجت است، و این نصّ هم بهصورت مستقیم و هم بهصورت غیرمستقیم وجود دارد. در اینجا نیز عیسی(ع) به هر دو نوع از نصّ خویش استناد میکند: «پدری كه مرا فرستاد، خود بر من شهادت داده است. شما هرگز نه صدای او را شنيدهايد و نه ظاهر او را ديدهايد... شما نوشتههای مقدس را كندوكاو میكنيد؛ زيرا گمان میبريد كه از طريق آنها زندگی جاودان خواهيد داشت. حال آنکه همين نوشتهها خود بر من شهادت میدهد... در واقع، اگر به موسی ايمان داشتيد، به من نيز ايمان میآورديد؛ زيرا او دربارۀ من نوشته است. اما اگر به نوشتههای او ايمان نداريد، چگونه به آنچه من میگويم، ايمان خواهيد آورد؟»
لذا بهخوبی روشن است که امثال علی محمدی هوشیار برای شناخت یمانی و مهدی موعود، بهدنبال این نمیگردند که ببینند خداوند چه راهی را برای معرفی خلفایش ذکر کرده است؛ بلکه آنچه را که خود به تبعیت از اجدادشان میپسندند قانون قرار داده و بهدنبال مؤیداتی بر اندیشۀ خود هستند، ولو آنکه آن کلمات را کموزیاد کنند؛ و چه بسیار فرق است بین کسی که اندیشه و فهم خود را مقدمۀ فهم اوامر الهی میکند، و کسی که در شناخت فرامین الهی تابع اوست و اندیشۀ غلط خویش را مقدمۀ سقوطش نمیکند.