روشنگری دربارۀ رمزگونهبودن روایات اهل بیت(ع) با تأکید بر روایات در زمینۀ مهدیین و مهدی اول
چکیده
مقدمه
آنان که با دعوت سید احمدالحسن یمانی آشنایی دارند، میدانند که سید احمدالحسن، حقایق جدیدی را دربارۀ هویت یمانی و استمرار حکومت امام مهدی(ع) توسط مهدیین از فرزندان ایشان بیان کرده است.
روایات مهدیین دوازدهگانه بعد از امام مهدی(ع) گرچه مورد توجه برخی علمای دین در طول تاریخ بوده، اما بسیاری از روایاتی که به مهدیین دلالت دارد و تواتر آنها را ثابت میکند، در غیر از کتابهای سید احمدالحسن و یاران ایشان یافت نمیشود؛ همچنین مقام مهدیین و زمان آمدن آنها و سایر جزئیات و تفاصیل مربوط به آنها بهطوری که تعارض و ابهامی در آموزههای دینی باقی نماند در کلام عالمان دین، یا بهطور کامل بیان نشده یا اینکه با اشتباهات عدیدهای همراه است؛ حال آنکه سید احمدالحسن با ادلۀ قاطع از ثقلین ثابت کردهاند که بعد از امام مهدی(ع) دوازده مهدی از اولاد ایشان، حجتهای الهی بر خلق و حاکمان در زمین خواهند بود که دارای مقام امامت هستند و عالم رجعت پس از وفات مهدی دوازدهم آغاز خواهد شد و به تمام اشکالات در این زمینه پاسخ دادهاند؛ بنابراین میتوان مدعی شد رموزی که سید احمدالحسن، دربارۀ تفاصیل جایگاه مهدیین ارائه کردهاند بدیع و بیسابقه است.
همچنین سید احمدالحسن مبتنی بر روایات اهلبیت ثابت کردهاند که یمانی موعود ـکه از علائم حتمی ظهور امام مهدی(ع) استـ مهدی اول از مهدیین دوازدهگانه در وصیت رسول خدا(ص) و نامش احمد است که علاوه بر اینکه پس از امام مهدی(ع)، خلیفۀ زمان خود خواهد شد، در زمان حیات امام مهدی(ع) وزیر ایشان و زمینهساز ظهور مقدس ایشان است و همان مهدی موعودی است که بنابه روایات موجود در منابع اهلسنت معتقدند در آخرالزمان متولد میشود و از شرق قیام میکند. در کتب شیعه نیز روایات فراوانی وجود دارد مبنی بر اینکه دو قائم یا دو مهدی در جریان ظهور نقش دارند که یکی از آنها همان یمانی است که زمینهساز ظهور امام مهدی (امام دوازدهم) است؛ با این حال، عالمان دین، هیچگاه از هویت یمانی و نام و نسب او و جایگاه و نقش او مطلع نبودهاند و توانایی رمزگشایی از بسیاری از روایات دراینباره را نداشتهاند؛ و اولین بار رمز هویت یمانی را سید احمدالحسن که همان مصداق واقعی یمانی است گشوده است.
افشای این رموز، بیانگر این است که مشیت الهی بر این تعلق گرفته بوده که اسرار فراوانی از جزئیات مربوط به مهدیین و یمانی (مهدی اول)، تا موعد آن در آخرالزمان مکتوم بماند، و این در حالی است که این حقایق بهشکل رمزگونه و کنایهوار در منابع حدیثی موجود بوده، اما فهم آنها نیازمند رمزگشایی توسط قائم بوده است. در واقع، گزارههای دینی دربارۀ قائم مانند قطعات پازلی پیچیده بوده است که با کنار هم قراردادن آنها، تصویر متفاوت و جدید و روشنی از فرایند ظهور آشکار میشود که در پی آن، بسیاری از تعارضات گزارههای دینی و ابهامات آن رفع میشود.
هدف از نگارش این مقاله پاسخ به این انگارۀ غلط است که اهلبیت(ع) دربارۀ ظهور، همه چیز را در نهایت وضوح بیان کرده و اسرارِ مگویی نداشتهاند و اگر مهدیین دوازدهگانه و یگانگی یمانی و مهدی اول حقیقت میداشت، پس باید اهلبیت(ع) آن را بهوضوح بیان میکردند و قاطبۀ علمای دین نیز آن را میفهمیدند؛ و در نتیجه نباید با مسائل جدیدی از سوی هیچ مدعی مهدویت و یمانیت مواجه شویم.
در این نوشتار، توضیح خواهیم داد که نهتنها دلیلی بر درستی این تصورات وجود ندارد، بلکه دلایل روشنی بر بطلان آنها وجود دارد؛ زیرا اولاً از روایات ثابت میشود که در دین، رموزی وجود دارد که برای همگان مکشوف نیست و فقط نزد اهلبیت و اولیای خاص آنان بوده است، و ثانیاً تا زمانی که موعد افشای آنها نرسد، اهلبیت قفل این رموز را باز نمیکردند و ثالثاً بنا به روایات، بخش مهمی از این رموز، مسائلی دربارۀ امامت و ولایت اهلبیت و خصوصاً درباره قائم اهلبیت(ع) است.
وجود اسرار الهی در سینۀ اهلبیت و اولیای الهی
روایات فراوانی از ائمه نقل شده که نشان میدهد خداوند اسراری دربارۀ دین را در سینۀ خلفای خود و اولیایش نهاده است و آنان مأمور به فاشکردن آن نیستند:
· امام کاظم(ع) فرمودند: عالم (امام) نمیتواند هر آنچه را میداند بگوید؛ خداوند سرّش را به جبرئیل گفت و جبرئیل آن را به محمد گفت و محمد به هرکس که بخواهد. (صفار، بصائرالدرجات، ج1، ص 378)
· امام باقر(ع) فرمودند: خداوند سرّش را به جبرئیل گفت و جبرئیل سرّ را به محمد گفت و محمد سرّ را به علی گفت و علی سرّ را به کسی که بخواهد یکی پس از دیگری. (شیخ مفید، الاختصاص، ص254)
· امام باقر(ع) فرمودند: رسول خدا(ص) هنگام بیماریای که در آن فوت کرد، علی را فراخواند و به او گفت: نزدیک شو تا اسراری را که خداوند به من گفته است به تو بگویم و تو را به آنچه خداوند مرا نسبت به آن امین یافته، امین بدانم. رسول خدا این کار را با علی کرد و علی با حسن نیز این کار را کرد و حسن با حسین نیز این کار را کرد و حسین با پدرم این کار را کرد و پدرم نیز با من این کار را کرد. (بصائرالدرجات، ص378)
· امام صادق(ع) فرمودند: ما درخت نبوت... و جایگاه سرّ خداوند هستیم. (الکافی، ج1، ص221)
· امیر مؤمنان علی(ع) در توصیف آلمحمد(ع) فرمودند: ... آنها موضع اسرار رسول خدا(ص) هستند. (غررالحکم و دررالکلم، ص70)
افشا نشدن اسرار الهی مگر در زمان مخصوص و نزد اهل آن
ماهیت اسرار این است که مکتوم بمانند و افشا نشوند. اسرار دینی نیز از این قضیه مستثنا نیست:
· امام باقر(ع) فرمودند: موسی بن عمران گفت: خدایا برگزیدگان تو چهکسانی هستند؟... و خداوندا چه کسانی در منزلگاه قداست تو فرود میآیند؟ خداوند فرمود: کسانی که چشم به دنیا ندارند و اسرار دینیشان را افشا نمیکنند. (شیخ مفید، الامالی، ص86)
· مسعدة بن صدقة میگوید: از امام صادق(ع) دربارۀ امور عظیمی که قبلاً نبوده و [بعد] واقع میشود پرسیده شد. امام(ع) پرسید: [آری، اموری که] هنوز زمان افشای آن فرا نرسیده است و این همان سخن خداوند است که فرمود: (بلکه چیزی را تکذیب کردند که به علم آن احاطه ندارند و هنوز تأویل آن برایشان نیامده است). (تفسیر العیاشی ج2 ص 122)
با وجود اینکه اولیای الهی از اسرار الهی مطلعاند، اما قرار نیست همۀ این اسرار را تا ابد در سینۀ خود مکتوم نگه دارند. اهلبیت(ع) تأکید کردهاند که هرگاه زمان افشای سرّی برسد و اهلش نیز وجود داشته باشد، میتوان اسرار را فاش کرد؛ و خودشان نیز هرگاه زمان را برای گفتن اسرار مناسب میدیدند آن را به اهلش میگفتند و یاران خود را نیز به عمل به این شیوه توصیه میکردند؛ تا جایی که گاهی چیزی که در زمانی خاص سرّ بوده، در زمانی دیگر، از سرّ بودن خارج شده و علنی شده است.
در ادامه، روایاتی نقل شده که دلالت میکند «زمان مناسب» و «وجود افرادی که اهلیت دریافت اسرار را داشته باشند» دو عنصر مهم در افشای اسرار الهی هستند:
· از ائمه(ع) روایت شده: نه هر آنچه دانسته میشود باید گفته شود و نه هر آنچه گفته میشود وقتش رسیده است و نه هر آنچه وقتش رسیده است، اهلش وجود دارند. (مختصر البصائر، ص494)
· امام باقر(ع): خداوند اِبا دارد که پرستیده شود مگر پنهانی تا وقتی که زمانی فرا برسد که خداوند دینش را آشکار کند؛ همانطور که رسول خدا همراه با خدیجه [دین را] پنهان میکرد تا اینکه مأمور به اعلان شد. سؤالکننده از امام باقر پرسید: آیا صاحب این دین (یعنی کسی که به ولایت اهلبیت معتقد است) میتواند دین خود را کتمان کند؟ امام فرمود: مگر علی بن ابیطالب(ع) در آن روزی که به رسول خدا(ص) ایمان آورد آن را کتمان نکرد تا اینکه امر او آشکار شد؟ امر ما نیز چنین است تا اینکه موعد آن فرا برسد. (الکافی، ج1، ص250)
· امام صادق(ع) فرمودند: ... در گوشهکنار زمین مؤمنانی هستند که همۀ دنیا برای آنان معادل بال مگسی ارزش ندارد... . سینههای آنها ظرف اسرار الهی است، اگر اهلی برای آن بیابند، مشتی از آن را افشا میکنند و اگر اهلی برای آن نیابند، بر زبان خود قفلهایی میزنند... . (اصول الستة عشر، ص7)
· امام صاد(ع): ... ای یونس، هر فردی را به تناسب آنچه متحمل میشود باید سنجید؛ و برای هر زمانی، سخنی و حدیثی است و تو اهلیت پاسخ به آنچه را پرسیدی داری؛ پس پاسخ آن را کتمان کن مگر برای اهلش. (البرهان، ج4، ص685)
· امام صادق(ع): علم 27 حرف است و تمام آنچه فرستادگان الهی آوردهاند، دو حرف است، و مردم تا امروز چیزی غیر از دو حرف را نمیدانند؛ اما زمانی که قائم به پا خیزد، 25 حرف دیگر را خارج میکند و بین مردم منتشر میسازد و آن دو حرف را به آن ضمیمه میکند تا 27 حرف علم را منتشر کند. (مختصر البصائر، ص320)
در روايت آخر، سخن از 27 حرف علمی است که بیان آن از سوی فرستادگان الهی صورت میگیرد و چه بسا بخش عمده و مهمی از آن در زمینۀ علوم دینی باشد نه تکنولوژی و علوم طبیعی؛ زیرا تا پیش از قائم، بشر در تکنولوژی و کشف اسرار طبیعت، پیشرفت زیادی کرده است، پس 25 حرف باقیماندهای که اهلبیت فرمودهاند مجهول باقی میماند تا اینکه قائم آن را منتشر کند از سنخ دیگری است و در واقع از سنخ همان علومی است که پیش از قائم، فرستادگان الهی منتشر کرده بودند و آن علم دین است که البته چه بسا علوم بشری در حیطههای ژنتیک و فیزیک کوانتوم و ... در تبیین اسرار دینی نیز نقش داشته باشند و لذا جزو علومی باشند که قائم منتشر میکند. در هر حال، از این روایت، ثابت میشود که بخش چشمگیری از علومی که قائم منتشر میکند در حیطۀ دین است که مشتمل بر موضوعاتی دربارۀ توحید، امامت، کیفیت ظهور، رجعت، انواع و اقسام جهانهای روحانی و احکام آنها، چگونگی حیات انسان پیش از تولد و پس از مرگ، و ... است که چون تا پیش از قائم منتشر نشده بوده، از اسرار دینی به حساب میآیند.
امر اهلبیت، سرّی از اسرار الهی
همان طور که گفته شد ممکن است چیزی که در زمانی سرّ بوده، در زمانی دیگر از سرّ بودن خارج شود و علنی بیان شود و همه از آن مطلع شوند؛ نمونۀ بارز این نوع اسرار، ولایت امامان و تعداد آنهاست که زمانی از اسرار بوده است. در ادامه برخی از روایاتی را ذکر میکنیم که به سرّیبودن امر امامت امامان(ع) یا سرّیبودن جنبههایی از آن دلالت میکند:
· امام صادق(ع) فرمودند: امر ما سرّ پنهان است و سرّی است که جز سرّ به آن سود نمیبخشد و آن سرّی است که بر سرّ قرار دارد و سرّی است که با سرّی دیگر پوشیده شده است. [1]
· امام صادق(ع) فرمودند: امر ما حق است و حق حق است و آن ظاهر است و باطن ظاهر است و باطن باطن است و آن سرّ است و سرّ پنهان است و سرّی است که با سرّ پوشیده شده است. [2]
· امام باقر(ع) فرمودند: ولایت الهی سرّی الهی است که خداوند آن را بهطور سرّی به جبرئیل گفت و جبرئیل آن سرّ را با پیامبر(ص) در میان نهاد و محمد به علی(ع) و علی(ع) آن را به کسی که خدا اراده کرده بود یکی پس از دیگری، و شما از این سرّ در کوچهها سخن میگویید! [3]
· امام مهدی(ع) فرمودند: اگر نبود اینکه امر خدا مغلوب نمیشود و سرّ او آشکار و علنی نمیشود، در حق ما اهلبیت اموری ظاهر میشد که برای عقلهایتان تبیین شود و شکهای شما از بین برود؛ اما هرچه خدا بخواهد همان میشود و برای هر اجل و سرآمدی، حد معینی وجود دارد؛ پس تقوای الهی داشته باشید و تسلیم امر ما باشید و امور خود را به ما بازگردانید. [4]
· در روایت مفصلی از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که رسول خدا(ص) نام دوازده امام را یکییکی برای او ذکر کرد و پس از اشاره به اینکه آخرین آنها دارای غیبتی است فرمودند: ای جابر، این از اسرار محافظتشده و نهانی و از مخازن علم است، پس آن را جز برای اهلش کتمان کن. [5]
· امام باقر(ع) فرمودند: بر امر (ولایت) ما پیمان گرفته شده كه در پرده و پشت نقاب باشد. پس هركس پردهدرى كند، خداوند خوارش گردانَد. [6] (این روایت نشان میدهد که اولاً ولایت اهلبیت(ع) سرّی بوده است و ثانیاً زمانهایی بوده که دیگران مجبور به افشای آن نزد همگان نبودهاند).
فیض کاشانی از علما و محدثان بزرگ شیعه نیز ذیل روایاتی که دربارۀ مستور بودن ولایت ائمه ذکر کرده، نوشته است: از این روایت استفاده میشود که وجوب کتمان امر اهلبیت از توابع میثاق به ولایت است و سِرّ پنهان در میثاق همان ولایت است. (فیض کاشانی، الوافی، ج3، ص645) [7]
اگر زمانی نام و تعداد امامان از اسرار بود، اما امروزه این قضیه دیگر از سِرّ بودن خارج شده و میدانیم که دوازده امام وجود دارد که هریک، امام عصر خویش بوده است و روایات فراوانی هم دربارۀ دوازده امام و اسامی آنها نقل شده است که نشان میدهد امامان به برخی از اصحاب خاص خود نام تمام دوازده امام را ذکر کردهاند و چون گزارشهای تاریخی آن امروزه به تواتر به دست ما رسیده، ما به وجود دوازده امام یقین داریم؛ اما نباید از این واقعیت چشم پوشید که بسیاری از شیعیانی که در عصر ائمه زندگی میکردند، تعداد همۀ امامان و نام آنها را نمیدانستند و اینگونه نبوده که مثلاً هر شیعهای که در زمان امام صادق(ع) زندگی میکرده و به امامت امام صادق(ع) هم معترف بوده، حتماً میدانسته که امام بعدی امام کاظم(ع) است؛ بلکه ممکن بوده در آستانۀ وفات امام صادق(ع) یا حتی پس از مدتی از آن، متوجه شود که امام بعدی کیست و چه بسا در تشخیص اینکه امام بعدی کیست دچار برخی امتحانات و فتنهها و حیرت میشده است.
عوامل زیادی وجود داشته که باعث میشد امامان(ع) نام و نسب تمام امامان بعد از خود را جز نزد یاران خاص خود بهصراحت بیان نکنند. یکی از این عوامل، شرایط تقیهای بوده که در آن میزیستند که اگر پیش از موعد آن نام امام یا امامان بعد از خود را علناً نزد همگان فاش میکردند جان آن امامان به خطر میافتاد. به هر حال، بهسبب چنین شرایطی، گاهی برخی شیعیان کمبصیرت یا کماخلاص در تشخیص امام به بیراهه میرفتند یا اینکه بر تعداد خاصی از ائمه توقف میکردند و مدعیان فرصتطلب نیز از این قصیه سوءاستفاده میکردند و خود را اوصیای امامان معرفی میکردند و همین یکی از عواملی است که منجر شد درون شیعه فرقههای متعددی پدید آید:
· کیسانیه که به امامت محمد بن حنفیه معتقد بودند. [8]
· فَطَحیّه یا أفطَحیه که به امامت عبدالله پسر امام جعفر صادق(ع) ملقب به اَفطَح، معتقد بودند.
· زیدیه که به امامت امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسینc و سپس زید بن علی معتقد شدند.
· اسماعیلیه که به امامت اسماعیل فرزند امام صادق(ع) معتقد شدند.
· واقفیه که در امامت امام کاظم(ع) توقف کردند و امامت امام رضا(ع) را انکار کردند؛ تا آنجا که بسیاری از شیعیان امام کاظم(ع) که در زمرۀ اصحاب فاضل و فقیه ایشان بودند، ابتدا واقفی شدند اما بعداً متوجه اشتباه خود شدند و به امامت امام رضا(ع) اقرار کردند. شیخ طوسی نام تعدادی از آنها را ذکر کرده است. [9]
· محمدیه که به امامت محمد فرزند امام هادی(ع) اعتقاد داشتند. [10]
و ...
آری، امامان، همواره امام پس از خود را معرفی میکردند و حقانیت آنان بهروشنی آفتاب بوده است؛ اما وضوح این امر برای هر شیعه در آن زمان، آنگونه که امروزه برای همۀ ما شیعیان دوازدهامامی، مسلم و قطعی است نبوده است؛ لذا برخی از آنها در تشخیص، به خطا میرفتند یا دچار شبهه میشدند؛ و چه بسا بسیاری از شیعیانی که اکنون به دوازده امام معتقدند اگر در زمان ائمه زندگی میکردند، در امتحان تشخیص امام عصر خود کُمیتشان لنگ میشد!
یکی از شواهد تاریخی که نشان میدهد که ائمه در زمان خود نزد برخی از محبان اهلبیت شناختهشده نبودند، قضیۀ ابوخالد کابلی است که بنا به برخی از نقلها، مدت زیادی از غلامان محمد بن حنفیه بوده و برای سالهای متمادی او را مانند امامی واجبالطاعه خدمت میکرده تا اینکه سرانجام از محمد بن حنفیه سؤال کرد آیا تو امامی واجبالطاعه هستی؟ و محمد بن حنفیه پاسخ داد که خیر من امام نیستم، بلکه علی بن حسین امام است و ابوخالد به اشتباهش در طی همۀ این سالها پی برد و به امام سجاد(ع) ایمان آورد و از برترین اصحاب ایشان شد.