تفاوت دین اسلام و دین وهابیت

تفاوت دین اسلام و دین وهابیت

چکیده

این مقاله با تکیه بر بیانات احمدالحسن (ع)، به بررسی تفاوت‌های بنیادی میان دین اسلام و عقاید فرقه وهابیت سلفی می‌پردازد. نویسنده توضیح می‌دهد که وهابیت با قائل‌شدن به صفات جسمانی برای خداوند (نظیر دست، چشم، و نشستن بر عرش) گرفتار شرک و تجسیم شده‌اند، در حالی که اسلام اصیل، توحید ناب را بر پایه نفی هر گونه مشابهت خداوند با مخلوقات بنا نهاده است.
همچنین، وهابیت با تشریع بر مبنای رأی شخصی و فقه غیروعیانی، دین اسلام را ناقص می‌پندارد و برخلاف نص قرآن دربارۀ کامل بودن دین، به جعل حکم می‌پردازد. احمدالحسن نشان می‌دهد که دین حقیقی تنها با تعیین خلیفۀ الهی و معصوم از جانب خداوند کامل می‌شود؛ نه با اجتهاد علما. این مقاله پرده از ریشه‌های انحراف فکری، اعتقادی و فقهی وهابیت برمی‌دارد و چهرۀ واقعی اسلام رحمانی را معرفی می‌کند.

دین اسلام با دین وهابیت سلفی تفاوت‌های بسیار زیادی دارد که هر انسان منصفی درمی‌یابد که اساساً نمی‌توان آن‌ها را یکی قلمداد کرد؛ در این مقاله برخی توضیحات احمدالحسن(ع) را برای شما ارائه می‌کنیم:

 

«تفاوتِ خدای اسلام و خدای وهابیت»

خدای اسلام و خدای وهابیت با یکدیگر تفاوت دارند؛ احمدالحسن(ع) فرمود:

«وهابیون، "مجسِّمه" هستند (به جسم‌بودن خداوند اعتقاد دارند) یا حداقل چیزی که دربارۀ آن‌ها می‌شود گفت این است که عقیده‌شان دربارۀ لاهوت مستلزم "تَجسیم" است؛ زیرا آن‌ها برای خدا دست و انگشت و ساق تصور کرده‌اند و معتقدند خدا بر عرش می‌نشیند و ... الی آخر. [1]

ابن‌تیمیه، امام وهابی‌ها، در کتاب خود به نام "العقیدة‌الواسطیة" می‌گوید:

"همچنین از جمله چیزهایی که در حوزۀ ایمان به خدا و به کتاب‌ها و فرشتگان و به پیامبران الهی، که قبلاً ذکر کرده‌ایم وارد است، ایمان به این مطلب است که در روز قیامت، مؤمنین خدا را با چشمان خود می‌بینند؛ همان ‌طور که خورشید را در آسمان صاف و بدون ابر می‌بینند، و همان ‌طور که ماه شب چهارده را می‌نگرند، در دیدن او ـ‌سبحان‌ـ زحمتی برایشان پیش نمی‌آید. مؤمنینْ خدای سبحان را می‌بینند، در حالی که در صحرای محشر هستند، و پس از داخل‌شدن به بهشت نیز او را می‌بینند." [2]

این سخن ابن‌تیمیه را که می‌گوید "با چشمان خود می‌بینند" ملاحظه کنید و دقت داشته باشید که نگاه‌کردن با چشم، فقط هنگامی امکان دارد که به سمت‌وسویی باشد. لذا ابن‌جبرین ـ‌‌یکی از علمای بزرگ آن‌ها‌ـ به‌صراحت تمام اعلام می‌دارد که خداوند از سمت خاصی دیده می‌شود. [3]

این‌ها به دلیل تفسیر غلطی که از برخی عبارت‌های متشابه در کُتب آسمانی دارند، به این اعتقادات فاسد و گمراه تنزل یافته‌اند.» [توحید، وهابیون نیز در حدود توحید راه تفریط پیمودند.]

همچنین فرمود:

«اما سخنان و توجیه فقها و علمای بی‌عمل وهابی (یا کسانی که خود را سلفی می‌نامند) ـ‌برای خارج‌شدن از حد جسم‌قائل‌شدن برای خداوند و لوازم آن از جمله کفر و شرک‌ـ به این‌گونه که خدای سبحان دست و انگشتانی دارد [4] که سزاوار جمال و کمال یا جلال اوست، یا اینکه می‌گویند او هرطور که بخواهد می‌آید و نظایر آن، جملگی باطل است و به نظر می‌رسد آن‌ها متوجه معنای سخنانی که می‌گویند نیستند؛ وگرنه چنین چیزهایی را بر زبان جاری نمی‌کردند؛ زیرا قائل‌شدن به "دست و ساق و آمدن و دیدن او با چشم و..." باطل و کفر و شرک است، و فرق نمی‌کند که منظور آن‌ها، مادّیِ جسمانی باشد یا روحانی [5]، یا آن‌طور که خودشان می‌گویند "بلا کیف" (بدون کیفیت) باشد. اینکه آن‌ها به وادی شرک و کفر فرو غلطیده‌اند، فقط به دلیل این نیست که دستی برای خدا اثبات کرده‌اند که وصف دارد تا با نفی وصف از آن و طبق گفته‌شان یعنی "بدون کیفیت" از حد کفر و شرک خارج شوند؛ و نه به این دلیل است که ساقی که برای خدا ثابت کرده‌اند، ناقص است و لذا با اثبات صفات لاهوت مطلق برای آن بر اساس این گفته‌شان که "سزاوار کمال و جمال اوست" از کفر و شرک برهند؛ بلکه شرک و کفری که در آن افتاده‌اند خودِ اثبات دست و ساق برای خداوند است؛ فرق نمی‌کند با چه ویژگی و اعتباری بر آن اضافه کرده‌اند؛ و این ازآن‌روست که وقتی برای خدای سبحان دست و ساق قرار می‌دهند، او را مرکب می‌سازند و هر مرکبی، معدود و قابل‌شمارش است و خدای یگانه از ترکیب و شمارش منزّه است. خداوند تعالی می‌فرماید: (قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ) (بگو اوست خدای یکتا)؛ یعنی ذات او احدیت است و از اجزا ترکیب نیافته است تا دست و ساق داشته باشد؛ خداوند بلندمرتبه‌تر است از آنچه برایش شریک می‌گیرند. تعدد ملازم ترکیب است و دلالتی آشکار دارد بر شرک کسی که چنین چیزی را به خدا نسبت دهد؛ زیرا این موضوع به‌معنای تعدد لاهوت مطلق است، و خداوند از آنچه ستمگران می‌گویند منزّه و والاتر است. [توحید، وهابیون نیز در حدود توحید راه تفریط پیمودند.]

 

«نقص دینِ اسلام نزد بزرگانِ دینِ وهابی‌سَلَفی»

از دیگر نکاتی که نباید از آن غافل شویم این است که اینان طبق آرا و نظرات خود تشریع می‌کنند. این عملِ آنان مخالف کلام خدا در قرآن است؛ اما چگونه؟ کافی است به تفسیر آیۀ «اکمال دین» (آیۀ سوم سورۀ مائده) توسط احمدالحسن(ع) نگاهی بیندازیم؛ آنگاه علت این انحرافِ دیگرِ وهابیون را به‌خوبی خواهیم یافت. ایشان در بخشی از توضیحاتش فرمود:

«خداوند متعال می‌فرماید: "گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و حیواناتی که به غیر نام خدا ذبح شوند، و حیوانات خفه‌شده، و به زجر کشته‌شده، و آن‌ها که بر اثر پرت‌شدن از بلندی بمیرند، و آن‌ها که به ضرب شاخ حیوان دیگری مرده باشند، و باقی‌ماندۀ صید حیوان درنده ـ‌مگر آنکه آن را سر ببریدـ و آنچه براى بتان سربريده شده، بر شما حرام شده است؛ و قسمت‌کردن گوشت حیوان به‌وسیلۀ چوبه‌های تیر مخصوص بخت‌آزمایی، تمام این اعمال، فسق و گناه است. ‌امروز، کافران از آیین شما، مأیوس شدند؛ بنابراین، از آن‌ها نترسید! و از من بترسید! ـ‌امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به‌عنوان آیین شما قرار دادمـ و هركس دچار گرسنگى شود، بى‌آنكه به گناه متمايل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد]، بى‌ترديد، خدا آمرزندۀ مهربان است). [مائده، 3]

بر حسب این آیه آنچه کامل شده، دین است و دین همان شریعت و عقیده است و سخن دربارۀ کامل‌نشدن هریک از آن‌ها با ظاهر آیه در تعارض است؛ همان ‌گونه که کامل‌نبودن هرکدام از آن‌ها در واقع و در نگرش هریک از طوایف اسلامی بدین معناست که آن طایفه بر حق نیست؛ چون وضعیت احوال آن‌ها با ظاهر روشن قرآن مخالف است.

سلفی‌ها یا وهابیون و به‌طور عموم اهل‌سنت، در گذشته و حال، بدونِ داشتن نص از معصوم در بسیاری از حوادث و رویدادهای جدید زندگی که نیاز به حکم تعبّدی دارند، از خودشان حکم شرعی صادر می‌کنند (مانند نماز در مناطق نزدیک به قطب) که در نهایتِ امر، واقعیت احوال آن‌ها حاکی از آن است که دین نزد آن‌ها کامل نیست و به همین سبب ناچار شدند به هنگام نبود نص، طبق آرا و نظرات خود تشریع کنند؛ همان‌ طور که آن‌ها نیز در عقیده میان خود اختلاف زیادی دارند؛ مثلاً سلفی‌ها یا وهابیون به وجود دو چشم و دو دست و انگشت حقیقی برای خداوند معتقد هستند و اشاعره‌ همچون اشاعرۀ اَزْهَر به این معتقد نیستند؛ بلکه اعتقاد دارند که اعتقادات سلفی‌ها یا وهابیون باطل است... .

اما نزد خاندان محمد (درود خداوند بر ایشان باد) دین با تنصیب خلیفۀ الهی کامل می‌شود؛ جایی که ایشان (ص) بیان عقیدۀ درست و تشریع به امر خدا را بر عهده می‌گیرند و در نتیجه هیچ شکاف و تناقضی میان این عقیده و ظاهر آیۀ اکمال دین دیده نمی‌شود.

بنابراین دین با تنصیب سخن‌گویی از طرف خداوند یا خلیفۀ خدا بعد از رسول‌الله (ص) کامل می‌شود و بدین‌ وسیله دین از لحاظ عقیده و تشریع کامل می‌شود و هیچ شکافی در چنین دینی یافت نمی‌شود که فقهای غیرمعصوم با آرا و هوای نفسانی خود آن را کامل کنند؛ درست همانند حال و وضع اعتقاد اهل‌سنت که با ظاهر آیه در تعارض است.» [دیدار پالتاک، ۳۰ رجب ۱۴۳۶ق، سه‌شنبه ۲۹ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۴]

 

کلام پایانی:

گمان می‌کنیم که این دلایل به‌وضوح برای هر شخص منصفی کفایت می‌کند که دریابد عقاید تروریست‌های سلفی اساساً با اسلام هم‌خوانی ندارد. برای اطلاع بیشتر می‌توانید به دیگر موضوعات این ویژه‌نامه یا کتب احمدالحسن(ع) نظیر «سیزدهمین حواری»، «توهم بی‌خدایی» و کتاب «توحید» مراجعه کنید.

پانویس‌ها:

  1. [1]  بعضی مثال‌های پیوست 3 [کتاب توحید] را مطالعه کنید و به فتواهای البانی، ابن‌باز، ابن‌جبیر و ابن‌عثیمین و سایر علمای وهابیت مراجعه کنید و ببینید که امامان وهابیت چه به نگارش درآورده‌اند؛ خواهید دید که به‌صراحت می‌گویند خداوند دست راست و دست چپ و انگشتانی دارد، «تعالی الله علوا کبیرا» از آنچه می‌گویند. به‌صراحت، تجسیم را از دید آن‌ها خواهید یافت که خداوند در آسمان است و پرسش از اینکه او کجاست و اینکه او بالای عرش است، صحیح است. آن‌ها خداوند را با محدودیت‌های مخلوق، محدود می‌کنند؛ خداوند والاتر از آنچه است که می‌گویند: «لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا» «هر آینه سخن زشتی آورده‌اید نزدیک است که از این سخن، آسمان‌ها بشکافند و زمین باز شود و کوه‌ها فرو افتند و در هم ریزند.» [مریم، 89 و 90]

    به فتواهای البانی، ابن‌باز، ابن‌جبرین، ابن‌عثیمین و سایر علمای وهابیت مراجعه کنید.

  2. [2]  ابن‌تیمیه، کتاب «العقیدة‌الوسطیة»‌، باب «واجب‌بودن ایمان با رؤیت پروردگارشان توسط مؤمنین در روز قیامت و مکان‌های رؤیت».

  3. [3]  ابن‌جبیر در تعلیقش بر کتاب «لمعة‌الاعتقاد» ابن‌قدامه می‌نویسد: «اما رؤیت در آخرت، اهل‌سنت رؤیت و دیدن صریح را ثابت کرده‌اند؛ مؤمنین در بهشت خدای متعال را می‌بینند و او را زیارت می‌کنند و با او سخن می‌گویند و او نیز با آن‌ها سخن می‌گوید... مذهب اهل‌سنت را این‌گونه می‌شناسم. آیا می‌گوییم: آیا او را از جهت و سویی می‌بینند؟ شکی نیست که آن‌ها او را بالای سرشان می‌بینند و او را به‌واقع می‌بینند، دیدنی رودررو؛ دلایل آن واضح است که از صحیح‌ترین آن‌ها حدیث جریر است که می‌گوید: "او را می‌بینند مانند ماه شب چهارده» یا «همان گونه که این ماه را می‌بینید"... .» برای تفصیل بیشتر به پیوست 3 مراجعه کنید.

  4. [4]  ابن‌جبیر می‌گوید: «... انگشتان در دست هستند؛ ولی الزامی ندارد که مانند انگشتان مخلوق‌ها در سرانگشتان یا در طول آن یا در فلان جا یا فلان جا باشد؛ بلکه چیزی که ثابت می‌شود، وجود دست و انگشتان در آن است.» سخن ابن‌جبیر پایان می‌یابد و می‌بینیم که آن‌ها فقط به اثبات دست راست و چپ بسنده نمی‌کنند؛ بلکه معتقدند که خداوند، انگشتانی در دست دارد، تعالی الله علواً کبیراً از آنچه اعتقاد دارند. می‌توانید به سایر متون در پیوست 3 رجوع کنید.

  5. [5]  با این سخن آن‌ها که نگاه‌کردن به خداوند سبحان با بینایی و دو چشمی که در صورت انسان قرار دارد، نمی‌توان تصوری داشت جز اینکه به‌صراحت جسمی برای خداوند متصور شد. می‌توانید برخی از سخنان علمای وهابیت را در پیوست 3 ملاحظه کنید.

     

کلیدواژه‌ها

توحید احمدالحسن اسلام نقد وهابیت خلیفه الهی ابن‌تیمیه تجسیم وهابیت عقیده اکمال دین سلفی‌گری تشریع بدون نص عقاید فاسد

امتیاز مقاله

0.00 از 5 (0 رأی)
امتیاز شما