حملۀ اعراب به ایران

حملۀ اعراب به ایران

قسمت 4

چکیده

در این قسمت از سلسله‌مقالات «حملۀ اعراب به ایران»، با مرور نابسامانی‌های سیاسی عصر ساسانی و خیانت‌ها در واپسین روزهای عمر پیامبر اسلام (ص)، نشان داده می‌شود که حملۀ اعراب به ایران تنها یک فتوحات ساده نبود، بلکه بخشی از یک برنامۀ گستردۀ سیاسی و دینی بود که توسط غاصبان خلافت طراحی شد. پیامبر (ص) با اعزام لشکر اسامه تلاش داشت طمع‌ورزان به خلافت را از مدینه دور کند، اما تمرد از دستور او و مخالفت با وصیت کتبی، مسیر را برای انحراف آینده امت هموار کرد. در این مقاله، نقش عمر در مانع‌تراشی برای وصیت پیامبر (ص)، تحلیل مواضع اصحاب خاص، و آغاز فرایند خلافت ابوبکر ـ که زمینه‌ساز جنگ با ایران شد ـ با استناد به منابع معتبر تاریخی بررسی شده است. این نوشتار نشان می‌دهد که فتوحات اعراب، بیش از آن‌که نشئت‌گرفته از اسلام حقیقی باشد، برآمده از تفکری سیاسی بود که ریشه در صحیفۀ ملعونه داشت.

 

در قسمت پیشین، به مستنداتی اشاره کردیم که نام توطئه‌گران علیه محمد (ص) را آشکار می‌کرد؛ کسانی که نقشۀ قتل محمد (ص) و غصب خلافت پس از او را طراحی کرده بودند. علت پرداختن به اسامی این افراد، ارتباط تنگاتنگ آنان با جنگ علیه ایران است؛ موضوعی که باعث شد تفکرات جاهلی اعراب با توجیهات اسلامی درآمیخته شده و جریان خطرناکی به‌نام اسلام به راه بیفتد. جریان و تفکری که دین رحمتِ محمد (ص) را با نقاب خشم و جهالت پوشاند، و آثار آن همچنان پس از هزار و اندی سال، در میان تروریست‌های خاورمیانه باقی است...

اکنون می‌خواهیم بدانیم در گذشته، چه چیزی باعث شد اعراب جرئت حمله به ایران را در خود ببینند؟

 

تاج و تخت متزلزل ساسانیان پس از قتل خسرو پرویز

پس از قتل خسرو پرویز در سال ۶۲۸ میلادی تا زمان به‌تخت‌نشستن یزدگرد سوم در سال ۶۳۲ میلادی - که آخرین پادشاه ساسانی بود و حملۀ اعراب در سال اول حکومتش رخ داد‌ - دوازده پادشاه به تخت نشستند که در میان آنان، نام دو پادشاه زن (پوراندخت و آزرمی‌دخت) از خاندان ساسانی دیده می‌شود.

دوازده پادشاه در طول تنها چهار سال، نشان‌دهندﮤ بحران شدید در امپراتوری بود؛ بحرانی که مردم را بیش از پیش تحت فشار قرار داد و آنان را به انزجار از نظام پادشاهی کشاند.

عبدالحسین زرین‌کوب در این رابطه می‌گوید:

«این‌قدر می‌توان گفت که آنچه شکست ایران را در این ماجرا سبب گشت، خلل و فساد داخلی و نفاق و شقاق باطنی بود که بزرگان و سران ایران را به‌جان هم انداخته بود، و پیروزی و کامیابی تازیان نیز سببی جز وحدت و اتفاق و عشق و ایمان نداشت؛ و این‌همه حاصل آیین تازه‌ای بود که محمد مردم را بدان می‌خواند.»[1]

تزلزل ساسانیان و اتحاد و خودباوری اعراب، دست به دست هم داد تا یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای تاریخ به وقوع بپیوندد و دورﮤ جاهلی اعراب جای خود را به تمدنی نوظهور بدهد.

اما آیا این وحدت و خودباوری در مسیر آرمان‌های محمد(ص) صرف شد؟ یا جهت‌گیری مغرضانه‌ای بود از سوی غاصبان خلافت که این وحدت را در مسیری نادرست به‌کار گرفتند؟

برای پاسخ، باید چند ماه به عقب، یعنی به اواخر زندگی محمد(ص) بازگردیم.

 

خیانت به محمد (ص)

در ماجرای جنگ تبوک و تلاش برای ترور پیامبر (ص)، همچنین صحیفۀ ملعونه و پیمان غصب خلافت -‌ که در مقالات گذشته به آن پرداختیم ‌- پرده‌هایی از خیانت برخی اصحاب آشکار شد؛ اما این پایان ماجرا نبود.

 

لشکر اُسامه و تمرد از دستور محمد (ص)

محمد (ص) در سال یازدهم هجری -‌ دقیقاً چند ماه پیش از شهادتش و یک یا دو ماه پس از واقعۀ غدیرخم‌ - لشکری به فرماندهی اُسامه تجهیز کرد تا در برابر تهدید امپراتوری روم ایستادگی کنند.

نکات مهم این واقعه، انتخاب اُسامة‌بن ‌زید به‌عنوان فرمانده، و دستور صریح پیامبر برای حضور بزرگان انصار و مهاجرین در این جنگ بود؛ درحالی‌که اُسامه حدود بیست سال داشت، و این موضوع برای برخی از بزرگان گران آمد، تا جایی که اعتراضاتی نیز مطرح شد.

ابوبکر، عمربن خطاب و ابوعبیده جراح از جمله کسانی بودند که برای حضور در سپاه اُسامه فراخوانده شدند.[2]

با این‌که پیامبر (ص) بیمار بود، اما بر اعزام هرچه سریع‌تر سپاه اُسامه تأکید فراوانی داشت. نقل شده است که ایشان حتی با درخواست افرادی چون ام‌ایمن برای تأخیر در حرکت سپاه - ‌تا بهبودی حال پیامبر- مخالفت فرمود.[3]

پیامبر(ص) پیوسته می‌فرمود:

«أَنفِذوا بَعثَ (جَیشِ) أُسامة» «فرمان حرکت سپاه اُسامه را اجرا کنید.»[4]

شیخ مفید نیز به تمرد برخی از افراد و توبیخ آنان از سوی پیامبر (ص) اشاره کرده، و در این میان از ابوبکربن ابی‌قحافه و عمربن خطاب نیز نام برده است.[5]

 

حال پرسش اینجاست:

مقصود پیامبر (ص) از اعزام فوری سپاه اُسامه در واپسین روزهای عمر شریفش چه بود؟

چرا اُسامۀ جوان به‌عنوان فرماندﮤ لشکر برگزیده شد؟

و چرا پیامبر (ص) می‌خواست علی‌بن‌ ابی‌طالب (ع) را نزد خود نگاه دارد؟

 

شیخ مفید علت این تصمیم محمد (ص) را خالی شدن مدینه از صحابه‌ای که به خلافت طمع داشتند می‌داند.[6]

همچنین، انتخاب اُسامۀ جوان می‌تواند نشان از بی‌اهمیتی سن در فرماندهی و دیگر امور داشته باشد؛ چراکه بسیاری از مخالفان، به سن کم علی‌بن ‌ابی‌طالب (ع) برای جانشینی و خلافت خرده گرفته بودند.

اما آخرین تلاش‌های محمد (ص) برای جلوگیری از انحراف امت اسلام نتوانست بر تفکرات جاهلی فایق آید؛ و آنان باقی ماندند تا نقشه‌های خود را اجرا کرده و خلافت را ـ‌ حتی به قیمت شهادت دختر محمد (ص) ‌ـ به دست آورند.

آخرین کلام‌ها

در واپسین لحظات زندگی محمد (ص) ـ ‌حدود سه روز پیش از وفات ‌ـ در روز پنج‌شنبه، ۲۵ صفر سال ۱۱ هجری، ایشان اصحاب را فراخواند تا مطابق حکم واجب قرآن[7] وصیتی بنویسد که پس از آن امت هرگز گمراه نشوند.[8]
پیامبر (ص) قلم و دوات خواست؛ اما عمر ـ‌ یکی از متهمان ترور پیامبر در جنگ تبوک و واقعۀ کوه هرشا، و نیز از اعضای صحیفۀ ملعونه ‌ـ گفت: «او هذیان می‌گوید.»[9]

پس از این بی‌احترامی، در میان اصحاب اختلاف افتاد و پیامبر (ص) وقتی این مشاجره را دید، آنان را بیرون کرد و وصیت خود را در حضورشان بیان نفرمود.

ابن‌عباس همواره می‌گفت:

«مصیبت بزرگ، و تمام مصیبت، همان بود که نگذاشتند پیامبر (ص) آنچه را در نظر داشت بنویسد.»[10]

او آن‌چنان برای واقعۀ روز پنج‌شنبه می‌گریست که سنگ‌ریزه‌های اطرافش از اشک‌هایش خیس می‌شد، و می‌گفت:

«مصیبت بزرگ این بود که مانع نوشتن پیامبر (ص) شدند.»[11]

دلیل مخالفت عمر با نوشتن وصیت پیامبر (ص) آن بود که می‌دانست تنها نوشتۀ بازدارنده از گمراهی، همان است که در آن نام خلفای الهی پس از پیامبر (ص) ذکر خواهد شد؛ و او به‌خوبی آگاه بود که پیامبر (ص) قصد دارد نام علی‌بن‌ ابی‌طالب (ع) را به‌عنوان نخستین جانشین خود اعلام کند.[12]

با وجود این مخالفت‌ها، پیامبر (ص) این «وصیت بازدارنده از گمراهی» را برای اصحاب خاص خود بیان فرمود و علی‌بن ‌ابی‌طالب (ع) آن را املا کرد و گروهی از صحابۀ خاص نیز شاهد آن بودند.[13]

سرانجام، پیامبر (ص) در ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری به شهادت رسید؛ و درحالی‌که اهل‌بیت ایشان مشغول کفن‌ودفن پیکر شریف ایشان بودند، اعضای سقیفه شورایی تشکیل دادند تا پیمان شوم خود را به سرانجام برسانند؛ و ابوبکر را ـ‌ به‌جای علی (ع) ‌ـ به‌عنوان خلیفه برگزیدند.

او نیز در همان آغاز خلافت، آتش جنگ با ایران را برافروخت.

در مقالۀ آینده، به وقایع پس از شهادت محمد (ص) و مقدمات حمله به ایران و علل پشت‌پردﮤ آن خواهیم پرداخت.

با ما همراه باشید ...

 

پانویس‌ها:

  1. [1]  عبدالحسین زرین‌کوب، دو قرن سکوت، ص ۵۴.

     

  2. [2]  ابن‌سعد، الطبقات‌الکبرى، دار صادر، ج۲، ص۱۴۶؛ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۸.

  3. [3]   واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۹.

     

  4. [4]  مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص۱۲۵؛ ابن‌سعد، الطبقات‌الکبرى، دار صادر، ج۲، ص۱۹۱؛ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۹–۱۱۲۱.

  5. [5]   شیخ مفید، الإرشاد، ۱۳۸۰ش، ص۱۶۹.

  6. [6]   شیخ مفید، الإرشاد، ۱۳۸۰ش، ص۱۶۷.

     

  7. [7]  سورﮤ بقره، آیۀ ۱۸۰.

     

  8. [8]  بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق، ج۴، ص۶۶؛ مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۶.

  9. [9]   مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۶؛ اربلی، کشف الغمة، نشر الشریف الرضی، ج۱، ص۴۰۲؛ ابن‌تیمیه، منهاج السنة، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۱۹.

     

  10. [10]  ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۲، ص۵۵.

  11. [11]   سیدبن طاووس، کشف المحجة لثمرة المهجة، ج۱۷، ص۶۵.

     

  12. [12]  ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۲، ص۲۱؛ شرف‌الدین، المراجعات، المجمع العالمي لأهل‌البيت، ص۵۲۷.

  13. [13]   متن وصیت شب وفات رسول خدا (ص) در کتاب غیبت شیخ طوسی ص ۳۰۰ آورده شده که اسرار عجیبی در آن نهفته است.

کلیدواژه‌ها

حملۀ اعراب به ایران ساسانیان وصیت پیامبر خلافت ابوبکر لشکر اسامه عمر بن خطاب غصب خلافت دو قرن سکوت انحراف از اسلام

امتیاز مقاله

5.00 از 5 (4 رأی)
امتیاز شما