ذهن‌های آهن‌ربایی

ذهن‌های آهن‌ربایی

قسمت 1

چکیده

این مقاله به بررسی «قانون جذب» از منظر تاریخی، فلسفی و علمی می‌پردازد. ابتدا شکل مدرن این ایده در کتاب «راز» بررسی می‌شود، سپس ریشه‌های فکری آن در آیین بودا و جنبش «اندیشۀ نو» تحلیل می‌گردد. در ادامه، ناکارآمدی این دیدگاه از منظر روش‌شناسی علمی، ابطال‌گرایی و پارادایم علمی کوهن تبیین می‌شود. مقاله با نگاهی انتقادی، قانون جذب را نه به‌عنوان یک قانون علمی، بلکه بیشتر یک روایت ذهن‌پسند و فاقد اعتبار تجربی می‌داند.

مقدمه

افکار انسان دارای اثراتی باورنکردنی است و می‌تواند بر تمام ابعاد زندگی ازجمله شخصیت، سلامت روان، سلامت جسم و کیفیت زندگی تأثیر بگذارد.[1] اما قانون جذب تأثیری فراتر از این را به افکار نسبت می‌دهد و بیان می‌کند که افکار قدرت جاذبه دارند و هر چیزی را که به آن فکر کنیم، به‌سمت ما جذب می‌کنند. این نظریه بر این اصل بنا شده است که انسان‌ها و افکارشان هر دو از انرژی خالص ساخته شده‌اند و انرژی‌های همانند یکدیگر را جذب می‌کنند. عمل تجسم می‌تواند ما را به هرچه بخواهیم متصل کند، زیرا تجسم خواسته‌ها نیروی مغناطیسی ایجاد می‌کند و این نیرو خواسته‌ها را به‌سوی ما جذب می‌کند.[2]

قانون جذب ازجمله مفاهیمی است که طی چند دهۀ اخیر محبوبیت فوق‌العاده‌ای کسب کرده است. شاید تا به حال شنیده باشید: «هرچیزی را که در ذهنت مجسم کنی، آن را در دستانت خواهی داشت». ما می‌توانیم همه چیز را مانند آهن‌ربایی به‌سوی خود جذب کنیم؛ ازجمله سلامتی، ثروت، شادی و ... اما آیا حقیقتاً ذهن انسان مانند یک آهن‌ربا عمل می‌کند؟ آیا قانونی به نام «جذب» یا «راز» وجود دارد که به‌واسطۀ آن می‌توانیم خالق زندگی خویش باشیم؟

نظریۀ راز (قانون جذب) قصد دارد از نیروی شگفت‌انگیز باورها و افکار برای یک‌شبه پیمودن ره صدساله استفاده کند و اگرچه به دلیل ورود به مباحثی مانند باورها و افکار شبیه به «علم روان‌شناسی» است، اما باید بگویم که روان‌شناسان اصلاً دل خوشی از آن ندارند. گزارش‌های متخصصان روان‌شناسی حکایت از مخرب بودن این پدیده به‌خصوص برای کسانی دارد که نیاز به تدابیر درمانی و مشاورۀ حرفه‌ای دارند؛ ازاین‌رو، سعی بر این است روان‌شناسی علمی را از پدیده‌هایی مانند قانون جذب، تکنولوژی فکر و ... جدا کند.[3]

برخی پژوهشگران در تلاش هستند که با کمک فیزیک کوانتوم و کارکرد ذهن پلی میان قانون جذب و علم ایجاد کنند تا از طریق آن بتوانند مرزهای این قانون را در قلمروی علم مشخص کنند. آن‌ها ادعا می‌کنند که براساس فیزیک کوانتوم حرکت الکترون‌های ذهن و ایجاد امواج از طریق آن و همسازی این امواج با امواج خواسته‌ها باعث جذب آن می‌شود! بنابراین، افکار می‌توانند باعث به‌وجود آمدن جهانی شوند که در آن افراد می‌توانند به خواسته‌های خود برسند.[4]

اگر به‌سراغ کتاب‌های قانون جذب برویم، در نگاه اول ممکن است با خود بگوییم: «عجب پشتوانۀ علمی قوی‌ای!» اما باید گفت توضیحات نویسندگان این کتاب‌ها، که اغلب پرفروش هستند، بیشتر براساس فرضیات ذهنی و تجربیات شخصی است و نه تحقیقات علمی! تأثیر قانون جذب بر زندگی واقعی، موضوعی است که دانشمندان و روان‌شناسان همواره آن را به چالش کشیده‌اند.

بسیاری از طرفداران و مروجان قانون جذب، افراد مشهور و موفق در زمینه‌های مختلف هستند. ازجمله:

راندا برن: نویسنده کتاب «راز» که به‌طور وسیع به ترویج این قانون پرداخته است.

وین دایر: نویسنده و سخنران انگیزشی، که در بسیاری از کتاب‌هایش به تأثیر افکار مثبت بر زندگی انسان‌ها اشاره کرده است.

لیزا نیکولز: سخنران و مربی موفقیت، که تجربه‌های شخصی خود را در راستای قانون جذب به اشتراک می‌گذارد.

جک کنفیلد: نویسنده مجموعه کتاب‌های «تکنیک‌های موفقیت» که بر تأثیر مثبت‌اندیشی و تجسم در دستیابی به اهداف تأکید دارد.

سخنرانان و نویسندگانی که قانون جذب را ترویج می‌کنند، همواره می‌کوشند مفاهیم قانون جذب را بومی‌سازی کنند.[5] در کشورهایی که فرهنگ اسلامی حاکم است، ازجمله ایران، سخنرانانی مانند آقای آزمندیان (مشهور به پدر تکنولوژی فکر در ایران) و ... آیات قرآن و کلام اهل‌بیت (ع) را برای حمایت از قانون جذب تفسیر به رأی می‌کنند.

این ایده که «هرآنچه بیندیشیم، همان به زندگی‌مان جذب می‌شود!» به عقیدۀ باورمندان به آن، ریشه‌های تاریخی عمیقی دارد که به قرن‌ها پیش برمی‌گردد. این قانون به‌طور خاص در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به‌طور جدی‌تر مطرح شد. این نظریه از سوی نویسندگانی همچون والاس دی. واتلز در کتاب «علم ثروتمند شدن» (۱۹۱۰) گسترش یافت و بعدها در کتاب مشهور «راز» اثر راندا برن (۲۰۰۶) به شهرت جهانی رسید. برن در این کتاب، قانون جذب را همچون یک نیروی مغناطیسی معرفی می‌کند که افکار مثبت را به‌سوی خواسته‌ها و کامیابی‌ها جذب می‌کند. از نویسندگان مشهور دیگر می‌توان به استر و جری هیکس اشاره کرد که در مجموعه کتاب‌های خود، آموزش‌های مرتبط با «ارتعاش» و «هم‌ترازی انرژی» را دارند.

اما آیا به‌راستی نابرده «رنج»، گنج میسر می‌شود؟!

در این سلسله‌مقاله، قصد داریم قانون جذب را از سه منظر روان‌شناختی، فیزیک کوانتوم و دینی مورد بررسی قرار دهیم و با نگاهی عمیق‌تر به دلایل و شواهد مدعیان قانون جذب، آن را به بوتۀ نقد بگذاریم. در نهایت، قصد داریم به این سؤال مهم پاسخ دهیم که آیا قانون جذب صرفاً یک توهم دل‌پذیر است یا نیرویی جادویی که می‌تواند زندگی‌مان را آن‌گونه که می‌خواهیم تغییر دهد؟!

 

بررسی قانون جذب از دیدگاه روان‌شناختی

قانون جذب ادعا می‌کند که افکار انسان مانند آهن‌ربا عمل می‌کنند و شبیه خود را جذب می‌کنند. این افکار تبدیل به انرژی می‌شوند و بر اتفاقات دنیای بیرونی تأثیر می‌گذارند. به‌طور خلاصه، آرزوها در سه گام به حقیقت مبدل می‌شوند:

1.      به کائنات فرمان بده؛

2.      باور کن که به خواسته‌ات رسیده‌ای؛

3.      احساس کن که به خواسته‌ات رسیده‌ای! [6]

البته نمی‌توانیم زمان مشخصی برای برآورده شدن آرزوها در نظر بگیریم:

«من هیچ قانونی را نمی‌شناسم که بگوید این کار - تحقق آرزوها - سی دقیقه، سه روز یا سی روز وقت می‌برد. بیشتر بستگی به این دارد که تو چقدر با هستی هماهنگ شوی.» [7]

موضوع اصلی قانون جذب، افکار و ذهن انسان است. روان‌شناسان نیز با دنیای اسرارآمیز ذهن سروکار دارند. آنها بر این امر تأکید می‌کنند که باورهای ذهنی انسان و نوع نگاه او به موقعیت‌ها و اتفاقات می‌تواند بر زندگی تأثیر بگذارد. اما این تأثیر چگونه است؟ آیا روان‌شناسان مانند حمایت‌کنندگان قانون جذب اعتقاد دارند که طرز فکر انسان به تنهایی می‌تواند اتفاقات دنیای بیرونی را رقم بزند؟!

قطعاً خیر. آنها معتقدند که تغییر در نحوۀ تفکر، نه مشکلات را از صحنۀ زندگی انسان محو می‌کند و نه دنیای بیرونی را تغییر می‌دهد، بلکه به او در انتخاب رفتار و راهبردهای مناسب کمک می‌کند. اجازه بدهید مثالی در این زمینه بیان کنم.

قانون جذب می‌گوید اگر شما مدام به بدهی‌های خود فکر کنید، آنچه به دست خواهید آورد، بدهی‌های بیشتر خواهد بود. بنابراین، به جای تمرکز روی بدهی‌ها، تمرکز خود را روی آنچه می‌خواهید و آرزو دارید بگذارید و آن را به‌وضوح در ذهن خود مجسم کنید:

«قانون جذب به جملات کاری ندارد؛ به تصورات کار دارد. مهم نیست که بگویی این را می‌خواهم، وقتی به "این" می‌اندیشی، در زندگی‌ات جذب می‌شود؛ اگرچه به‌صورت منفی بگویی. پس تنها آنچه را که می‌خواهی تصور کن.» [8]

اما علم روان‌شناسی می‌گوید فکر کردن به بدهی‌ها باعث بدهی‌های بیشتر نمی‌شود، بلکه موجب احساسات منفی ازجمله اضطراب می‌گردد. سطح اضطراب بالا می‌تواند کارکرد فرد را در زندگی کاهش دهد. اختلال در تمرکز، حواس‌پرتی، احساس ضعف و خستگی از نشانه‌های رایج اضطراب هستند. گاهی اضطراب ممکن است به‌قدری افزایش یابد که منجر به عدم کنترل نگرانی، مشکلات گوارشی و مشکلات خواب شود. [9]

بنابراین، زمانی که فرد اضطراب بالایی دارد، نمی‌تواند از پسِ پرداخت بدهی‌هایش برآید. اما اگر فرد بتواند رشتۀ افکار منفی و غیرمنطقی‌اش را رها کند و در عوض بر حل مشکلاتش تمرکز کند، برنامه‌ریزی کند و انتخاب‌های شایسته‌تری داشته باشد، قطعاً می‌تواند از پس بدهی‌های خود برآید. ما با فکر کردن به خواسته‌های خود انگیزه می‌گیریم و این شور و هیجان احتمال دارد اندکی اوضاع را با تغییر رفتار و رویکردمان بهتر کند؛ اما وای به حال روزی که برای حل مسئله باید به دل مشکلات رفته و آن را بررسی کنیم. اینجاست که فکر کردن به خواسته‌ها و رؤیاپردازی مانند راه فرار شیرین و پرهیجانی است که ما را اتفاقاً از هدف دور می‌کند!

قانون جذب می‌گوید فکر کردن به آرزوها باعث خلق فرصت‌ها می‌شود، درحالی‌که علم روان‌شناسی بیان می‌کند فکر کردن به آرزوها تنها می‌تواند شما را از واقعیت زندگی جدا کرده و به دنیای رنگارنگ خیال ببرد؛ که البته جای تعجب نیست اگر به‌طور موقت امید را در دلتان زنده کند. نور امید فرصت‌ها را خلق نمی‌کند، بلکه کمک می‌کند فرصت‌ها را بهتر ببینید و جست‌وجو کنید.

بنابراین، افکار می‌توانند بر موضوعاتی که در کنترل خود شخص است، مانند دیدگاه، رفتار، انتخاب‌های فرد و حتی طریقۀ صحبت کردن، شخصیت، سلامت روان و ... تأثیر بگذارند و نه این‌که فرکانسی ایجاد کنند که اتفاقات بیرونی را تغییر دهد! [10]

برخی از افراد در تلاش هستند با قانون جذب به موضوع خاصی مانند خرید ماشین بنز دست یابند. آنها ممکن است گزارش دهند: «از زمانی که به ماشین بنز فکر می‌کنم، در اطراف خودم ماشین‌های بنز بیشتری می‌بینم» و تصور می‌کنند علت این است که افکارشان با ماشین بنز هم‌فرکانس شده است؛ ازاین‌رو ماشین‌های بنز بیشتری را به خود جذب می‌کند و روزی صاحب یکی از آن بنزها خواهد شد.

اما از دیدگاه روان‌شناختی باید گفت احتمالاً هیچ فرکانسی در کار نیست! حداقل تا زمانی که تحقیقات علمی آن را اثبات کند. در حال حاضر، یک توضیح احتمالی می‌تواند این باشد که موضوع نه به هم‌فرکانس شدن، بلکه به «میزان توجه» برگردد. هنگامی که فرد به موضوعی خاص فکر می‌کند، کاملاً طبیعی است که بیشتر به آن موضوع در اطراف خود توجه نشان دهد. از زمانی که شما قصد خرید ماشین می‌کنید، به ماشین‌های اطراف خود بیشتر توجه می‌کنید. خب، قاعدتاً ممکن است آن مدل ماشین مدنظرتان را هم بیشتر ببینید. در واقع، آن بنزها در اطراف شما همیشه موجود بودند، منتها شما توجه زیادی به آنها نشان نمی‌دادید؛ یعنی تعداد بنزهای اطراف شما با هم‌فرکانس شدن افزایش پیدا نکرده است، فقط میزان توجه شما به ماشین‌های بنز بیشتر شده است.

 

دیدگاه شناخت‌درمانی به قانون جذب

شناخت‌درمانی نوعی روان‌درمانی است که متمرکز بر حل مشکلات جاری و تغییر فکر و رفتارهای ناکارآمد است. به‌طور خلاصه، مدل شناختی می‌گوید تفکر تحریف‌شده یا ناکارآمد، وجه مشترک تمامی آشفتگی‌های روان‌شناختی است. افکار، احساسات و رفتار همگی با یکدیگر مرتبط هستند. فرد می‌تواند به کمک شناخت‌درمانگر، با تشخیص و تغییر تفکری که برایش سودمند و کارآمد نیست، به رفتارهای مشکل‌ساز یا واکنش‌های احساسی رنج‌آور پایان دهد.

مسیر تغییر تفکر در شناخت‌درمانی به معنای گذر از منفی‌نگری به‌سوی مثبت‌اندیشی صرف نیست، بلکه حرکت از تفکر غیرمنطقی به تفکر منطقی و واقع‌گرایانه است. این واقع‌بینی منجر به بهبود خلق و رفتار می‌شود. در واقع، فرد به این بینش می‌رسد که واقعیت به آن بدی که فکر می‌کرده، نیست. [11]

برای مثال، فردی ممکن است به مصاحبه شغلی نرود؛ زیرا با خود چنین فکر می‌کند: «می‌دانم که آن شغل را به دست نخواهم آورد». منطقی نیست که بگوییم ما انسان‌ها قدرت پیش‌گویی حوادث آینده را داریم؛ اما می‌توانیم با تکیه بر شواهد گذشته پیش‌بینی کنیم که چقدر احتمال دارد آن شغل را به دست آوریم.

پیش‌بینی (تفکر منطقی) جلوی تلاش ما را برای به دست‌آوردن آن جایگاه شغلی نمی‌گیرد، اما پیش‌گویی، یعنی تصور این‌که نتیجه را از قبل می‌دانیم، باعث می‌شود (تفکر غیرمنطقی) تصور کنیم تلاش فایده‌ای ندارد. بنابراین شناخت‌درمانگر به فرد کمک می‌کند تا نوع تفکر خود را از «پیش‌گویی» به «پیش‌بینی» تغییر دهد.

پیش‌گویی کردن یکی از خطاهای شناختی است. خطاهای شناختی، تصورات نادرست و غیرمنطقی دربارۀ خود، محیط و افراد هستند. آن‌ها معمولاً به‌دلیل تمایل ذهن انسان به ساده‌سازی، کلیشه‌ها و تعصبات در خصوص نحوۀ رفتار فرد یا دیگران، انتظارات و … رخ می‌دهند. [12]

ممکن است با خود بگویید گاهی اتفاق می‌افتد پیش‌گویی‌های ما واقعاً درست از آب در می‌آید. علت احتمالی این است که افکار ما بر روی احساس، فیزیولوژی، رفتار و انتخاب‌های ما اثر گذاشته است.

برای مثال، فردی که از امتحان می‌ترسد، به خودش ممکن است بگوید: «من می‌دانم امتحان سخت خواهد بود و نمرۀ قبولی نخواهم آورد». این افکار فرد را مضطرب می‌کند. طبیعتاً فردی که مضطرب است حافظه‌اش مختل می‌شود و نمی‌تواند به خوبی درس بخواند، روی سؤالات تمرکز کند و پاسخ‌ها را بازیابی نماید. بنابراین آنچه باعث شد فکر به واقعیت تبدیل شود، تأثیرگذاری بر دنیای درونی است و نه بیرونی.

اگر بخواهیم اثبات کنیم که فکر فرد باعث شده که استاد سؤالات سخت‌تری طرح کند، (آنچه قانون جذب مطرح می‌کند)، نیازمند آن هستیم که چنین چیزی به محک آزمایش گذاشته شود. کافی است از یک گروه دانشجو بخواهیم که طی یک پژوهش به سختی سؤالات فکر کنند و از گروهی دیگر بخواهیم که به آسانی آن‌ها فکر کنند. استادان مربوطه نیز برای هر گروه سؤالات طرح کنند. سپس بررسی کنیم آیا طرز فکر دانشجویان توانسته است بر نحوۀ طراحی سؤالات از سوی استادان تأثیر بگذارد یا خیر. این ارتباط باید به‌گونه‌ای قوی باشد که بتوان نتیجه گرفت واقعاً فکر دانشجویان توانسته است بر طرح سؤالات تأثیر بگذارد و برحسب تصادف رخ نداده است.

یکی از خطاهای شناختی دیگر که ارتباط تنگاتنگی با قانون جذب دارد، «سوگیری تأییدی» است. این بدان معناست که افراد تمایل دارند فقط مواردی را به خاطر بسپارند که باورهایشان را تأیید می‌کند. این خطای شناختی می‌تواند قضاوت‌های ما را تحت تأثیر قرار دهد، به‌طوری که با اطلاعات اندک یک نتیجۀ کلی بگیریم.

برای مثال، ممکن است باور داشته باشیم که افراد چپ‌دست خلاق هستند. اگر بخواهیم این باور خود را به محک آزمایش بگذاریم، ممکن است فقط به دنبال افرادی بگردیم که هم چپ‌دست و هم خلاق باشند. همچنین وقتی با چنین افرادی روبه‌رو می‌شویم، اهمیت بیشتری برای این شواهد قائل می‌شویم.

حال این موضوع مهم مطرح است که آیا بخش بزرگی از باور به قانون جذب می‌تواند ناشی از سوگیری تأییدی باشد؟

ممکن است فرد آن‌قدر به دنبال تأیید قانون جذب باشد که وقتی به خواسته‌ای دست می‌یابد، این نتیجه را به افکار مثبت خود نسبت دهد و فراموش کند که عوامل دیگری نیز در موفقیت او نقش داشته‌اند، مانند تلاش، شرایط محیطی و … . این نوع سوگیری شناختی باعث می‌شود افراد به اشتباه باور کنند که قانون جذب واقعاً مؤثر است.

گاهی ممکن است به موضوعی فکر کنیم و برحسب تصادف بدون هیچ تلاشی اتفاق بیفتد. از طرفی، در طول روز افکاری داریم که دائماً به ذهن خطور می‌کنند و هیچ اتفاقی نمی‌افتد! آنچه در ذهن ما حک می‌شود همان موضوعات معدودی است که با فکر ما هم‌سو شده‌اند.

 

قدرت ناخودآگاه و غول چراغ جادو

یکی از تکنیک‌های مورد استفاده در قانون جذب، تجسّم خلاقِ آرزوها و باور به این است که «تو» انگار قبلاً به خواسته‌ات رسیده‌ای (پیش از آن‌که واقعاً به آن رسیده باشی). در واقع، قانون جذب می‌گوید فرد می‌تواند به این صورت ناخودآگاه خود را برنامه‌ریزی کند. ناخودآگاه مانند غول چراغ جادو عمل می‌کند: با استفاده از تجسّم ذهنی، جملات تأکیدی مثبت و تکنیک‌های دیگر، می‌توان به ناخودآگاه برنامه داد تا ما را به آنچه می‌خواهیم برساند. اما ناخودآگاه چیست؟

ناخودآگاه یا ضمیر ناهشیار، زیرزمینِ اسرارآمیزی است که پر از تصورات، احساسات، خاطرات و تجارِب گذشتهٔ ماست که ذهن خودآگاه‌مان از آن بی‌خبر است. [13] فروید، پدر روان‌کاوی، با استفاده از تکنیک‌های تحلیلِ خواب و تداعی آزاد [14] در پی راهی بود تا به ناخودآگاه دست یابد و ریشۀ مشکلات روانی را بشناسد و به بیمار بینش دهد. برای پی بردن به اهمیت ناخودآگاه در روان‌کاوی، به مثال‌های زیر توجه کنید:

فردی از یادآوریِ خاطرهٔ دردناکی رنج می‌برد. ذهن، برای محافظت او در برابر اضطراب، خاطره را از بخش خودآگاه پاک می‌کند. این‌گونه فرد خاطرهٔ اصلی را فراموش می‌کند، اما این خاطره از بین نرفته است؛ بلکه در ناخودآگاه قرار گرفته و رفتارِ او را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد: باعث می‌شود از برخی موقعیت‌ها اجتناب کند، کابوس ببیند و احساسات ناخوشایندی را تجربه نماید.

فردی ممکن است به‌شدت نسبت به پدر خود خشمگین باشد، ولی به‌دلیل ارزشِ اجتماعیِ احترام به والدین، خشمش را سرکوب کند. ذهن برای جلوگیری از تعارض میان «ارزش‌ها» و «خشم به پدر»، خشم را به ناخودآگاه می‌فرستد؛ اما این احساس از بین نرفته و در ناخودآگاه به فعالیت خود ادامه می‌دهد. ممکن است او را به سمتِ مصرف مواد مخدر یا الکل یا رفتاری خطرناک سوق دهد — مثلاً در حالت مستی ماشین پدر را براند و تصادف کند. ظاهراً تصادف رخ داده، اما علت ریشۀ روان‌شناختی دارد: قدرت ناخودآگاه و خشم سرکوب‌شده است که فرد را وادار کرده است.

از دیدگاه روان‌کاوی هیچ چیز «اتفاقی» نیست. ناخودآگاه مسئول بسیاری از رفتارها و اشتباهات سهوی، انتخاب‌ها و حتی لغزش‌های کلامی است. برای مثال، فردی گرسنه است اما به‌جای برآوردن نیازش، سعی می‌کند بر خواندن کتاب تمرکز کند. او ممکن است در صحبت لغزش کلامی کند و به‌جای «کتاب» بگوید «کباب». دیدگاه روان‌کاوی می‌گوید این اتفاقی نیست و بیانگر نیاز یا خواسته‌ای است که فرد خواسته آن را نادیده بگیرد.

بنابراین، اگرچه ناخودآگاه از دید روان‌کاوان قدرتمند است، اما تنها می‌تواند رفتار، انتخاب‌ها، سلامت روان و توجه فرد را تحت کنترل قرار دهد. هنوز علم روان‌شناسی و زیست‌شناسی نتوانسته ماهیت ناخودآگاه را به خوبی توضیح دهد و جای پژوهش‌های بسیاری در این حوزه خالی است. [15] حال چگونه طرفداران قانون جذب ناخودآگاه را به غول چراغ جادو تشبیه می‌کنند که هر برنامه یا تصویری به آن بدهی، در دنیای واقعی تحقق می‌یابد؟ کدام تحقیقات علمی از این نظریه پشتیبانی می‌کنند؟

به‌طور کلی، ادعای اصلیِ قانون جذب دو محور دارد:

اول: ذهن انسان از طریق تولید فرکانس‌هایی قادر است بر پدیده‌های خارج از وجود انسان تأثیر بگذارد و امور بیرونی را به سودِ خود تغییر دهد؛ یعنی افکار صرفاً در درون تأثیر نمی‌گذارند، بلکه خارج از فرد را نیز دست‌خوش تغییر می‌کنند.

دوم: این تأثیرگذاری از نوعِ آثار «عادی» نیست، بلکه از نوع خلق و آفرینش است؛ یعنی ذهن با نیروی خلاق خود می‌تواند واقعیت بیرونی را «بیافریند». بنابراین نباید این مفهوم را صرفاً معادل مثبت‌اندیشی، تلقین یا دعا دانست. [16]

 

اختلالات روان و قانون جذب

باور به این‌که ذهن قدرت جادویی دارد می‌تواند گاهی انسان را به مرز بیماری بکشاند. در اتاق درمان، روان‌شناسان در خلال گفت‌وگوهای خود با مراجعان‌ سعی دارند به آنها این بینش را بدهند که هیچ تفکر جادویی در کار نیست و به هرچه فکر می‌کنیم لزوماً به واقعیت تبدیل نمی‌شود. ذهن انسان مرز میان خیال و واقعیت را نمی‌شناسد. برای مثال، ممکن است در خانه تنها باشید و این فکر به ذهنتان خطور کند که نکند دزد بیاید. این فکر باعث می‌شود شما احساس خطر کنید و از تنهایی بترسید. درحالی‌که قرار نیست اگر به دزد فکر می‌کنیم، حتماً دزدی واقعی پیش رویمان ظاهر شود.

در برخی افراد، مانند مبتلایان به وسواس فکری [17]، تصاویر یا افکار ناخواسته مکرراً بازمی‌گردند و به‌قدری قوی و واضح‌اند که فرد نگران است هر لحظه به واقعیت تبدیل شوند. برای مثال: تصویر آسیب رساندن به فرزند در ذهنِ پدری که مجبور است به‌خاطرِ این فکر از فرزندش فاصله بگیرد؛ یا تصویرِ آلودگی که باعث تمیزکاری افراطی مادری می‌شود؛ یا تصویر فراموش‌کردنِ بستن شیرِ گاز که کارمندی را مجبور می‌کند بارها از سرِ کار به خانه برگردد تا از بسته بودن شیر اطمینان یابد. این تصاویر در ذهن مبتلایان به وسواس تکرار می‌شود و می‌تواند کارکرد زندگی‌شان را مختل کند. اما تا امروز هیچ پدری صرفاً به‌خاطرِ داشتن چنین افکاری به فرزند خود آسیب نزده است؛ هیچ مادری با فکرِ آلودگی، میکروب‌ها را «جذب» نکرده؛ و فکرِ کارمندی باعث نشده شیرِ گاز باز شود و آتش‌سوزی رخ دهد.

اجازه دهید یک مثال واقعی بیاورم: دختری نوجوان مبتلا به وسواس بود. او آیینی داشت که معتقد بود اگر بین هر لقمه غذا آب ننوشد، خواهد مُرد. هر روز بارها تصویر خفگی و مرگ در ذهنش تکرار می‌شد. روان‌شناس ابتدا به او کمک کرد تا تفاوتِ «فکر» و «واقعیت» را درک کند: «قرار نیست هرچه فکر می‌کنی رخ دهد، حتی اگر فکرِ تو قوی باشد!» سپس در مرحلهٔ درمان، روان‌شناس از او حمایت کرد تا هنگام غذا خوردن اضطرابش کاهش یابد و بفهمد که فکرش واقعیت نیست. اگر قانون جذب واقعاً چنین کار می‌کرد، چه بر سر این دختر می‌آمد؟ خوشبختانه آن تصویر ذهنی هرگز به واقعیت تبدیل نشد و او با کمکِ جداکردنِ فکر از واقعیت و همراهیِ درمانگر بهبود یافت.

اختلال پانیک [18] مثالِ دیگری است که اگر قانون جذب درست بود، پیامدهای خطرناکی می‌داشت. پانیک متشکل از حملات ناگهانی و شدیدِ ترس و اضطراب است که در عرض چند دقیقه به اوج می‌رسد؛ علائم شامل تپش قلب، تعریق، تنگی نفس و… است. یکی از ویژگی‌های این اختلال، ترسِ شدید از مرگ در طول حملات است. [19] اما آیا خیال و فکرِ مرگ تاکنون جانِ مبتلایان به پانیک را در حملات گرفته است؟ خیر؛ این بیماری به‌طور مستقیم موجب مرگ نمی‌شود. بنابراین اگر قانون جذب درست کار می‌کرد، می‌بایست بسیاری از مبتلایان به پانیک قربانی می‌شدند؛ زیرا طبق ادّعای قانون جذب: «هر چیزی که در فکرت بگذرد، به‌زودی آن را در مشت خواهی گرفت.» [20]

 

روان‌درمانی یا قانون جذب

دلیل این‌که بسیاری از افراد جذبِ قانون جذب می‌شوند و گاهی متأسفانه به‌جای روان‌درمانی به آن پناه می‌برند، حال خوش لحظه‌ای است که گاهی ناامیدی طولانی‌مدتی را به دنبال دارد. در طول روان‌درمانی، قرار نیست روان‌شناس به مُراجع روحیه و انگیزه دهد، بلکه قرار است بیمار را با افکار وحشتناک و رنج‌آور خود مواجه کند. روان‌شناس دست مراجع را می‌گیرد و با او به عمق ترس‌هایش سفر می‌کند. در این سفر حال خوشی در کار نیست، درمان همیشه با درد همراه است. همان‌طور که برای جراحی یک غدۀ سرطانی بیمار درد فراوانی را به جان می‌خرد، برای بیرون کشیدن ترس‌ها و باورهای سرطانی نیز باید خود را آمادۀ درد و رنج کند. اما خبر خوب این است که پایان این سفر، فرد حال خوش ماندگاری را تجربه خواهد کرد.

روان‌درمانی شبیه به خانه‌تکانی ذهن است، خسته‌کننده و طاقت‌فرسا ... ظاهراً همه چیز در ابتدا به هم می‌ریزد ... اما در نهایت نتیجه‌ای رضایت‌بخش را به دنبال خواهد داشت، البته اگر مراجع صبر و تلاش را چاشنی رنج‌های خویش سازد. اما اگر دست روان‎‌درمانگر را رها کند و در عوض دست قانون جذب را به گرمی بفشارد چه می‌شود؟! او سرشار از انگیزه‌ای کاذب می‌گردد، خیال‌پردازی می‌کند، دچار خوش‌بینی افراطی می‌شود تا جایی که به‌طور غیرمنطقی بلندپرواز می‌شود، می‌خواهد بدون مواجهه با رنج‌ها و بدبختی‌هایش و حل مسئله، از آنها فرار ‌کند.

 

سخن آخر

اگرچه مفاهیم کلیدی قانون جذب مانند «باورها»، «تصویرسازی ذهنی»، «افکار» و ... شبیه مفاهیم روان‌شناختی است؛ اما این دو حیطه کاملاً با یکدیگر متفاوت‌اند. علم روان‌شناسی نه‌تنها قانون جذب را تأیید نمی‌کند، بلکه با آن مخالف است.

در پایان، باید یادآور شوم که قانون جذب ممکن است خطر افسردگی و اضطراب را در پی داشته باشد؛ زیرا فردی که باور دارد با تصویرسازی ذهنی و تکنیک‌های قانون جذب مشکلاتش حل می‌شود، توقعات غیرواقعی برایش ایجاد می‌شود. در قانون جذب، هیچ زمانی برای رسیدن به خواسته‌ها تعیین نشده است. بنابراین فرد باید بیشتر و بیشتر تلاش کند تا خود را به‌اصطلاح هم‌فرکانس خواسته‌هایش کند. در این میان، یا به‌طور اتفاقی و به لطف خداوند به خواسته‌اش می‌رسد، یا به احتمال زیاد از پای درآمده و در اوج خستگی آرزوهایش را رها می‌کند و مُهر «من نمی‌توانم» را بر پیشانی خود می‌کوبد و طعم تلخ ناامیدی و شکست را می‌چشد. کافی است سری به نتایج کلاس‌های آموزشی قانون جذب بزنیم. البته نه نتایجی که سخنرانان و استادان قانون جذب برای تبلیغ و وسوسۀ مردم آن را ارائه می‌دهند. آنها تعداد انگشت‌شماری را از بین صدها دانشجوی خود انتخاب می‌کنند تا تجربیاتشان را بیان کنند. اما نتایج چنین کلاس‌ها و دوره‌هایی باید در جمعیت کل بررسی شود. تنها از طریق تحقیقات علمی می‌توان بررسی کرد که از میان هزاران دانشجوی آرزومند چند نفر توانسته‌اند به خواسته‌های خود برسند و موفق شوند؟!

در ادامه، به نقد قانون جذب از دیدگاه علم فیزیک کوانتوم و دیدگاه دینی خواهیم پرداخت...

 

پانویس‌ها:

  1. [1]  بسیاری از بیماری‌های جسمی ازجمله ناراحتی قلبی، سرطان، مشکلات گوارشی و ... با روان و ذهن آدمی ارتباط دارد. به‌طوری که افکار اضطراب‌زا و نشخوارهای فکری می‌توانند عامل ایجاد تنیدگی و اضطراب شوند.

  2. [2]  برن، راندرا. کتاب «قدرت». ترجمۀ نفیسه معتکف، تهران: نشر لیوسا.

  3. [3]  کاویانی، حسین؛ پورناصح، مهرانگیز. نقش کلمه در شکل‌گیری "ذهن فرمان‌بردار": پدیدﮤ تلقین. تازه‌های علوم شناختی [Internet]. 1381؛4(3 (مسلسل 15)):27-34.

     Available from: https://sid.ir/paper/83045/fa

  4. [4]  اسکندری، حمیدرضا؛ حیدرپور مرند، سپیده. بررسی و توضیح امکان وجود قانون جذب با فیزیک کوانتومی. هشتمین کنفرانس بین‌المللی پژوهش‌های کاربردی در علوم پایه، مهندسی و تکنولوژی. 1402.

     Available from: https://civilica.com/doc/1795510 /

  5. [5]  سیف، حمیدرضا. نقد و بررسی نظریۀ راز. نشریۀ مطالعات معنوی، پیش‌شمارﮤ 2. 1390. Available from: Magiran | نشریه مطالعات معنوی، پیش شماره 2 (بهار 1390)

  6. [6]  برنز، دیوید. از حال خوب به حال بد. ترجمۀ مهدى قراچه‌داغى، نشر پیکان.

  7. [7]  برن، راندرا. کتاب «قدرت». ترجمۀ نفیسه معتکف، تهران: نشر لیوسا. صفحۀ 74.

  8. [8]  برن، راندرا. کتاب «قدرت». ترجمۀ نفیسه معتکف، تهران: نشر لیوسا. صفحۀ 153.

  9. [9]  برای مطالعۀ بیشتر مراجعه کنید: اضطراب - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

  10. [10]  فلیح، حسینی واثق. صندوق حافظه: 11 دلیل حبس انفرادی انسان در صندوق حافظه و افکار. همایش‌های هفتگی.

    Available from: https://youtu.be/jS1cGovtc_l

  11. [11]  بیات، زکیه. فراتر از شناخت‌درمانی. نشریۀ کتاب ماه علوم و فنون: شهریور 1391، شمارﮤ 65، صفحات 45-53. Available

    from: https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/915372

     

  12. [12]  Miller, K.; Holcombe, A.; Latham, A. J. (2020). Temporal phenomenology: phenomenological illusion.

  13. [13]  مقالۀ «فروید در اتاق تاریک ذهن» نوشتۀ مریم احمدیار.

    Available from: https://zamanezohoor.com/article/172

  14. [14]  تحلیل رؤیا و تداعی آزاد ابزارهایی برای دسترسی به ضمیر ناخودآگاه هستند. تداعی آزاد: بیمار هر فکری را که به ذهنش می‌رسد بدون سانسور بیان می‌کند تا روان‌کاو به تعارضات و خاطرات سرکوب‌شده در ناخودآگاه دست یابد. تحلیل رؤیا: فروید معتقد بود رؤیا "شاهراه به ناخودآگاه" است و محتوای آشکار رویا تحلیل می‌شود تا محتوای نهان آن (آرزوها و تعارضات سرکوب‌شده) کشف گردد.

  15. [15]  مقالۀ «فروید در اتاق تاریک ذهن» نوشتۀ مریم احمدیار.

     Available from: https://zamanezohoor.com/article/172

  16. [16]  شریفی‌دوست، حمزه. قانون جذب. ادیان، مذاهب و عرفان: نشریۀ مطالعات معنوی: شمارۀ 3، 1391.

  17. [17]  وسواس جبری (OCD) اختلالی است که با حضور افکار، تصاویر یا تکانه‌های ناخواسته و مزاحم مشخص می‌شود و فرد برای کاهش آن، وادار به انجام اعمال تکراری می‌شود.

  18. [18]  اختلال پانیک با حملات ناگهانی و شدید ترس و اضطراب مشخص می‌شود و علائم فیزیکی شدیدی مانند تپش قلب، تنگی نفس، لرز و احساس مرگ قریب‌الوقوع دارد.

  19. [19]  تقی‌پور، بهزاد؛ بشرپور، سجاد؛ اسمعیلی، منیژه. اثربخشی آموزش تنظیم هیجان بر پردازش هیجان و علائم پانیک زنان مبتلا به اختلال پانیک. روان‌شناسی بالینی [Internet]. 1400؛13(3 (پیاپی 51)):79-87. Available from: https://sid.ir/paper/961716/fa

  20. [20]  برن، راندرا. کتاب «قدرت». ترجمۀ نفیسه معتکف، تهران: نشر لیوسا. صفحۀ 57-62.

کلیدواژه‌ها

فلسفۀ علم قانون جذب موج‌ذره راندا برن بودا اندیشۀ نو فینیاس کویمبی هلنا بلاواتسکی ذهن انرژی آگاهی کارما پارادایم ابطال‌گرایی فیزیک کوانتوم

امتیاز مقاله

4.67 از 5 (3 رأی)
امتیاز شما