قلب یا مغز؛ کدامیک مرکز تفکر است؟
چکیده
پرسش از جایگاه اندیشه، یکی از بنیادیترین مسائل معرفتشناختی در تاریخ تفکر بشری است. درحالیکه دستاوردهای علم مدرن، مغز را بهعنوان مقر اصلی اندیشه معرفی میکنند، سنتهای دینی و عرفانی قلب را منبع اصلی درک و شعور میدانند.
از منظر علمی، مغز مرکز اصلی تفکر و پردازش اطلاعات به شمار میرود. مغز مسئول دریافت، تحلیل و پردازش دادههای حسی، استدلال، تصمیمگیری، حافظه و بسیاری دیگر از عملکردهای شناختی است. تمامی فرایندهای پیچیدهٔ فکری، همچون استدلال، یادگیری و حل مسائل، در مغز انجام میپذیرد.
با این حال، در بسیاری از سنتها و مکاتب فلسفی و دینی، قلب بهعنوان مرکز احساسات، اراده و گاهی حتی تفکر نیز شناخته شده است.
بهطور خلاصه، از دیدگاه علمی مغز مرکز تفکر است؛ اما در فلسفههای معنوی و دینی، قلب نماد مرکز احساسات عمیق و گاه تفکر معنوی محسوب میشود. این مقاله، با تحلیل آیات قرآن، روایات اسلامی، دیدگاههای فلاسفهٔ اسلامی و یافتههای علمی نوین، به بررسی جایگاه واقعی اندیشه میپردازد.
۱. دیدگاه دانشمندان و فلاسفهای که مغز را تنها مرکز تفکر میدانند
در علوم اعصاب، مغز بهعنوان مرکز اصلی پردازش اطلاعات، تصمیمگیری، حافظه، یادگیری، تحلیل و کنترل حرکات ارادی شناخته میشود. نظریهپردازان برجستهای بر این دیدگاه تأکید دارند:
1. دانیل دنت (Daniel Dennett):
فیلسوف معاصر آمریکایی و نویسندهٔ کتاب توضیح آگاهی (1991) معتقد است تمام حالات ذهنی، ازجمله اندیشه و آگاهی، صرفاً حاصل فعالیتهای فیزیکی مغز هستند.[1]
2. آندریاس وزالیوس (Andreas Vesalius):
آناتومیدان قرن شانزدهم، از نخستین کسانی بود که سیستم عصبی مرکزی را بهعنوان جایگاه ذهن و احساسات معرفی کرد. آثار او پایهگذار دیدگاه مکانیکی نسبت به ذهن در دورهٔ رنسانس شد. وزالیوس معتقد بود مغز انسان مرکز اصلی تجربههای حسی و منبع تفکر و آگاهی است و ذهن یا افکار را محصول فرایندهای مادی و فیزیولوژیکی مغز میدانست.[2]
3. پاتریشیا و پل چرچلند (Patricia & Paul Churchland):
این دو فیلسوف برجستهٔ نوروفلسفه بر این باورند که مفاهیم سنتی ذهن باید جای خود را به تحلیلهای علمی مبتنی بر مغز بدهند. آنها نظریهٔ «حذفگرایی» را مطرح کردهاند که میگوید مفاهیمی چون «باور» و «اراده» باید با مفاهیم عصبی جایگزین شوند.[3]
۴. مایکل گازانیگا (Michael Gazzaniga):
پیشگام علوم اعصابشناسی و یکی از بنیانگذاران این علم، در آثار خود مانند غریزهٔ آگاهی تأکید میکند که ذهن و آگاهی از فعالیتهای عصبی مغز، بهویژه قشر پیشپیشانی ناشی میشود. او معتقد است که عملکردهای شناختی مانند زبان، استدلال و تصمیمگیری بهطور مستقیم با ساختارهای عصبی مغز مرتبط است.[4]
در مقابلِ این دیدگاهها که مغز را مرکز اصلی تفکر میدانند، برخی از فلاسفه و علما معتقدند که مرکز تفکر و اندیشه، قلب است نه مغز.
۲. قلب در قرآن کریم
بارها در قرآن کریم از دل (قلب) یاد شده است. خدای متعال میفرماید:
(أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا ۖ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ) (سورﮤ حج، آیۀ ۴۶) (آیا در زمین گردش نکردهاند تا برای آنان دلهایی [بیدار و بینا] پیدا شود که با آن بیندیشند، یا گوشهایی که با آن [اندرزها را] بشنوند؟ حقیقت این است که دیدهها کور نیست، بلکه دلهایی که در سینههاست، کور است).
(وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ) (سورﮤ اعراف، آیۀ ۱۷۹) (و مسلماً بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم، [زیرا] آنان دلهایی دارند که بهوسیلۀ آن [معارف الهی را] درنمییابند، و چشمانی دارند که با آن [حقایق و نشانههای حق را] نمیبینند و گوشهایی دارند که بهوسیلۀ آن [سخن خدا و پیامبران را] نمیشنوند. آنان مانند چهارپایان هستند، بلکه گمراهترند؛ اینان همان بیخبران و غافلاناند).
(وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ ۖ وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا ۚ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا ۚ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ) (سورﮤ انعام، آیۀ ۲۵) (گروهی از آنان به سخنانت گوش فرامیدهند، و ما [به کیفر لجاجت و کفرشان] بر دلهایشان پوششهایی قرار دادیم که آن را نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی نهادیم [تا نشنوند]. و اگر همۀ نشانههای حق را ببینند، بازهم به آن ایمان نمیآورند؛ تا آنجا که وقتی به محضرت میآیند، با تو مجادله و ستیزه میکنند. کافران [از روی لجاجت و عناد] میگویند: این [قرآن] جز افسانههای پیشینیان نیست).
(وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ) (سورﮤ نمل، آیۀ ۷۴) (و بهراستی پروردگارت آنچه را سینههایشان پنهان میدارد و آنچه را آشکار میکنند، میداند).
(وَأَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ ۖ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (سورﮤ ملک، آیۀ ۱۳) (و گفتارتان را پنهان کنید یا آن را آشکار سازید، مسلماً او به نیّات و اسرار سینهها داناست).
روایات اهلبیت علیهمالسلام نیز بر نقش قلب در درک و شناخت تأکید دارند:
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«العقل فی مسکنة فی القلب» «جایگاه عقل، قلب است.» [5]
و نیز در مناظرهای با پزشک هندی میفرماید:
«بالعقل الّذی فی قلبی و الدلیل الّذی أحتج به فی معرفة ربّی» «با عقلی که در قلبم است و دلیلی که بهوسیلۀ آن بر شناخت پروردگارم استدلال میکنم.»[6]
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمودند:
«إنّ في الجسد مضغة، إذا صلحت صلح الجسد كلّه، وإذا فسدت فسد الجسد كلّه، ألا وهي القلب» «در بدن پارهگوشتی است که اگر صالح باشد، تمام بدن صالح است، و اگر فاسد گردد، همه بدن فاسد خواهد شد. بدانید که آن قلب است.»[7]
امام علی علیهالسلام فرمودند:
«ما كُلُّ ذي قَلبٍ بِلَبِيبٍ، و لا كُلُّ ذي سَمعٍ بِسَميعٍ، و لا كُلُّ ناظِرٍ بِبَصيرٍ» «نه هر صاحبدلی خردمند است، و نه هر صاحب گوشی شنوا، و نه هر بینندهای بیناست.»[8]
به نسبتی که میان اعضا برقرار است، همراه با نوع عمل یا تواناییشان توجه کنید: شنوایی برای گوش، بینایی برای چشم و خرد برای قلب.
در حکمت اسلامی، قلب حقیقتی مجرد و واسطه میان جسم و نفس شناخته میشود.
ملاصدرا شیرازی در الأسفار الأربعة مینویسد:
«قلب، ظرف درک حضوری و محل تجلی انوار عقلی و الهی است.»[9]
ابنعربی نیز در الفتوحات المکیة، قلب را «آینۀ تجلی اسماء الهی» و موضع مکاشفه و معرفت شهودی میداند.[10]
ما در اینجا بحث مختصری از محمد حسین طباطبایی دربارﮤ معنای قلب در قرآن ارائه میدهیم که میتواند راهگشا باشد:
در سورﮤ اعراف، آیۀ ۱۷۹ آمده است:
(وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ) (و مسلماً بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم، [زیرا] آنان دلهایی دارند که بهوسیلۀ آن [معارف الهی را] درنمییابند، و چشمانی دارند که با آن [حقایق و نشانههای حق را] نمیبینند و گوشهایی دارند که بهوسیلۀ آن [سخن خدا و پیامبران را] نمیشنوند. آنان مانند چهارپایان هستند، بلکه گمراهترند؛ اینان همان بیخبران و غافلاناند).
این آیه از شواهدی است که دلالت میکند بر اینکه مراد از قلب، آدمی یعنی خویشتن او، نفس و روح اوست. هرچند بسیاری از عوام تعقل، تفکر، حب، بغض، خوف و مانند اینها را به قلب نسبت میدهند، با این پندار که این عضو مسئول ادراک است، اما در واقع، مدرک واقعی خودِ انسان است؛ این اعضا تنها ابزار درکاند، چون درک از مصادیق "کسب" است که به خود انسان نسبت داده میشود.
نظیر این معنا را در آیۀ (فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ) و آیۀ (وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ) نیز میبینیم.
اما چه عاملی باعث شده که ادراکات انسانی را به قلب نسبت دهند؟ ظاهراً منشأ آن این است که انسان، با مشاهدﮤ حیوانات و حالتهای بیهوشی، دریافته که در صورت توقف قلب، حیات از بین میرود. از این تجربه چنین استنتاج شده که مبدأ حیات، قلب است، به این معنا که روح ابتدا به قلب تعلق میگیرد، و سپس به سایر اعضا میرسد. به همین دلیل، حالات روانی و احساساتی چون شعور، اراده، حب و بغض، و... به قلب نسبت داده شدهاند، زیرا قلب اولین عضوی است که روح به آن تعلق گرفته است.
ابوعلی سینا نیز در مسئلۀ اینکه مرکز ادراکات و صفات نفسانی در بدن انسان چیست، نظریهای ارائه داده که طبق آن، قلب مرکز ادراکات است، و مغز تنها ابزار است؛ همانگونه که چشم ابزار بینایی و گوش ابزار شنوایی است، ولی عضوی که میبیند و میشنود، در واقع قلب است.
بنابراین، نسبتدادن ادراک، گناه، محبت، عشق و... به قلبی که در سینه است، اشاره به نفس و وجود آدمی دارد، نه قلب صنوبری و جسمانی. این معنا نهتنها با علم در تضاد نیست، بلکه علم نیز آن را تأیید میکند.[11]
۳. دیدگاه سید احمد الحسن
ایشان بیان میکند:
«اطلاعات و دادههایی که انسان دارد، برخی از آن از این عالم جسمانی و مثلاً از چشم و گوش سرچشمه میگیرد، و پارهای از آن، از ملکوت اعلی میآید؛ مثل وحی بر انبیا و رؤیای صادقه. این اطلاعات بر صفحۀ وجودی انسان یا جایی که میتوان آن را «محل حافظه» یا «محل اطلاعات» نام نهاد، اثر و نقشی بر جای میگذارد. برخلاف تصور عمومی، این محل در نفس انسانی (روح) قرار دارد، نه در مغز. عملکرد مغز همچون دستگاه نمابر یا تلفن است؛ ابزاری برای انتقال دادهها، نه محل نگهداری دائمی اطلاعات. یادآوری و به خاطر آوردن، یعنی استخراج این دادهها از نفس و بازنمایی آنها در سطح جسمانی. انسان با قلبش احساس میکند. قلب، همان روح است و هر انسان مؤمن، کلمات خداوند را متناسب با احوالش، احساس و ادراک مینماید.»[12]
همچنین به این پرسش و پاسخ دقت کنید:
سؤال: از اهلبیت (علیهمالسلام) روایت شده که اگر نصف جسدی که سینه در آن است پیدا شود، بر آن نماز گزارده میشود، اما اگر فقط سر جسد پیدا شود، بر آن نماز گزارده نمیشود. دلیل آن چیست؟
پاسخ سید احمد الحسن:
«همانا موضع اتصال روح در جسد، سینۀ انسان است و نماز بر سینه است، نه بر سر. و نماز بر میّت، اگر از مؤمنین باشد، برای ساکن شدن و مطمئن شدن روح اوست.
خداوند در توصیف حال کافران میفرماید: ﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ﴾ (خداوند بر دلهایشان مهر زده است).
و در وصف حال منافقان میفرماید:
﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا﴾ (در دلهای آنان بیماری است، پس خداوند بر بیماریشان افزود).
و خداوند خطاب به رسول اکرم (ص) میفرماید: ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾ (آیا ما سینهات را برایت نگشودیم؟)
و حضرت موسی (علیهالسلام) عرض میکند: ﴿قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي﴾ (گفت: پروردگارا! سینهام را برایم بگشا).
و حضرت یوسف (علیهالسلام) میفرماید: ﴿رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ، مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ، ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ﴾ (زیرا من آیین گروهی را که به خدا ایمان ندارند و به آخرت کافرند، ترک گفتم و از آیین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، که دین توحید و خداپرستی است، پیروی کردم. در آیین ما هرگز نباید چیزی را با خدا شریک دانست. این توحید و ایمان به یگانگی خدا، فضل و عطای خدا بر ما و بر مردم است، اما بیشتر مردم شکر این عطا را به جا نمیآورند).
در واقع، میتوان گفت که این نفس انسان است که اعمال و رفتار را تعیین میکند، و محل اتصال آن، قلب انسان است. و قلب، همان روح انسان است. در نتیجه، این روح انسان است که میاندیشد و این اندیشه را از طریق قلب برای انسان ظاهر میسازد.»[13] و [14]
شواهد علمی
براساس گزارشهای متعدد پزشکی، افرادی که در حالت کما یا شبیه کما قرار دارند، گاه پس از بازگشت به هوشیاری، اطلاعاتی از محیط اطراف خود را به یاد میآورند. این اطلاعات شامل صداهای اطراف، گفتوگوهای پزشکان یا خانواده، نور اتاق و حتی جملات خاصی است که در حضور آنها گفته شده بود. این پدیده بهصورت علمی «Covert Consciousness» شناخته میشود.[15]
از دیدگاه پزشکی، در مرگ مغزی، فعالیت الکتریکی مغز بهطور کامل قطع میشود. EEG یا نوار مغزی هیچ سیگنال فعالی ثبت نمیکند و فرد از نظر بالینی مرده محسوب میشود.[16]
اما پرسش اساسی این است: وقتی مغز از کار افتاده و خاموش است، این اطلاعات چگونه ثبت شدهاند؟ چه ساختاری مسئول این ادراک و ذخیرهسازی است؟
پاسخ این پرسش ما را به یافتههای جدید علوم اعصاب دربارﮤ عملکرد قلب هدایت میکند. در قلب انسان، شبکهای از حدود ۴۰٬۰۰۰ نورون مستقل وجود دارد که به آن «مغز قلب» (Heart Brain) گفته میشود.[17] این شبکۀ عصبی میتواند بهصورت مستقل اطلاعات را پردازش کرده، از تجربهها یاد بگیرد و سیگنالهایی را به مغز ارسال کند.[18]
مطالعات مؤسسۀ Heart Math نشان دادهاند که قلب نهتنها دریافتکنندﮤ سیگنالهای عصبی از مغز است، بلکه اطلاعات را به مغز نیز ارسال میکند و در تصمیمگیریهای خودکار بدن نقش دارد. مسیرهای عصبی که از قلب به مغز میروند، بیشتر از مسیرهای معکوس هستند، که نشان میدهد قلب در موقعیتی فعال و فرمانده نسبت به مغز قرار دارد.[19]
علاوه بر این، قلب میدان الکترومغناطیسی قدرتمندی ایجاد میکند که از مغز بسیار قویتر است: تا ۱۰۰ برابر از نظر الکتریکی و تا ۵۰۰۰ برابر از نظر مغناطیسی. [20] این میدان اطلاعات محیط را دریافت میکند و بر مغز و دیگر اندامهای بدن تأثیر میگذارد. از این منظر، قلب میتواند در شرایطی که مغز خاموش یا ناکارآمد است، همچنان اطلاعات محیطی را دریافت، پردازش و حتی ذخیره کند.
این یافتهها نشان میدهند که قلب، صرفاً یک پمپ خون نیست، بلکه نقش فعالی در شناخت و احساس ایفا میکند.
بنابراین، شواهد تجربی (بازگشت ادراک پس از کما یا شبیه کما)، یافتههای علوم اعصاب (نورونهای قلب، میدان اطلاعاتی قلب، ارتباط دوطرفه با مغز) و مشاهدات بالینی، همگی ما را به این نتیجه میرسانند که مرکز نهایی ادراک و آگاهی لزوماً مغز نیست، بلکه ممکن است قلب باشد.
نتیجهگیری
تحلیل مجموعهای از منابع قرآنی، حدیثی، فلسفی و علمی، مؤید آن است که قلب نهتنها به معنای نمادین بلکه به معنای واقعی، جایگاه اندیشه، درک و هدایت است.
قرآن و روایات اسلامی، قلب را محل تفکر معرفی میکنند. فلاسفۀ اسلامی این نقش را در چهارچوب هستیشناسی و عقل حضوری تحلیل کردهاند و یافتههای علمی جدید نیز از نقش پیچیده قلب در شناخت و ادراک پرده برداشتهاند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که قلب نخستین و حقیقیترین جایگاه اندیشه و ادراک در انسان است؛ جایی که عقل به نور هدایت میرسد و حقیقت در آن تجلی مییابد.
پانویسها:
-
[1]
Dennett, D. (1991). Consciousness Explained. Little, Brown and Company.
-
[2]
Vesalius, A. (1543). De Humani Corporis Fabrica (ترجمه در اصول فلسفه آینده، ص ۱۴۳).
-
[3]
Churchland, P. M., & Churchland, P. S. (1998). Neurophilosophy: Toward a Unified Science of the Mind-Brain. MIT Press.
-
[4]
Gazzaniga, M. S. (2018). The Consciousness Instinct: Unraveling the Mystery of How the Brain Makes the Mind. Farrar, Straus and Giroux.
-
[5]
کلینی، محمد بن یعقوب. الکافی، ج ۱، باب العقل و الجهل، حدیث ۱.
-
[6]
ریشهری، محمد. العقل و الجهل فی الکتاب و السنه، ص ۴۰.
-
[7]
بخاری، محمد بن اسماعیل. صحیح بخاری، حدیث ۵۲.
-
[8]
شریف رضی. نهجالبلاغه، خطبه ۸۸.
-
[9]
صدرالدین شیرازی (ملاصدرا). الأسفار الأربعة.
-
[10]
ابن عربی. الفتوحات المکیه.
-
[11]
طباطبایی. المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴ش، ج ۲، ص ۲۳۵.
-
[12]
سید احمدالحسن (ع). در محضر عبد صالح، جلد ۱.
-
[13]
سید احمدالحسن (ع). متشابهات، جلد ۲، سؤال ۴۴.
-
[14]
قرآن کریم: بقره، آیه ۷؛ بقره، آیه ۱۰؛ شرح، آیه ۱؛ طه، آیه ۲۵؛ یوسف، آیات ۳۷–۳۸.
-
[15]
Schiff, N. D. (2015). Cognitive motor dissociation following severe brain injuries. JAMA Neurology.
-
[16]
Wijdicks, E. F. M. (2002). Brain Death. The New England Journal of Medicine.
-
[17]
Armour, J. A. (1991). Anatomy and function of the intrathoracic neurons regulating the mammalian heart.
-
[18]
Armour, J. A., & Ardell, J. L. (2004). Cardiac neuronal hierarchy and heart-brain interactions. The Neuroscientist.
-
[19]
McCraty, R., Atkinson, M., Tomasino, D., & Bradley, R. T. (2009). The coherent heart: Heart-brain interactions and psychophysiological coherence. Integral Review, 5(2), 10–115.
-
[20]
HeartMath Institute. (2015). Science of the Heart (Vol. 2).