پژوهشی در شخصیت خضر (ع)

پژوهشی در شخصیت خضر (ع)

چکیده

این پژوهش به بررسی شخصیت خضر (ع) بر اساس روایات، تفاسیر و دیدگاه‌های مختلف، به‌ویژه تبیین‌های سید احمد الحسن، می‌پردازد. در ابتدا به اختلاف‌نظر مفسران و مورخان درباره ماهیت خضر (ع) و جایگاه او به‌عنوان پیامبر یا بنده صالح پرداخته می‌شود. سپس موضوعاتی چون معنای صفت «خضر» و ارتباط آن با سرسبزی، مفهوم «آب حیات» و جایگاه عبد صالح در ماجرای همراهی با حضرت موسی (ع) در سوره کهف بررسی می‌گردد. در این پژوهش تأکید شده که خضر بیشتر یک صفت برای اولیای الهی است تا نام خاص یک شخص، و عبد صالح همان قائم آل‌محمد (ع) معرفی می‌شود که سرچشمه علم و معرفت الهی است.

مقدمه

کلاس دوم ابتدایی که بودم، هر از چندی ناظم مدرسه سؤالاتی از دانش‌آموزان می‌پرسید و برای تشویق آنها به تحقیق و کتاب‌خوانی، جوایزی در نظر می‌گرفت. یکی از این سؤال‌ها این بود: «نام چهار امام یا پیامبر را بنویسید که زنده‌اند و به آسمان‌ها عروج کرده‌اند.»

به تحقیق و رسیدن به پاسخ بسیار علاقه‌مند بودم. خودم را در رقابتی تنگاتنگ با دانش‌آموزانی می‌دیدم که گویا آنها نیز در پی تحقیق و رسیدن به پاسخ بودند. از همان روز، شروع به پرس‌و‌جو کردم. به منزل یکی از بستگان رفتم که کتابخانه‌ای کوچک در منزل داشت. تفاسیر قرآن، کتاب‌های روایی و کتاب‌های دیگری نیز در این کتابخانه به چشم می‌خورد. پدر ایشان معلم قرآن بود و به افرادی که نمی‌توانستند قرآن بخوانند آموزش می‌داد. سؤالم را پرسیدم و پاسخ هم گرفتم: «حضرت عیسی، حضرت الیاس، حضرت خضر و امام مهدی علیهم‌السلام.» پاسخ را به ناظم مدرسه تحویل دادم. گویا در پاسخ‌دهی اولین نفر بودم. هیجان کودکی‌ام وصف‌ناشدنی بود. با اینکه از تاریخ انبیا و اوصیای الهی (ع) اطلاعاتی نداشتم، اما خاطرۀ آن روز و اسامی آن چهار معصوم آنچنان در گوشۀ ذهنم حک شد که تاکنون از خاطر نبرده‌ام.

جا دارد اعتراف کنم دعوت حقِ سید احمد الحسن از سوی همین شخص - شخصی که پاسخ سؤالاتم را داده بود- بر ما ابلاغ شد. شخصی که از همان دوران در جست‌وجوی دین بود و هدفش یاری امام زمانش بود (خداوند ایشان را حفظ کند). از خاطرات می‌گذریم و به‌‌سراغ پژوهش پیش‌رو می‌آییم. پژوهشی در شخصیت خضر (ع).

شاید برای شما هم سؤال باشد که خضر کیست؟ آیا پیامبر است یا یک شخص الهی؟

 روایاتی که بیان می‌کند خضر مایۀ سرسبزی است، چه معنایی دارند؟

آیا هر کجا که سرسبزی باشد، خضر از آنجا گذر کرده است؟

منظور از سرسبزی در این روایات چیست؟

در بسیاری از روایات گفته شده که خضر از چشمۀ آب حیات نوشیده است. آب حیات چیست؟

 چشمۀ آب حیات کجاست؟

در داستان سفر حضرت موسی (ع) و عبد صالح در سورۀ کهف (آیات 60 تا 82)، بسیاری از روایات، عبد صالح را خضر می‌دانند. آیا این نام‌گذاری صحیح است؟ چه عاملی سبب شده نام خضر را بر معلم موسی (ع) بگذارند؟

آیا صحیح است حضرت موسی (ع) که پیامبری اولوالعزم است، به شاگردی عبد صالح درآید؟

چه چیزی در وجود عبد صالح است که سبب فرمان‌بُرداری موسی (ع) از او شده است؟

این سؤالات و دیگر سؤالات پیرامون آن، سببی بر نوشتن این پژوهش شد؛ تا با گذر از احادیث و تفاسیر روایی در نهایت به حقیقت ماجرا از کلام سید احمد الحسن دست‌ یابیم.

 

خضر صفتی برای عبد صالح

 دربارۀ نام و نسب خضر در منابع تاریخی اسلامی اختلاف زیادی است. ابن‌حبیب، متوفی(۲۴۵ ق) که از قدیمی‌ترین مورخان مسلمانی است که از خضر نام برده، او را از اعقاب اسحاق نبی (ع) دانسته و نامش را خضرون بن عمیایل ذکر کرده است.[1]

 مفسران در نبوت خضر نظرات متفاوتی دارند، ازجمله:

 فخر رازی دلایلی را که مفسران برای اثبات نبوت خضر آورده‌اند رد کرده است.[2]

 طباطبایی در تفسیر المیزان خضر را پیامبر خدا می‌داند.[3]

 شیخ طوسی نظری از خود بیان نکرده است.[4]

ثَعلَبی خضر را پیامبری با عمر طولانی می‌داند که از نظر مردم پنهان است.[5]

بَغَوی معتقد است که خدا از طریق الهام، علم باطنی را به خضر عطا کرده است و نزد بیشتر اهل علم او پیامبر نیست.[6]

 علاوه‌بر نظرات مفسران دربارﮤ شخصیت خضر، روایات بسیاری نیز از ائمه (ع) در این باره بیان شده که در این قسمت ذکر می‌کنیم. در روایتی از ابوهاشم بن قاسم جعفری از امام جواد (ع) نقل می‌کند که حضرت فرمودند:

«امیرالمؤمنین (ع) همراه امام حسن مجتبی (ع) که به دست سلمان تکیه داده بود وارد مسجدالحرام شدند. در همین حین، مردی با چهره و لباسی مناسب و خیلی خوب جلو آمد و به امیرالمؤمنین سلام کرد... سپس آن مرد عرض کرد: ای امیرالمؤمنین، از شما سه مسئله می‌پرسم... امیرالمؤمنین (ع) متوجه حسن (ع) شده و فرمودند: «ای ابا محمد، جواب او را بده و امام حسن (ع) هم جواب او را داد... (شهادت بر ائمه (ع) می‌دهد و در ادامه) و شهادت می‌دهم بر امامت مردی از اولاد حسن (ع) که کنیه و اسمش برده نمی‌شود تا اینکه امرش [قیام و ظهورش واقع شده] غلبه کند، و زمین را پر از عدل‌وداد کند، همچنان‌که پر از ظلم و جور شده است و سلام بر تو ای امیرالمؤمنین و رحمت و برکات خداوند نثار شما باد.» بعد [از ادای این شهادت] برخاست و رفت. امیرالمؤمنین (ع) به امام حسن (ع) فرمودند: «ای ابامحمد، او را دنبال کن ببین کجا می‌رود؟» امام حسن (ع) خارج شد [و خیلی زود برگشت] و فرمودند: «همین که پایش را از مسجد بیرون گذاشت، نفهمیدم به کجای زمین خدا رفت؟ لذا به محضر امیرالمؤمنین (ع) برگشتم [و آنچه را دیده بودم] اعلام کرده و گفتم.» امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: ای ابامحمد، آیا او را شناختی؟ عرض کردم: خدا و رسول خدا و امیرالمؤمنین (ع) اعلم و داناترند. حضرت فرمودند: او خضر پیامبر بود.»[7]

 همچنین در روایتی از امام رضا (ع) نقل شده که فرمود:

«هنگامی که پیامبر خدا (ص) قبض روح شد، شخصی آمد و بر در خانه ایستاد و آنها را تسلیت گفت. اهل‌بیت سخن او را می‌شنیدند، ولی خودش را نمی‌دیدند. علی‌بن ابی‌طالب (ع) گفت: این خضر است که آمده تا شما را (در فوت) پیامبرتان تسلیت دهد.» [8]

در روایت دیگری از امام رضا (ع) دربارۀ خضر چنین نقل شده که می‌فرماید:

«همه‌ساله در مراسم حج حضور می‌یابد و تمام مناسک حج را نیز انجام می‌دهد و در عرفات در کنار سایر حجاج خانۀ خدا می‌ایستد و بر دعای مؤمنین آمین می‌گوید.»[9]

خضر شخصیتی رمزآلود در بین مردم بوده، چراکه با نگاهی گذرا در تاریخ، با نظرات متفاوتی روبه‌رو می‌شویم که گاهی گفته شده او یک پیامبر است. اما عده‌ای نیز بر این باورند که پیامبر نبوده، بلکه دانشمندی همچون ذوالقرنین و آصف بن برخیا بوده است.[10] ناگفته نماند آصف بن برخیا وصی و جانشین سلیمان نبی (ع) بوده است و با اخلاصی که برای خداوند داشت، حقایقی در صفحۀ وجودش تجلی یافت.[11] همچنین از امیرالمؤمنین علی (ع) سؤال شد: آیا ذوالقرنین پیامبر بود یا پادشاه؟ ایشان فرمودند: «او نه پبامبر بود و نه پادشاه، لیکن بنده‌ای بود که خدا را دوست داشت و خداوند نیز او را دوست می‌داشت. برای خدا خیرخواهی کرد و خدا برای او خیرخواهی فرمود. خداوند او را به‌سوی قومش مبعوث نمود. آنها ضربتی بر سمت راست سرش زدند و او مدت‌زمانی که خدا می‌خواست غیبت کند، از آنها غایب شد. سپس برای بار دوم او را مبعوث نمود و آنها ضربتی بر سمت چپ سرش زدند و او مدت‌زمانی که خدا می‌خواست غیبت کند، از مردم غایب شد. سپس بار سوم او را مبعوث نمود و آنگاه خداوند او را در زمین تمکین و فرمانروایی داد. و در شما همانند او وجود دارد.»[12]

در آیات ۶۰ تا ۸۲ سورۀ کهف، داستان ملاقات حضرت موسی (ع) با عبد صالح آمده است. در آنجا نامی از خضر نیامده و هم‌سفر موسی را بنده‌ای از بندگان که دارای علم لدنی است ذکر می‌کند. در بسیاری از روایات این عالم الهی را خضر می‌نامند.[13] برخی روایات، معلم موسی (ع) را در سفر که به نام عبد صالح در قرآن آمده است، خضر معرفی می‌کنند و می‌گویند او همان حضرت خضر است. اما در قرآن به‌عنوان (عبداً مِن عبادنا) بندﮤ صالح یاد شده، نه خضر! در زبان عربی خِضر، اَخضَر و خَضراء همگی در یک خانواده قرار می‌گیرند که معنای سبز و سرسبزی را می‌رساند. سرسبزی صفتی است برای اسم، همانند آنچه در توصیف خورشید می‌توان گفت. به‌عنوان مثال: خورشید تابان. تابان صفتی برای خورشید است و شدت نور آن را توصیف می‌کند، پس می‌توان سرسبزی را نیز به‌عنوان صفتی برای خضر دانست، یعنی شخصی که با وجودش همه‌جا را سرسبز می‌کند. البته این سرسبزی به معنای ظاهری نیست که هر کجا قدم نهد زیر پاهایش سرسبز شود! بلکه سرسبزی به دین اشاره دارد.[14]

 سید احمد الحسن در بیان شخصیت عبد صالح این گونه می‌گوید:

«کسانی که به این قصۀ قرآنی وارد شده‌اند دربارۀ عبد صالح به لغزش و اشتباه افتاده‌اند. و تصور اینکه بنده‌ای که قرآن به هویت و اسم او اشاره نکرده، داناتر از موسای نبی که یکی از پیامبران اولوالعزم است، برایشان گران و دشوار آمده است. این افراد ندانسته‌اند که عبد صالح انسانی است که به این عالم جسمانی نزول کرده است تا موسی را آموزش دهد، درحالی‌که زمان وی هنوز فرا نرسیده بود. حتی این موضوع، آنها را در تلاش بر کاستن از قدر و منزلت عبد صالح و انکار حق قرآنیِ روشن و واضح او مبنی‌بر اینکه وی داناتر از موسی بوده، تشویق و تحریک کرده است. در برخی روایات، از این فرد به «خضر» نام برده شده، ولی این‌ها متوجه نیستند که «خضر» یک صفت است، نه اسم. و می‌توان آن را به چندین شخصیت الهی‌ اطلاق نمود، ازآن‌رو که آنها سرزمین پشت‌سرشان را از دینْ سرسبز می‌گردانند، زیرا آنها دین الهی را بسط و نشر می‌دهند. رنگ سبز به دین اشاره دارد.» [15]

 در روایات بسیاری به سرسبزی زمین اشاراتی شده است و علت آن را حضور و گذر خضر از آنجا می‌دانند.

امام صادق (ع) فرمودند:

«بر هیچ تختۀ خشکیده‌ای نمی‌نشست، مگر آن‌که سبز می‌شد و بر هیچ زمین بی‌آب‌وعلفی قرار نمی‌گرفت، مگر آن‌که سرسبز می‌گشت و به همین دلیل خضر نامیده شد.» [16]

همان‌طور که سید احمد الحسن بیان داشتند، خضر صفتی است که می‌تواند به شخصیت‌های متعددی از اولیای الهی تعلق داشته باشد. علاوه‌بر آن، ایشان خضر نبی (ع) را یکی از ارکان امام مهدی (ع) به شمار آورده و بیان می‌کند:

«امام مهدی (ع) چهار رکن دارد: خضر (ع)، ایلیا (الیاس) (ع)، عیسی (ع) و یمانی.»[17]

و در قسمتی دیگر، این‌گونه بیان داشتند:

«در واقع، خضر، ایلیا و عیسی (ع) به این جهت باقی مانده‌اند که برای مردم شهادت دهند که حکم قائم (ع) همان چیزی است که آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی (ع) آورده‌اند.»[18]

پس سید احمد الحسن خضر نبی (ع) را شخصیتی متمایز از عبد صالح می‌داند.

اولیای الهی همان کسانی هستند که با آنها دین حق و توحید در جای‌جای کرﮤ زمین گسترش می‌یابد. آنها مردم را با علم الهی آشنا کرده و سببی برای خداشناسی و یکتاپرستی می‌شوند. اولیای خدا صاحب علم الهی هستند و از سایر هم‌عصران خود عالم‌تر. این داناتر [اعلم] بودن آنها یکی از دلایل اثبات حجیت آنان است. آنها دارای علم لدنی هستند و حقایق را بر مردم افاضه می‌کنند. عبد صالح نیز بنده‌ای از بندگان الهی است که خداوند به او علم و دانشی عنایت کرده است. خداوند در آیۀ ۶۵ سورۀ کهف می‌فرماید: (وعُلمناه من لَدُنّا علما) (از نزد خود وی را علم [لدنّی و اسرار غیب الهی] آموختیم). و این دانش سبب شد معلم موسی (ع) شود، البته حضرت موسی (ع) نیز دارای علم لدنی است، اما این علم و معرفت دارای مراتبی است که ان‌شاءالله در ادامه به آن می‌پردازیم.

چشمۀ آب حیات

 روایتی از امام علی(ع) آمده که چنین فرمودند: «چشمۀ آب حیاتْ اولین چشمه‌ای است که در زمین جوشیده است و این چشمه، همان چشمه‌ای است که ماهی نمک‌سود موسی (ع) در آن جان دوباره گرفت و راه دریا را در پیش گرفت و هیچ مرده‌ای نیست که آن آب به او برسد، مگر آن‌که زنده شود. و خضر جلودار سپاه ذوالقرنین در جست‌وجوی چشمۀ حیات بود و آن را یافت و از آن نوشید و ذوالقرنین آن را نیافت.» [19]

در روایتی از امام رضا(ع) نیز چنین آمده که فرمود:

«همانا خضر از آب حیات نوشید و تا زمانی که نفخ صور می‌شود نخواهد مرد... .» [20]

 دو روایت بالا اشاره به چشمۀ آب حیات دارد. جایی که ماهی نمک‌سودشدﮤ موسی (ع) جانی دوباره گرفت. ارتباط چشمۀ آب حیات و خضر در چیست؟ چه خاصیتی در چشمۀ آب حیات است که هرکس از آن بنوشد زنده می‌شود؟ آیا به‌راستی خضر به‌دنبال حیات جاودانه بود؟

 خواندیم که خضر به معنای کسی است که زمین را از دین الهی سرسبز می‌کند. پس آیا صحیح است کسی با علم لدنی و معرفتی حقیقی که به‌دنبال گسترش دین الهی است، درصدد زندگی جاودانۀ دنیایی باشد؟! دنیای فانی که چند صباحی بیش نتوان در آن زیست و ابدیت در آن راه ندارد، بلکه حیات جاودانه مربوط به آخرت است. اولیای الهی به‌دنبال حقیقت شناخت خداوند بودند و درصدد رساندن این معرفت به مردم، پس ممکن نیست عبد صالح به‌دنبال حیات مادی باشد. بنابراین در این روایات نباید دچار خلط مبحث شد، چراکه ظاهربینی و قضاوت در آن سبب آسیب به دین شده است، پس حقیقت را باید از فردی معصوم پرسید؛ از حجت‌های الهی، چراکه تنها کسانی که محکم و متشابه را می‌توانند از یکدیگر بازشناسند، همان فرستادگان الهی هستند. سید احمد الحسن حقیقت ماجرا را چنین بیان می‌دارد:

«خداوند زنده شدن ماهی را در جایی قرار داد که عبد صالح بر قفا خفته بود و این خود اشاره دارد به اینکه عبد صالح (مجمع‌البحرین) که موسی آمده بود تا از او علم و معرفت بیاموزد، همان چشمۀ حیات است، چراکه زندگی واقعی، علم و معرفتی است که مربوط به آخرت باشد: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ) [سورﮤ ذاریات، آیۀ 56] (جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریده‌ام)، «لیعبدون» یعنی «لیعرفون» (تا بشناسند). (وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ) [سورﮤ عنکبوت، آیۀ ۶۴] (زندگانی این دنیا چیزی جز لهوولعب نیست، سرای آخرت سرای زندگانی است، اگر می‌دانستند.» [21]

پس عبد صالح به‌دنبال چشمۀ حیات نبوده است، بلکه خود، چشمۀ حیات بود که همراهی با او سبب زنده شدن و کسب معرفت می‌شود، همان‌گونه که ماهی موسی (ع) حیاتی دوباره گرفت. حضرت موسی (ع) به‌دنبال یافتن کسی بود که در علم و معرفت از او برتر باشد، علم و معرفتی که مربوط به آخرت است. پس چشمۀ حیاتْ زندگی دنیایی نیست، بلکه همان علم و معرفت اخروی است.

شاگردی موسی (ع) و استادی عبد صالح

 همان‌گونه که خواندیم، سرسبزی و آب حیات هردو به شخصی از اولیای الهی اشاره می‌کند. کسی که با علم توحید و معرفت، جان‌های مرده را حیات می‌بخشد و در جهت گسترش دین الهی و معرفت‌شناسی در مرتبه‌ای والاتر از موسی (ع) قرار می‌گیرد، چراکه حتی موسی (ع) که پیامبری اولوالعزم است، می‌بایستی به شاگردی او نائل آید. زیرا موسی (ع) با خود گمان کرده بود که کسی عالم‌تر از او نیست.

امام صادق (ع) می‌فرماید:

«موسی از منبر بالا رفت و منبر او سه پله داشت. با خود گفت خداوند داناتر از من کسی را نیافریده است. جبرئیل نزد او آمد و به او گفت: خداوند قصد امتحان کردن تو را دارد، از منبر پایین بیا. برروی زمین کسی هست که از تو داناتر است. در جست‌و‌جوی او برو...»[22]

حضرت موسی (ع) در آن موقعیت، خود را در مرتبه‌ای می‌دید که از دیگران بالاتر است، لذا خداوند ایشان (ع) را مورد امتحان قرار می‌دهد. موسی (ع) درخواست مقام قائم آل‌محمد (ع) را داشت، اما علمی بر آن نداشت. به همین دلیل خداوند او را به‌سوی مجمع‌البحرین فرستاد تا از آنجا علم و حقیقت را دریابد.

سید احمد الحسن می‌گوید:

«عبد صالح همان مجمع‌البحرین (محل تلاقی دو دریا) است و دو دریا عبارت‌اند از: علی و فاطمه‌ (ع). در نتیجه، عبد صالح یکی از ائمه یا مهدیین‌ (ع) است... حقیقت آن است که عبد صالح همان قائم آل‌محمد است و دلیل ملاقات موسی با این فرد آن بود که موسی‌ (ع) مقام وی را خواستار شده بود و آرزو کرده بود که وی قائم آل‌محمد باشد. حال که موسی‌ (ع) وی را دیدار کرده و یکی پس از دیگری شکست را احساس کرده بود، به این علم رسید که وی نمی‌تواند قائم آل‌محمد (ع) باشد. پاسخ خداوند به این درخواست موسی‌ (ع) به‌صورت عملی بود. به این صورت که وی با کسی که آرزوی کسب مقامش را داشته بود، ملاقات کند و موسی‌ (ع) ناتوانی، تقصیر و کوتاهی‌اش را به‌عینه لمس کند... افزون بر این، ملاقات موسی‌ (ع) با شخصِ قائم آل‌محمد (ع)، سود و فایدﮤ بسیاری برای موسی‌ (ع) به‌دنبال داشت، زیرا قائم همان کسی است که علم، معرفت و توحیدِ نتیجه‌شده از اجتماع دو دریای علی و فاطمه‌ (ع)، یعنی بیست و هفت حرف را بسط و نشر می‌دهد. اگرچه هریک از ائمه و مهدیین‌ (ع) از فرزندان علی و فاطمه‌ (ع) را می‌توان مجمع‌البحرین نامید، اما قائم آل‌محمد‌ (ع) به‌طور خاص به این اسم نام‌گذاری شده است، زیرا وی همان کسی است که علم توحید و معرفتِ مُنتَج از گرد آمدن دو دریای علی و فاطمه‌ (ع) را بین مردم منتشر می‌کند.

امام صادق‌ (ع) می‌فرماید: «علم بیست و هفت حرف است و همۀ آنچه پیامبران آورده‌اند، تنها دو حرف است و مردم تا امروز جز آن دو حرف را نمی‌شناسند. هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می‌آورد و آن را بین مردم نشر می‌دهد، و آن دو حرف را نیز ضمیمه می‌کند و بیست و هفت حرف را منتشر می‌سازد.»

ماجرایی که موسی‌ (ع) به‌دنبال آن مأموریت یافت تا با عبد صالح ملاقات کند، یک قضیۀ معرفتی و علمی است و در نتیجه، بهترین کسی که موسی ‌(ع) می‌توانست با او دیدار نماید، کسی است که علم توحید را بین مردم نشر می‌دهد؛ همان علم توحید و معرفتی که از گرد آمدن دو دریای علم و معرفت علی ‌(ع) و فاطمه (ع) سرچشمه یافته است.» [23]

حضرت موسی (ع) کسی بود که خود را حتی از سگ گری هم برتر نمی‌دانست.[24] و توانسته بود بر منیتش چیره شود، او جایگاه قائم آل‌محمد (ع) را از خداوند درخواست می‌نمود، لذا خداوند او را با عبد صالح مورد امتحان قرار داد، اما همراهی با عبد صالح برای موسی که در آن مقام و مرتبه نبود، کاری سخت و دشوار بود. چراکه شکیبایی در برابر رویدادهایی که انسان اسرارش را نمی‌داند کار دشواری است و در این امتحان، موسی صبر از کف می‌دهد و در برابر کارهای عبد صالح لب به اعتراض می‌گشاید. برخی مفسران بر این عقیده‌اند که موسی (ع) در علم شرع از عبد صالح آگاه‌تر بوده و عبد صالح در علومی دیگر غیر از شرع.

علامه مجلسی می‌گوید:

«خضر پیغمبر بود. علمی که پیغمبر می‌باید در آن محتاج به غیر نباشد، شرایع و احکام است. اگر بعضی علوم را که تعلق به شرایع و احکام نداشته باشد، حق‌تعالی توسط بشری به پیغمبر تعلیم نماید، چنانچه توسط ملائکه تعلیم او می‌نماید مفسده‌ای ندارد و از اینکه موسی در بعضی از علوم محتاج به خضر باشد، لازم نمی‌آید خضر از آن حضرت اعلم و افضل باشد، زیرا ممکن است علمی که مخصوص موسی باشد و خضر نداند، بیشتر و شریف‌تر از علمی باشد که مخصوص خضر است.» [25]

موسی (ع) کسی بود که مأمور به اطاعت و شاگردی از عبد صالح بود و عبد صالح استاد ایشان. مسلماً کسی که به‌عنوان استاد انتخاب می‌شود، بایستی در تمام علوم آگاه‌تر و داناتر باشد.

سید احمد الحسن بیان می‌کند:

«نمی‌توان چنین گفت که موسی در برخی چیزها و عبد صالح در چیزهایی دیگر داناتر بوده است؛ داناتر در اینجا یعنی داناتر در همۀ امور. ما دربارﮤ کتاب فیزیک و شیمی سخن نمی‌گوییم، بلکه دربارﮤ ملکوت آسمان‌ها و شریعت گفت‌و‌گو می‌کنیم؛ از دین خدای سبحان که انبیا آن را آورده‌اند سخن می‌رانیم. نحوﮤ انتساب امور دینی برای نبی یا وصی، طریقه‌ای یکسان است و چندگانه یا متفاوت نیست. هرکدام به همان نسبتی که از آنچه در ملکوت آسمان‌هاست مطلع باشد، از شریعت نیز آگاه است. بنابراین اگر عبد صالح به امور غیبی و راه‌های آسمان‌ها از موسی داناتر بوده باشد، پس وی حتماً در شریعت نیز نسبت به موسی از علم بیشتری برخوردار بوده است؛ و اگر موسی در شریعت از عبد صالح داناتر بوده باشد، پس قطعاً باید در امور غیبی و راه‌های آسمان‌ها نیز در قیاس با او علم بیشتری داشته باشد.

به‌علاوه نمی‌توان این‌گونه سخن گفت که موسی به‌طور مطلق از عبد صالح داناتر بوده است، چراکه قرآن به‌وضوح بر ما حکایت کرده که موسی آمده است تا از عبد صالح تعلیم ببیند، همان‌طور که فرشتگان از آدم‌ (ع) علم آموختند. بنابراین تنها گزینه‌ای که باقی می‌ماند این است که عبد صالح، به‌طور مطلق، از موسی(ع)داناتر بوده است.»[26]

موسی (ع) نمی‌توانست امور غیبی‌ای را که عبد صالح می‌دانست تحمل کند، چراکه در مقام و مرتبه‌ای پایین‌تر از او بود و تحمل امتحان در مراتب بالاتر برایش دشوار بود. برای مثال، پرنده‌ای را در نظر بگیرید که در ارتفاع صدمتری پرواز می‌کند. این پرنده قدرت و تحمل پرواز در ارتفاعات بالاتر را ندارد، لذا برای پرواز در این ارتفاع دچار مشکل می‌شود. حضرت موسی (ع) علم آن را نداشت که در مقام قائم آل‌محمد باشد، لذا در هر مورد از کارهای عبد صالح دست به اعتراض می‌زد و این اعتراض، مربوط به خود عبد صالح بود نه کارهای او!

سید احمد الحسن بیان می‌کند:

«در حقیقت، اعتراضات موسی‌ (ع) جملگی اعتراض‌هایی بر رهبرِ لغزش‌ناپذیری بوده که او خود می‌دانسته از جانب خداست و ازاین‌رو واکنش‌های عالِم نسبت به موسی‌ (ع) شدید و قاطع بوده است... امتحان موسی‌ (ع) مربوط به خود عبد صالح بود و نه کارهای او، یعنی این امتحان، رونوشتی از امتحان نخست معروف بود که منظور، همان امتحان معروف فرشتگان و ابلیس با آدم‌ (ع) است. این امتحانِ «سجده کردن» یک بار دیگر برای موسی‌ (ع) تکرار شد. (البته) موسی‌ (ع) برخلاف ابلیس -لعنت خدا بر او باد- از سجده کردن استنکاف نورزید – و هرگز چنین نبود! - و نیز بر خلاف فرشتگان، قبل از سجود، اعتراض و چون‌وچرا به میان نیاورد، بلکه وی به سجده اقدام نمود، ولی سه بار سرش را از سجده بلند کرد؛ و می‌توان گفت این سه بار هریک متفاوت از دیگری بود؛ آخرین دفعه‌، خُردترین و کمترینِ آنها بود. کسی که این حقیقت را درک کند، می‌فهمد که بین موسی (ع) و فرشتگان، تفاوتِ بسیار و عظیمی وجود دارد؛ موسی‌ (ع) برتر از فرشتگان است و این موضوع در اینجا روشن است. فرشتگان قبل از این‌که برای آدم‌ (ع) سجده کنند، با علم او مورد محاجّه قرار گرفتند، درحالی‌که موسی‌ (ع) بدون پرسیدن سؤالی، به سجده اقدام کرد: (قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا).» [27]

داستان حضرت موسی (ع) و عبد صالح در قرآن کریم، از نمونه داستان‌های پندآموز و تفکربرانگیزی است که می‌توان از خلال آن به نکات معرفتی و تربیتی فراوانی رسید، ازجمله دقت در نشانه‌های پروردگار، وفای ‌به‌ عهد و صبوری. موسی (ع) غذایش را در کنار صخره‌ای فراموش کرد. این فراموشی حکمتی از جانب خداوند بود تا موسی (ع) را متوجه هدفش کند. موسی (ع) سخن خداوند را شنید، چراکه از آن غافل نبود و فراموش کردن ماهی را نشانه‌ای از جانب خدا دید که می‌خواهد او را از چیزی باخبر سازد.

سید احمد الحسن در این باره می‌گوید:

«وی کلام خدا را در این پیشامد شنید: غذایی که تو در پیِ آن آمده‌ای (علم)، همان جایی است که غذای مادی‌ات (ماهی) را از دست داده‌ای (قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا). موسی‌ (ع) دریافت بنده‌ای که وی در کنار صخره از کنارش عبور کرده، همان عبد صالحی است که به‌دنبال او می‌گردد تا از وی دانش بیاموزد.» [28]

صبر و بردباری یکی از عواملی است که شاگرد در محضر استاد باید به رعایت آن بپردازد، چراکه با صبر می‌توان به نتیجۀ موردنظر رسید که همان فراگیری علم و رسیدن به کمال معرفت است. اگر موسی (ع) بر وعدﮤ خویش مبنی‌بر اینکه گفت: (قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا) پایبند می‌بود، چه‌بسا عبد صالح علوم بیشتری را برای او رمزگشایی می‌کرد. چنانچه پیامبر (ص) در صبر پیشه نکردن موسی (ع) چنین می‌فرمایند: «موسی اگر در مصاحبت با خضر شکیبایی ورزیده بود، شگفت‌تر از این حوادث را نیز مشاهده می‌کرد.» [29]

 

در پایان

 خضر همان عبد صالح است. همان معلمی که موسی (ع) باید با او ملاقات می‌کرد، چراکه موسی (ع) از خداوند درخواست مقام قائم آل‌محمد (ع) را داشت. خداوند او را با عبد صالح که همان قائم آل‌محمد (ع) و دارای علم توحیدی بود امتحان کرد. موسی (ع) علم قائم آل‌محمد (ع) را نداشت، چراکه در مرتبه‌ای پایین‌تر از او بود، لذا از همراهی با عبد صالح ناکام ماند. هرگاه انسان بیش از حد توان خودش درخواست کند، چه‌بسا که شکست بخورد. عبد صالح به موسی (ع) گفت تو توان همراهی با مرا نداری. یعنی عبد صالح می‌خواست موسی (ع) را متوجه آن کند که مقامی بالاتر از او وجود دارد. در کلام سید احمد الحسن خواندیم که خضر تنها صفتی برای اولیای الهی است و به معنای کسی است که دین الهی را گسترش می‌دهد. در روایاتی که بیان می‌داشت خضر (ع) به‌دنبال زندگی جاودانه و نوشیدن از آب حیات بود، به‌وضوح روشن شد که آب حیات همان علمی است که در وجود قائم آل‌محمد (ع) است و قائم آل‌محمد (ع) همان چشمۀ آب حیات است که بیست و پنج حرف دیگر علم را می‌آورد و نوشیدن از آن سبب حیاتی دوباره می‌گردد. بسیاری از روایات متشابه هستند و کسی از حقیقت آنها مطلع نیست، مگر حجت‌های الهی؛ کسانی که دارای علم توحید و معرفتی حقیقی هستند و می‌توانند از باطن آن روایات خبر دهند. کسی که در زمان حال حاضر، دارای علم است و از بطن روایات متشابه مطلع است، همان وصی و فرستادﮤ امام مهدی (ع) سید احمد الحسن است. کسی که علم ناب را از محضر امام مهدی (ع) می‌گیرد و بر مردم افاضه می‌کند. کتاب سفر موسی به مجمع‌البحرین نوشتۀ ایشان است که رموز قرآنی را دربارﮤ آیات ۶۰ تا ۸۲ سورﮤ کهف رمزگشایی کرده و خوانندﮤ منصف با مطالعۀ آن به اسرار غیب آگاه می‌شود.

 و الحمد لله وحده وحده

 

پانویس‌ها:

  1. [1]  ابن‌حبیب، المحبر، ص ۳۸۸.

  2. [2]  فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۴۸ و ۱۴۹.

  3. [3]  طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۷ق، ج ۱۳، ص ۳۵۲.

  4. [4]  شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۶۷-۶۸ (ذیل سوره کهف).

  5. [5]  ثعلبی، عرائس المجالس، ص ۱۹۸؛ نووی، تهذیب الأسماء و اللغات، قسم ۱، ج ۱، ص ۱۷۶-۱۷۷.

  6. [6]  بغوی، تفسیر البغوی، ج ۳، ص ۱۷۳.

  7. [7]  شیخ طوسی، الغیبة، ح ۱۱۴، ص ۳۱۰.

  8. [8]  شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ص ۳۹۱.

  9. [9]  شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ترجمه کمره‌ای، ج ۲، ص ۶۱.

  10. [10]  مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۱۳، ص ۳۰۴.

  11. [11]  سید احمد الحسن، پاسخ‌های روشنگرانه بر بستر امواج، ج ۶، سؤال ۵۳۷.

  12. [12]  مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۱۲، ص ۱۷۸؛ سید احمد الحسن، متشابهات، ج ۳، سؤال ۷۲.

  13. [13]  شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج ۲، ص ۴۵، ذیل واژه «خضر».

  14. [14]  سید احمد الحسن، پاسخ‌های روشنگرانه بر بستر امواج، ج ۱، سؤال ۷.

  15. [15]  سید احمد الحسن، سفر موسی به مجمع‌البحرین، ص ۵۰-۵۱.

  16. [16]  شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص ۴۹؛ همچنین: طبری، جامع البیان، ذیل کهف، آیه ۶۵؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج ۲، ص ۱۸۲؛ ابن‌کثیر، قصص الأنبیاء، ص ۳۹۳.

  17. [17]  سید احمد الحسن، پاسخ‌های روشنگرانه بر بستر امواج، ج ۱، سؤال ۴۰.

  18. [18]  سید احمد الحسن، متشابهات، ج ۳، سؤال ۸۶.

  19. [19]  شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ج ۱، ص ۲۹۸.

  20. [20]  شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ج ۲، ص ۳۸۵؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۱۳، ص ۲۹۹، چاپ بیروت.

  21. [21]  سید احمد الحسن، سفر موسی به مجمع‌البحرین، ص ۴۶.

  22. [22]  عیاشی، تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۳۳۲؛ سید احمد الحسن، سفر موسی به مجمع‌البحرین، ص ۶۳.

  23. [23]  سید احمد الحسن، سفر موسی به مجمع‌البحرین، ص ۵۹-۶۰.

  24. [24]  عدة‌الداعی، ص ۲۰۴؛ (روایت وارده در در محضر عبد صالح، ج ۱، ص ۹۲).

  25. [25]  مجلسی، محمدباقر، تاریخ پیامبران (ع)، قم، انتشارات سرور، ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۷۵۹.

  26. [26]  سید احمد الحسن، سفر موسی به مجمع‌البحرین، ص ۵۰.

  27. [27]  همان، ص ۷۲-۷۳.

  28. [28]  همان، ص ۴۶.

  29. [29]  مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۱۳، ص ۲۸۴.

کلیدواژه‌ها

سید احمد الحسن خضر (ع) عبد صالح آب حیات سوره کهف قائم آل‌محمد (ع) علم لدنی سرسبزی موسی (ع)

امتیاز مقاله

5.00 از 5 (2 رأی)
امتیاز شما