عُجب و خودشیفتگی؛ پرده‌ای بر عقل، راهی به‌سوی سقوط

عُجب و خودشیفتگی؛ پرده‌ای بر عقل، راهی به‌سوی سقوط

چکیده

این مقاله با واکاوی مفهوم عُجب و خودشیفتگی، آن را یکی از بزرگ‌ترین موانع رشد عقلانی، معنوی و اجتماعی می‌داند. نویسنده با ذکر نمونه‌های تاریخی چون ابلیس و بلعم‌بن باعورا، نشان می‌دهد که حتی اهل عبادت و علم نیز در صورت گرفتار شدن به عجب، به‌سوی نابودی سوق داده می‌شوند. در ادامه، این صفات را ریشه‌ای برای حسادت، طغیان، گمراهی و دشمنی با حق معرفی می‌کند و بر خطر توهم دانایی و خودحکیم‌پنداری تأکید دارد. در نهایت، راه رهایی را در تواضع، پذیرش نقص، و مجاهدت مستمر در مسیر کمال می‌داند؛ و هشدار می‌دهد که بی‌توجهی به این آفات، فرد را از رحمت الهی محروم می‌سازد.

عُجب و خودشیفتگی از آفات خطرناک روحی هستند که عقل را به اسارت می‌کشند و انسان را از درک حقیقت محروم می‌سازند. هرگاه انسان دچار عجب و خودشیفتگی شود، حقیقت را نه آن‌گونه که هست، بلکه آن‌گونه که دلخواه اوست می‌بیند. چنین فردی در میان تاریکی جهل، چراغی از غرور در دست دارد که به‌جای روشن کردن مسیر، او را به پرتگاه نزدیک‌تر می‌کند. درحالی‌که حکمت واقعی در پذیرش نقص‌ها و جست‌وجوی حقیقت نهفته است، خودشیفتگی و عجب، جز سراب دانایی، چیزی به همراه ندارد.

فردی که دچار عجب می‌شود، توانایی دیدن نقاط ضعف خود را از دست می‌دهد و به‌جای پیشرفت و اصلاح، در توهم برتری فرو می‌رود. این ویژگی باعث می‌شود که فرد نصیحت‌پذیر نباشد، اشتباهات خود را نبیند و از پذیرش حقیقت سر باز زند. درست همان‌طور که پرده‌ای ضخیم مانع از دیدن نور می‌شود، عُجب نیز پرده‌ای بر بصیرت و عقلانیت می‌افکند و فرد را در مسیر تصمیمات نادرست قرار می‌دهد.

این ویژگی نه‌تنها سقوط معنوی و فکری فرد را رقم می‌زند، بلکه باعث انزوای اجتماعی و از دست رفتن اعتبار او نیز می‌شود. تاریخ نشان داده است که بسیاری از افرادی که دچار عجب و خودبینی شده‌اند، در نهایت از اوج عزت به حضیض ذلت سقوط کرده‌اند. عقلانیت و رشد واقعی در فروتنی و پذیرش اشتباهات نهفته است، نه در خودبزرگ‌بینی و غرور. اگر انسان بخواهد از این دام خطرناک رهایی یابد، باید همواره خود را نیازمند رشد و هدایت بداند و با نگاهی نقادانه به خویشتن، در مسیر اصلاح و تکامل گام بردارد.

این دو صفت از خطرناک‌ترین بیماری‌های اخلاقی هستند که انسان را از مسیر حق منحرف کرده و به سقوط می‌کشانند. و ازجمله عواملی هستند که موجب طغیان و گمراهی می‌شوند و در نهایت، فرد را از رحمت الهی محروم می‌سازند. در این مقاله، با بررسی داستان ابلیس و بلعم‌بن باعورا، نمونه‌های تاریخی این صفت را بررسی کرده و آثار و پیامدهای آن را تبیین خواهیم کرد.

 

از ابلیس تا بلعم‌بن باعورا:

ابلیس، نخستین قربانی عُجب

ابلیس ازجمله موجوداتی بود که سالیان طولانی به عبادت خداوند مشغول بود و در زمرﮤ مقربان قرار داشت. اما زمانی که فرمان الهی مبنی بر سجده بر آدم صادر شد، غرور و خودبینی او مانع از پذیرش این فرمان شد. قرآن کریم در این ‌باره می‌فرماید:

(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ)[1] (و هنگامی که به فرشتگان گفتیم بر آدم سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس، که امتناع ورزید و تکبر کرد و از کافران شد).

ابلیس به‌دلیل احساس برتری بر آدم، از فرمان الهی سر باز زد و با این توجیه که "من از آتش آفریده شده‌ام و آدم از خاک"، خود را شایسته‌تر از او دانست:

(قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ)[2] ([ابلیس] گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گل).

امام باقر (ع) می‌فرماید:

«خداوند آدم را آفرید. پس چهل سال صورتگری‌شده باقی ماند. ابلیس ملعون بر ایشان می‌گذشت و می‌گفت: برای چه کاری خلق شده‌ای؟»[3]

سید احمد الحسن نیز بیان می‌کند:

«... هنگامی که ابلیس (لع) همراه با فرشتگان بر آدم گذر کرد، بر او آب دهان انداخت ...[4]

گویی ابلیس با خود می‌گفته: «این دیگه چیه خدا خلق کرده؟! چه مخلوق بدبخت و مفلوکی!» و همین مخلوق سببی شد برای امتحانش و او را از درگاه الهی با وجود هزاران سال عبادت و مجاهدت مطرود ساخت و از اوج عزت به حضیض ذلت و شقاوت کشاند.

 

بلعم‌بن باعورا، عالمی که سقوط کرد

بلعم‌بن باعورا از دانشمندان و عابدان زمان خود بود که علم بسیاری داشت و حتی برخی تفاسیر اشاره دارند که او به اسم اعظم الهی نیز آگاهی داشته است. همان‌طور که سید احمد الحسن بیان می‌کند:

... ممکن است قسمتی از غیب اصغر برای برخی از طرف خداوند سبحان‌ومتعال الهی کشف شود، همان‌طور که برای ابراهیم (ع)کشف شد ... و حتی برای کسی که سِیرکنندﮤ راه الهی است، حتی اگر فرجام او انحراف باشد، مانند سامری: (بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا) (سورﮤ طه، آیۀ 96) (من چيزی ديدم که آنها نمی‌ديدند) و مانند بلعم‌بن باعورا (آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا) (سورﮤ اعراف، آیۀ 175) (آيات خويش را به او عطا کرده بوديم و او از آن علم عاری گشت). و روایت شده است که او زیر عرش را می‌دید.[5][6]

نکتۀ قابل تأمل این‌که بلعم‌بن باعورا رسالت موسی (ع) را می‌دانست، ولی نسبت به آن کفر ورزید و شبهات را عذری برای بی‌گناهی خود دانست.[7] بلعم از یاری حجت زمانش بازماند. او که می‌توانست در صف اول هدایتگران باشد، در دام غرور افتاد و به‌جای همراهی با حجت زمان خود، به دشمنی با او برخاست. چه سرنوشتی تلخ‌تر از این‌که انسان حق را بشناسد، اما به‌خاطر تکبر و خودشیفتگی، از آن روی بگرداند و در تاریکی سقوط کند؟  

بلعم‌بن باعورا گمراه شد. قرآن در این ‌باره می‌فرماید:

(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ)[8] (و خبر آن کس را برای آنان بخوان که آیات خود را به او دادیم، اما او از آنها جدا شد و شیطان او را دنبال کرد و از گمراهان شد).

بلعم به‌جای این‌که از علم خود در راه حق استفاده کند، دچار خودشیفتگی شد و در نهایت، به جای پیروی از خداوند، در دام شیطان افتاد. قرآن در ادامۀ این ماجرا، او را به سگ هاری تشبیه می‌کند که همیشه زبانش بیرون است، نشانه‌ای از حرص و طمع: (فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث) [9]

این سرنوشت نشان می‌دهد که حتی دانش و عبادت نیز اگر با تواضع همراه نباشد، می‌تواند وسیله‌ای برای سقوط فرد شود.

 

عُجب و خودشیفتگی، ریشه‌ای برای حسد و دشمنی

داستان ابلیس و بلعم‌بن باعورا نشان می‌دهد که عُجب و خودشیفتگی نه‌تنها فرد را از مسیر حق منحرف می‌کند، بلکه زمینه‌ساز حسد و دشمنی نیز می‌شود. ابلیس، که سال‌ها در زمرﮤ مقربان بود، وقتی به برتری آدم اعتراف نکرد، گرفتار حسادت شد و تصمیم گرفت که تا ابد او و نسلش را گمراه کند. این حسادت از همان غرور و خودبرتربینی او سرچشمه گرفت، زیرا نمی‌توانست بپذیرد که کسی برتر از او باشد. در حقیقت، کسی که دچار عُجب است، تحمل برتری دیگران را ندارد و وقتی موقعیت خود را در خطر ببیند، حسادت در دلش شعله‌ور می‌شود.

بلعم‌بن باعورا نیز سرنوشتی مشابه داشت. او که عالم بزرگی بود، به‌خاطر خودبینی، ایمان خود را از دست داد و وقتی حقیقت را در مقابل خود دید، به‌جای تسلیم شدن دچار حسادت شد و در مسیر دشمنی با حق گام برداشت. قرآن کریم او را به سگی تشبیه کرده که همیشه در حال له‌له زدن است، نمادی از حرص و حسادتی که هیچ‌گاه فروکش نمی‌کند. این دو نمونۀ تاریخی نشان می‌دهند که عُجب، دروازﮤ ورود به حسد و کینه‌ورزی است و انسان را به‌جای اصلاح خویش، به جنگیدن با حقیقت و دیگران سوق می‌دهد.

 

عجب و خودشیفتگی انسان، نشانۀ ضعف عقل اوست

دکتر شیخ ناظم عقیلی، یکی از نمایندگان رسمی سید احمد الحسن، در سخنرانی اخیر خود در ماه مبارک رمضان، به مسئلۀ عُجب پرداخته و با ذکر حدیثی از اهل‌بیت (ع)، آن را آینه‌ای در پیشگاه مؤمن قرار دادند و گفتند:

واجب است که ما این روایت را حفظ کنیم و فراموش نکنیم، همان‌طور که اسم خود را حفظیم: «اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ بُرْهانُ نَقْصِهِ وَ عُنْوانُ ضَعْفِ عَقْلِهِ» [شرح غررالحكم، ج 2، ص 509] «عجب و خودشیفتگی انسان دلیلی بر نقص وی و نشانۀ ضعف عقل اوست»، به‌ویژه طلبه‌ها باید توجه کنند. [10]

چرا به‌ویژه طلبه‌ها؟ طلبه همیشه به‌دنبال علم است و در راه علم مجاهدت می‌کند، شب‌بیداری خواهد داشت و سختی‌های بسیاری متحمل خواهد شد، از استراحت، سفر و گاهی در کنار خانواده بودن می‌گذرد... و اگر گمان کند آنچه از این طریق کسب کرده منتهای علم است، قطعاً در ورطۀ سقوط و نابودی افتاده است. 

سید احمد الحسن چه زیبا این مسئله را تبیین می‌کند، آنجا که می‌فرماید:

عالم بامعرفت کسی است که متوجه است هر چقدر که شناخت و معرفتش بیشتر شود، بازهم در حصار و قید جهل و نادانی باقی است، بلکه با زیاد شدن معرفتش، وسیع‌تر از قبل می‌شود، چون هر اندازه از قیود جهل حرکت کند و وارد فضای علمی گسترده‌تری شود، می‌فهمد که الآن در قیود جهل وسیع‌تری قرار گرفته است. دقیقاً مثل کسی که از مکان تنگی به مکان بازتری وارد می‌شود، اگرچه در مکان جدید وسعت و زیبایی و راحتی یافته، ولی هنوز در زندان خویش است، هرچند آنجا زندانی بزرگ‌تر است؛ و اگر دقت‌نظر داشته باشد، خود را در حصار و مرزهای جدیدی می‌بیند که او را از دیدن بعد از آن حصار منع می‌کنند، جایی که بزرگ‌تر و وسیع‌تر و چه‌بسا مهم‌تر باشد. در نتیجه، به جهل و وسعت نادانی خود شناخت بیشتری پیدا کرده، و اگر از این مکان جدید به وسیع‌تر از آن وارد شود و به همین منوال همین حالت بی‌نهایت استمرار پیدا کند - چون علم مطلق بی‌نهایت است - نتیجه این می‌شود که این‌گونه باقی خواهیم ماند: از مرزهایی خارج می‌شویم تا به مرزهای جدیدی وارد شویم، اگرچه وسیع‌تر باشند.[11]

ما انسان‌ها موجوداتی هستیم با آگاهی محدود، که در تلاش برای شناخت خود و جهان پیرامونمان، گاهی به توهم صاحب معرفت و علم می‌افتیم. اما حقیقتی که باید بدانیم این است که هرچه بیشتر به‌سوی کمال گام برمی‌داریم، در واقع شناخت ما از نادانی‌مان عمیق‌تر می‌شود. چراکه محدودیت‌های ما در فهم و درک، همچون سایه‌ای دائمی بر ماست. ما در پیِ رسیدن به کمال هستیم، اما این کمال همیشه در دایره‌ای بسته از نقص‌ها قرار دارد و هر دستاورد علمی و معنوی که به‌ دست می‌آوریم، همچنان آمیخته به کاستی‌ها و نواقص است. از همین ‌رو، حتی در نام‌گذاری این دستاوردها به «کمال»، نوعی تسامح و چشم‌پوشی از واقعیت نهفته است. همان‌طور که سید احمد الحسن می‌فرماید:

ما تنها موجوداتی متناهی هستیم که تصور و توهم می‌شود صاحب معرفت و علم شده است، درحالی‌که همیشه در حال کسب جهل است. و هرچه به‌سمت کمال حرکت کنیم و هر اندازه به‌سمت کمال گام برداریم، شناختمان به نادانی‌مان بیشتر می‌شود. ما محدود و مقید به نقص خود هستیم و نمی‌توانیم کمال مطلق را کسب کنیم، و در نتیجه، هر قدر کسب کمال داشته باشیم، بازهم کمالی محدود باقی می‌ماند که آمیخته با نقص است و در نتیجه کمال حقیقی نیست، بلکه حتی در نام‌گذاری آن به کمال نیز چشم‌پوشی [و تسامح] بزرگی شده است.[12]

و به گمانم تیر خلاص آنجا از چلۀ کمان رها می‌شود که می‌گوید:

ما از نادانی‌ای به نادانی کمتری در حال حرکتیم، و چیزی که آن را کمال نامیده‌ایم یا تصور می‌کنیم کمالی است که به آن دست یافته‌ایم یا برای به‌ دست ‌آوردن آن حرکت می‌کنیم، در حقیقت، چیزی جز کم‌ کردن نادانی نیست.[13]

حال بازگردیم به روایتی که می‌گوید، «إعجاب المرء بنفسه... دليل على ضعف عقله»، آیا انسانِ پر از محدودیت و نادانی از حقیقت، با وجود سختی و مجاهدت در راه علم، می‌تواند بر این گمان تکیه زند که او دانایی است که نیازمند هیچ راهنمایی نیست؟! انسان خردمند خود را در ورطۀ گمان باطل نمی‌اندازد، چراکه نتیجه‌ای جز هلاکت و سقوط در بر نخواهد داشت. سرنوشت ابلیس و بلعم‌بن باعورا این مسیر را برای همگان روشن ساخته است.

رابطۀ خودشیفتگی با خودحکیم‌پنداری

خودشیفتگی و خودحکیم‌پنداری دو روی یک سکه‌اند؛ هر دو ناشی از توهم برتری و بی‌نیازی از دیگران هستند. فرد خودشیفته، چنان در تصور کمال خود غرق می‌شود که دیگر جایی برای پذیرش نظر و اصلاح باقی نمی‌ماند. او خود را فراتر از نقد می‌داند و هرگونه دیدگاه مخالف را ناشی از نادانی دیگران می‌پندارد. این حالت، او را از شنیدن حقیقت بازمی‌دارد و راه‌های یادگیری و رشد را به رویش می‌بندد. درحالی‌که خردمندان واقعی، حتی در اوج دانش، خود را محتاج آموختن می‌دانند، فرد خودحکیم‌پندار در دام توهم دانایی گرفتار شده و بدون آن‌که بداند، خود را به ورطۀ نادانی سوق می‌دهد.

سید احمد الحسن می‌گوید:

«حق است و حق را می‌گویم، ما باید به بالا چشم بدوزیم تا عجز خود را بشناسیم و ارتقا یابیم، نه ‌این‌که به پایین‌تر از خود نظر بیندازیم تا به کمال خود فخر بفروشیم و هلاک شویم.[14]

و می‌بینیم امیرالمؤمنین علی (ع) خود را چنین خطاب می‌کند:

«إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا»[15] «معبودا، با گرایشم به خواهش نفس، بر خود ستم کردم… وای بر من، اگر مرا نیامرزی!»

این علی است ... همان که همتایی در مرتبه و جایگاهش یافت نمی‌شود، اما با این حال، نفس خویش را سرزنش می‌کند.

حال، اگر علی (ع) چنین نگران است، ما چه کنیم؟ اگر او با آن‌همه بزرگی و طهارت، از نفس خویش بیمناک است، پس حال ما چگونه خواهد بود؟

یکی از بزرگ‌ترین آفات جوامع، به‌ویژه جوامع مؤمن، این است که بسیاری خود را حکیم و صاحب‌نظر می‌پندارند. این توهم دانایی، انسان را به تحمیل اندیشه‌های خود بر دیگران سوق می‌دهد و اگر کسی با آن همراه نشود، طرد یا حتی مورد آزار قرار می‌گیرد. همین جهل مرکب، در طول تاریخ، نه‌تنها مردم را به رویارویی با حقایق و حجت‌های الهی کشانده، بلکه سبب شده که حتی به انبیا و اوصیایی که به آنان ایمان دارند، اعتراض و جسارت کنند. این جهل، دشمنی‌های نهفته را به‌سمتی هدایت می‌کند که پیامبر (ص) و یاران راستین او، همچون علی (ع)، سلمان، مقداد و ابوذر، قربانی آن شوند.[16]

 

برخی از پیامدهای عُجب و خودشیفتگی

1.       محرومیت از هدایت الهی: فردی که دچار عُجب می‌شود، دیگر نیازی به هدایت احساس نمی‌کند و در نتیجه، از نور حقیقت محروم می‌ماند.

2.       انحراف از مسیر حق: همان‌گونه که ابلیس و بلعم از مسیر درست خارج شدند، انسان مغرور نیز دیر یا زود به بیراهه کشیده می‌شود.

3.       سقوط اخلاقی و اجتماعی: چنین فردی نه‌تنها در ارتباط با خدا، بلکه در میان مردم نیز جایگاه خود را از دست می‌دهد.

 

نتیجه‌گیری

عجب و خودشیفتگی، همان‌گونه که در سرگذشت ابلیس و بلعم‌بن باعورا مشاهده کردیم، می‌توانند بزرگ‌ترین سد در برابر توجه به حقیقت و هدایت باشند. این صفات نه‌تنها موجب گمراهی فرد می‌شوند، بلکه او را از اصلاح و پیشرفت نیز بازمی‌دارند. فردی که خود را بی‌نیاز از یادگیری و نقد بداند، در واقع در دام جهلی عمیق‌تر از آنچه تصور می‌کند، گرفتار شده است.

راه نجات از این سقوط، در پذیرش نقص‌ها و تواضع در برابر حقیقت نهفته است. عقلانیت حقیقی در آن است که انسان، خود را همواره نیازمند هدایت بداند و با نگاه نقادانه به خویشتن، در مسیر رشد و تکامل گام بردارد. تواضع، نه‌تنها دریچه‌ای به‌سوی شناخت و بصیرت است، بلکه پل ارتباطی میان انسان و حقیقت خواهد بود. در مقابل، غرور و عجب، انسان را به انزوای فکری، اجتماعی و حتی معنوی می‌کشاند.

آنچه ابلیس و بلعم‌بن باعورا را از اوج عزت به حضیض ذلت رساند، نه کمبود دانش، بلکه عدم تواضع در برابر حق و حجت خدا در زمان خود بود. بنابراین، باید همواره این حقیقت را به یاد داشته باشیم که انسان، هرچقدر هم که در علم و معرفت پیش رود، بازهم در مسیر شناختی بی‌پایان گام برمی‌دارد. تنها راه نجات از سقوط، پذیرش این واقعیت و تلاش برای رهایی از دام خودبینی است.

پانویس‌ها:

  1. [1]  سورﮤ بقره، آیۀ 34

  2. [2]  سورﮤ اعراف، آیۀ 12

  3. [3]  تفسیر عیاشی، ج 1، ص 41.

  4. [4]  سید احمد الحسن، متشابهات، ج 4، سؤال 182.

  5. [5]  همان، ج 2، سؤال 45.

  6. [6]  ر.ک: تفسیر قمی، ج 1، ص 248.

  7. [7]  ر.ک: سید احمد الحسن، نبوت خاتم، ص 20.

  8. [8]  سورﮤ اعراف، آیۀ 175 و 176

  9. [9]  سورﮤ اعراف، آیۀ 176

  10. [10]  دکتر شیخ ناظم عقیلی، سخنرانی ماه رمضان 1446 در گروه تلگرامی الدعوة المهدویه: https://youtu.be/nlVrVjKVfV4?si=Zpbi-j2Z4UdS-nbc
  11. [11]  سید احمد الحسن، پیام صفحۀ فیس‌بوک، ۶ جولای ۲۰۲۱.

  12. [12]  همان

  13. [13]  همان

  14. [14]  سید احمد الحسن، سفر حضرت موسی (ع) به مجمع‌البحرین، ص 67.

  15. [15]  فرازی از مناجات شعبانیۀ امیرالمؤمنین (ع)؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 91، ص 97.

  16. [16]  ر.ک: دکتر شیخ ناظم عقیلی: https://youtu.be/D6U-sBGg_fM

کلیدواژه‌ها

سید احمد الحسن هدایت ابلیس عُجب خودشیفتگی عقلانیت بلعم‌بن باعورا تواضع سقوط معنوی توهم دانایی جهل مرکب

امتیاز مقاله

4.75 از 5 (4 رأی)
امتیاز شما