حملۀ اعراب به ایران

حملۀ اعراب به ایران

قسمت 7

چکیده

این مقاله با نگاهی تحلیلی به فتوحات پس از قادسیه، نقش علی‌بن ابی‌طالب (ع) و یاران خاصش در این تحولات را بررسی کرده و نشان می‌دهد غیبت ایشان از میدان‌های نبرد، پیام سیاسی-اعتقادی عمیقی داشته است. همچنین به نقش سلمان فارسی و حذیفه‌بن یمان در مدائن و نهاوند، و سیاست‌های عمر بن خطاب در مشروعیت‌بخشی به فتوحات اسلامی پرداخته می‌شود.

 پس از سقوط اصلی‌ترین ارتش ایران در قادسیه، طوفان فتوحات عمربن خطاب، همچون گردبادی بی‌وقفه، بر پیکرِ زخمی ایران تاخت. اما در این میان، چیزی غایب بود. شمشیری که در بدر و احد برافراشته شد، در این فتوحات کشیده نشد. نه علی بود، نه عمار، نه مقداد، نه ابوذر… و غیبت اینان، پرسشی است که وجدان تاریخ هرگز نتوانست خاموشش کند.

در این مقاله، قصد داریم به فتح مدائن و نبرد نهاوند و سیاست‌های علی‌بن ابی‌طالب و یاران نزدیکش در قبال فتوحات بپردازیم.

 

از قادسیه تا تیسفون، فتح مدائن و نبرد جلولا

پس از پیروزی در قادسیه (۱۴ هجری قمری)، سپاه اسلام به‌سوی تیسفون (مدائن)، پایتخت ساسانیان حرکت کرد. مدائن، نماد شکوه و عظمت ساسانی بود و تصرف آن، شکستی روحی و نمادین برای ایران تلقی می‌شد. فرماندهی فتح مدائن نیز در دست سعدبن ابی‌وقاص بود. او با عبور از رود دجله و استفاده از ضعف روحی مدافعان، توانست بدون درگیری گسترده، وارد مدائن شود. یزدگرد سوم، شاه جوان و بی‌تجربۀ ساسانی، پیش از ورود مسلمانان، گریخته بود.

پس از سقوط مدائن، بازماندگان سپاه ساسانی به جلولا عقب‌نشینی کردند. این منطقه به‌خاطر تپه‌ها، کانال‌های آب، نخلستان‌ها و استحکامات طبیعی‌اش، برای نبردی دفاعی کاملاً مناسب بود.

یزدگرد سوم با این‌که از مدائن گریخته بود، از دور هدایت سیاسی می‌کرد و قصد داشت در جلولا سپاهی تازه‌نفس برای بازپس‌گیری مناطق از دست رفته بسیج کند.[1]

عمربن خطاب، برخلاف قادسیه که سعد مستقیماً وارد میدان شد، فرمان داد در نبرد جلولا سعد از کوفه نظارت کند و هاشم‌بن عتبه را به‌عنوان فرماندﮤ کل اعزام کرد.[2] حذیفة‌بن یمان نیز فرماندﮤ عملیاتی میدان شد. قعقاع‌بن عمرو به‌عنوان پیش‌قراول و متخصص ضربات سریع، نقش کلیدی در شکستن صفوف ایرانیان داشت. فرماندﮤ سپاه ایران هم مهران‌بن بهرام چوبین بود.[3]

 در نبرد جلولا هم سپاه ایران شکست خورد و مهران کشته شد و زمینۀ جنگ نهاوند و ضربۀ نهایی بر پیکر ساسانیان فراهم آمد. پس از فتح مدائن، عمربن خطاب، سلمان فارسی را به‌عنوان والی مدائن انتخاب کرد. درحالی‌که هیچ گزارش مستندی وجود ندارد که سلمان فارسی در فتوحات نظامی دورﮤ عمر، نقش مشاور جنگی داشته باشد؛ اما سیاست عمر در انتخاب سلمان چه بود؟ سیاست عمربن خطاب در انتخاب سلمان فارسی به‌عنوان والی مدائن، برخلاف ظاهر آن، تنها به فضیلت و تقوای سلمان محدود نمی‌شد، بلکه در دل خود ملاحظات سیاسی، اجتماعی و روانی خاصی را پنهان کرده بود. در تحلیل تاریخی این انتخاب، می‌توان به چند نکته توجه کرد:

 

۱. سلمان، چهره‌ای محبوب اما غیرخطرناک از نظر سیاسی:

سلمان به‌دلیل زهد، سابقۀ درخشان ایمانی و محبوبیت نزد مردم، چهره‌ای مورد احترام در میان مسلمانان، به‌ویژه ایرانیانِ تازه‌مسلمان بود. عمر با این انتخاب، هم اعتماد عمومی را جلب کرد و هم مانع از شکل‌گیری چالش سیاسی شد، چراکه سلمان اهل سازش بود و اهل شمشیر و قیام سیاسی نبود.

 «عمر برای حکومت مدائن، سلمان را برگزید، چون می‌دانست او مردی اهل زهد است، و در پی قدرت و خلافت نخواهد بود.»[4]

 

۲. جذب ایرانیان از طریق چهره‌ای ایرانی:

سلمان اصالتی ایرانی داشت و از اهالی فارس بود. انتخاب او به‌عنوان والی مدائن که شهری با جمعیت غالب ایرانی بود، اقدامی هوشمندانه برای آرام‌سازی اذهان عمومی و جلوگیری از شورش و مقاومت فرهنگی بود. سلمان در دوران حکومتش، بیت‌المال و حتی حقوق شخصی‌اش را صرف نیازمندان می‌کرد، تا جایی که به‌دلیل این ساده‌زیستی و بخشندگی، از سوی خلیفۀ دوم مورد بازخواست قرار گرفت.[5]

 

۳. بی‌خطری سلمان برای ساختار خلافت:

سلمان از یاران نزدیک علی (ع) بود، اما عمر به‌درستی تشخیص داده بود که سلمان اهل تمرد سیاسی نیست و هرچند با بنی‌هاشم هم‌دل است، ولی در آن دوران بر ضد خلیفه قیام نمی‌کند. در واقع، عمر از سلمان به‌عنوان مهره‌ای کارآمد برای مشروعیت‌بخشی به فتوحات و کاهش تنش‌های قومی استفاده کرد، بی‌آن‌که نگران قدرت‌طلبی یا رقابت سیاسی از سوی او باشد.

پس از فتح مدائن، آخرین ضربه بر پیکر ساسانیان در نبرد نهاوند در سال ۲۱ هجری قمری زده شد.

 

نقشۀ خلیفه در سقوط نهاوند

پس از شکست‌های قبلی ساسانیان در نبردهای قادسیه و جلولا، یزدگرد سوم تصمیم گرفت سپاه بزرگی را برای مقابله با مسلمانان در نهاوند گردآوری کند. در مقابل، عمربن خطاب، نعمان‌بن مقرن را به فرماندهی سپاه مسلمانان منصوب کرد و به او دستور داد در صورت کشته شدن، فرماندهی را به حذیفة‌بن یمان و سپس به نعیم‌بن مقرن واگذار کند. در جریان نبرد، مسلمانان با استفاده از تاکتیکی فریب‌کارانه، خبر دروغی مبنی بر مرگ عمر منتشر کردند و وانمود کردند که قصد عقب‌نشینی دارند. فیروزان، فرماندﮤ ساسانی، با تصور عقب‌نشینی واقعی مسلمانان، از موقعیت دفاعی خود خارج شد و به تعقیب آنان پرداخت. در این هنگام، مسلمانان به‌طور ناگهانی حمله کردند. در این نبرد، نعمان‌بن مقرن کشته شد و حذیفة‌بن یمان فرماندهی را بر عهده گرفت. سرانجام، فیروزان نیز کشته شد و سپاه ساسانی شکست خورد.[6]

 

فرماندهی حذیفه در جنگ نهاوند:

حذیفه را می‌توان در شمار افراد آگاه اما محتاط دانست. او از دوستان نزدیک علی (ع) و از کسانی بود که به وصایت او باور داشت، اما در برابر حکومت خلفا به‌ویژه عمر، سکوت و تعامل را بر تقابل ترجیح داد. رفتار او بیشتر به سیاستی شبیه تقیه شباهت دارد؛ حفظ دین در دل حکومت، بدون درگیری مستقیم.

هنگامی که حرکت علی(ع) برای شرکت در جنگ جمل بۀ منطقۀ ذی‌قار به گوش حذیفه رسید، به یاران خود گفت:

«خود را به امیرالمؤمنین(ع) و وصی سیدالمرسلین برسانید که حق در یاری دادن اوست.»[7]

 ۱. نقش اضطرار و اجبار سیاسی:

در دوران خلفای راشدین، امتناع از اطاعت نظامی در برابر خلیفۀ حاکم، گاهی مساوی با متهم شدن به نفاق یا ارتداد بود. حذیفه اگرچه از یاران نزدیک امام علی(ع) و اهل بصیرت بود، ولی در فضایی زندگی می‌کرد که سکوت یا عدم همراهی با حکومت مرکزی می‌توانست جان او را به خطر بیندازد یا فرصت‌های اثرگذاری معنوی‌اش را محدود کند.

تحلیل: حذیفه در جایگاه خودش، ممکن بود احساس کند که اگر کنار کشیدن باعث تندتر شدن مسیر فتوحات خونین شود، حضور خودش می‌تواند مانعی برای افراط‌گری دیگران باشد.

 

۲. فرماندهی دفاعی و نه تهاجمی:

این انتخاب به این معنا نیست که حذیفه از ابتدا جزو طراحان حمله به ایران بود؛ بلکه در مرحله‌ای وارد شد که کار به جنگ کشیده شده بود و رد مسئولیت، مساوی با پیش‌روی کورکورانۀ فرماندهان افراطی مانند نعمان‌بن مقرن بود.

 

۳. حذیفه در میدان، خویشتن‌دارتر از دیگر فرماندهان بود:

برخلاف فرماندهانی مثل خالدبن ولید یا نعمان‌بن مقرن که سابقۀ قتل‌عام‌های گسترده داشتند، در منابع هیچ جنایت خونینی از جانب حذیفه نقل نشده است. او حتی بعد از پایان جنگ نهاوند، به‌جای مصادرﮤ اموال و برده‌گیری گسترده، مشغول دعوت مردم به اسلام و حفظ آرامش در مدائن شد. در کل، حذیفه با این‌که با خلفا همکاری‌هایی داشت، اما تا آخر عمرش از یاران علی(ع) باقی ماند. در زمان خلافت امیرالمؤمنین، او مردم مدائن را به بیعت با علی دعوت کرد و با وجود بیماری، نمازجمعه‌ای برای مردم خواند و از حق علی دفاع کرد.[8]

 

نتیجه‌گیری

عدم حضور علی‌بن ابی‌طالب(ع) و یاران خاص او در فتوحات، صرفاً یک غیبت نظامی نبود، بلکه بیانیه‌ای سیاسی و عقیدتی بود در برابر موجی از جنگ‌هایی که به نام دین، اما برای قدرت و غنیمت صورت می‌گرفت. سیرﮤ علوی بر پایه هدایت و عدالت بود، نه کشورگشایی و سلطه.

روایاتی که سعی کرده‌اند حضور امام و فرزندانش را در این فتوحات القا کنند، بسیار ضعیف‌تر از آن‌اند که بتوانند حقیقت را بپوشانند و بیشتر راویان از دشمنانی هستند که در پی مشروعیت‌بخشی به سیاست شمشیر بودند، نه بیان حقیقت تاریخ…

در مقالۀ آینده، به بررسی روایاتی که اشاره به حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتوحات دارد خواهیم پرداخت. همچنین به عصر حکومت عثمان و سیاست انتخابش به‌عنوان خلیفه و انقراض ساسانیان می‌پردازیم.

با ما همراه باشید…

 

کلیدواژه‌ها

قادسیه مدائن نهاوند سلمان فارسی حذیفه فتوحات ایران نقد تاریخ اسلام یزدگرد سوم سیاست خلفا خلیفه دوم جنگ جلولا اسلام و شمشیر مشروعیت فتوحات علی بن ابی‌طالب عمر بن خطاب فتوحات اسلامی

امتیاز مقاله

2.67 از 5 (3 رأی)
امتیاز شما