فاطمه (س) برترین الگو
چکیده
مقدمه
حضرت زهرا سلاماللهعلیها در تمام طول زندگی، وجودش را برای دفاع از امام حق و حجتی که اطاعتش بر او واجب بود صرف نمود. از زمان کودکی که مصادف بود با صدر اسلام و آغاز دعوت رسول خدا (ص) و آن سختیهای عجیبغریب مکه، شعب ابیطالب و سختیهای زمان همراهی با رسول خدا در فرازونشیبهای دعوت الهی، هجرت از مکه به مدینه، تحمل غربت و زندگی در غربت و جنگهایی که در مدینه آغاز شد، پدر بزرگوارشان را همراهی کردند. ایشان (س) در مقابل مشکلاتی که در مدینه داشتند ایستادگی و بردباری کردند.
وقتی همسر علیبن ابیطالب شدند، در خانۀ علی (ع)، بهعنوان همسر یکی از مجاهدان و انصار رسول خدا، با علیبن ابیطالب که فرماندهی بسیاری از غزوات و جریانها را به عهده داشت، همراهی و کمک کرد؛ و اگر همراهی زهرای مرضیه نبود، شاید علیبن ابیطالب، به این مقدار نمیتوانست رسول خدا را نصرت بدهد و اینقدر در یاری و نصرت حجت خدا در زمانش موفق باشد. این درسی برای همۀ بانوان انصاری است.
در خانه
در خانۀ علی (ع)، کارهای خانه را به عهده گرفته بود. روایتی هست از امام باقر (ع): «انَّ فاطمه ضمنت لعلی (ع) عمل البیت و العجین و الخبز و قم البیت و ضمن لها علی (ع) ما کان خلف الباب. نقل الحطب و ان یجیی ء بالطعام» «برای تقسیم کارهای خانه - حضرت فاطمه (س) خمیر کردن و پخت نان و نظافت را به عهده گرفت و علی (ع) نیز کارهای بیرون خانه، همچون تهیه هیزم و خرید لوازم خوراکی را پذیرفت.» (تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۱۷۱)
فاطمۀ زهرا به علیبن ابیطالب، کار در خانه، تدبیر منزل و پختوپز را تضمین داد و علیبن ابیطالب کارهای بیرون از خانه را تضمین کرده بود. وقتی رسول خدا به خانۀ علی و فاطمه آمد، میفرمود:
«... مَرْحَباً بِبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ وَ نَجْمَیْنِ یَقْتَرِنَانِ» «... آفرین به دو دریایی که بههم میرسند و دو ستارهای که در کنار هم قرار میگیرند.» (تفسیر اهلبیت علیهمالسلام، ج ۱۵، ص ۴۰۴؛ المناقب، ج ۳، ص ۳۵۵)
سپس میپرسیدند: «سئل علیاً کیف وجدت اهلک؟» رسول خدا (ص) از علی پرسید: همسرت را چگونه یافتی؟!
فقال: «نعم العون علی طاعة اللَّه» «بهترین کمککار در طاعت الهی.» و سئل فاطمه فقال: «خیر بعل» و از فاطمه پرسید که علی چگونه است؟ فرمودند: «بهترین شوهر است.» (بحارالأنوار ج ۴۳، ص ۱۱۷؛ تفسير کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج ۹، ص ۴۸۵)
بانوان باید از فاطمۀ زهرا (س) الگو بگیرند. اگر از شوهرانشان بپرسند که خانم چگونه است؟! بگویند بهترین کمککار در طاعت الهی و همراه و همیار در راه نصرت خلیفۀ خداست. این روش و سیرﮤ [اهلبیت] است.
البته اینطور نیست که کار در خانه، منحصر به خانمها باشد. یعنی خود سید [احمد الحسن] در کارهای خانه کمک میکند و [برای همکاری در خانه] توصیه میکند. شیخ حبیب سعیدی میگوید: روزی سید را دیدم که انگشتش را فوت میکند، صحبت میکند بعد انگشتش را فوت میکند. پرسیدم چی شده؟!
[احمد الحسن] گفت: در خانه کار میکردم، دستم سوخته است. در خانه مشغول پختوپز بودم.
سیرﮤ ایشان اینچنین است. تشویق میکنند و یکی از راههای تقرب به خدا را کمک به همسر در خانه میدانند.
در تربیت فرزندان
حضرت زهرا (س) تمام تلاشش این بود که در خانه با فرزندانش طوری رفتار کند که بهترین تربیت را داشته باشند. تربیت ولایی داشته باشند. حق علیبن ابیطالب و اولیای الهی را در جان کودکانش اشراف بکنند. با هنرمندی گاهی اوقات، با فرزندانشان با شعر سخن میگفتند. حضرت زهرا با امام حسن اینچنین سخن میگفتند: «اِشْبَهْ اَباکَ یا حَسَن/ وَاخْلَعْ عَنِ الْحَقِّ الرَّسَن/ وَاعْبُدْ اِلهاً ذا مِنَن/ وَلا تُوالِ ذَا الْاِحَنِ» «حسن جان، مانند پدرت باش/ ریسمان را از گردن حق بردار. [منظور اینکه راه حق را هموار کن]/ خدای صاحبنعمت و احسانکننده را پرستش کن/ با افراد بدخواه و کینهتوز دوستی مکن.» (اعیانالشیعه، ج ۱، ص ۵۶۳؛ بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۲۸۶ و ۲۸۷)
با احترام، صفات پسندیده را در فرزندانش جاری و ساری میکرد و حق ولی خدا علیبن ابیطالب را به آنها متذکر میشد. مادران انصاری برای تربیت فرزندشان و حتی پدران انصار که میخواهند فرزندانشان را تربیت کنند، باید با احترام و حرمت گذاشتن به آنان، نکاتی را که سید احمد الحسن در تربیت فرزندان تذکر دادهاند، [به کار بگیرند] و انصار خوبی برای ایشان تربیت کنند. [این نیز] یک راه دفاع از امام حق است.
در علمآموزی
فاطمۀ زهرا (س) در علمآموزی هرگز خسته نمیشدند. یکی از بانوان خدمت حضرت رسیده بود و سؤالات ریزودرشتی پرسید. فکر کرد حضرت را خسته کردهاند. حضرت فرمود: نه من خسته نشدم. باز هم سؤالاتت را بپرس. هرقدر سؤال بپرسی، من ناراحت و خسته نمیشوم، زیرا از پدرم رسول خدا شنیدم که فرمود: «روز قیامتْ علمای پیرو ما وقتی محشور میشوند، خدا بهاندازﮤ دانششان، خلعتهای گرانبها به آنان عطا میکند و اندازﮤ پاداش به میزان تلاشی است که برای ارشاد و هدایت بندگان خدا صرف کردند.»
پس انصار خدا، وظیفهای که سید احمد الحسن، امام مهدی و خداوند بر دوشمان گذاشتهاند، [این است که ما] رسولان امام مهدی در منطقه و در [میان] خانواده هستیم؛ پس علمی که از سید احمد الحسن [میآموزیم] علوم بینظیری که ایشان منتشر کرده و در اختیار انصارش گذاشته را با اخلاص و بدون خستگی به اهلش برسانیم. آن کسانی که مشتاق هستند جانهایشان را از علم ایشان سیراب کنیم، همانطور که حضرت زهرا (س) بود.
در زهد و عبادت
فاطمۀ زهرا (س) اهل عبادت بود. اهل زهد و بیرغبتی به دنیا بود، که همۀ انصار خدا باید به آن متصف باشند. [او بهقدری به عبادت و ذکر خدا عشق داشت که وقتی رسول خدا (ص) بهجای دادن کنیز، تسبیحات صدگانه (۳۴ بار تکبیر، ۳۳ بار تسبیح و ۳۳ بار تحمید) را به او آموخت، سه بار از روی شادی و نشاط روحی گفت: «رَضِیتُ عَنِ اللهِ وَ رَسُولِهِ» «از خدا و رسولش خشنود شدم.» (بحارالأنوار، ج ۴۳، ص۸۳) حسن بصری میگوید: «در امّت اسلام، هیچکس عابدتر از فاطمه (س) نبود. آنقدر به عبادت ایستاد که پاهایش ورم کرد.»] (بیتالأحزان، ص ۴۱؛ بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۸۴)
اما نکتهای که بیشتر میخواهم به [آن] بپردازم، دربارﮤ نصرت امیرالمؤمنین علی (ع) است، اینکه حضرت زهرا (س) نسبت به علی (ع) بهعنوان امام زمانش چه کار کرد و چگونه بود؟
شاهد و مدافع حق
فاطمۀ زهرا (س) شاهد بر وصیت بود. زمانی که پیامبر اکرم خواست وصیت کند و وصیتنامهاش را در جمع یاران و اصحاب بیان کند، آن نانجیب [عمر] اجازه نداد و به پیامبر (ص) توهین کرد. رسول خدا همه را از محضرشان بیرون کردند. اما چند روز بعد، امیرالمؤمنین، در شب وفات، در محضر رسول خدا سلمان، مقداد و ابوذر را جمع کرد و از ایشان [رسولالله] خواست که وصیت بفرمایند. امیرالمؤمنین (ع) [وصیت] را نوشتند و حضرت زهرا (س) حاضر و شاهد در وصیت رسول خدا بود که به حق احمد، مهدی اول شهادت داد. رسول خدا و حضرت زهرا شاهد و حامل این وصیت بود و تمام تلاشش را در نصرت وصی رسول خدا، آن کسی که در وصیت نامش برده شده بود، انجام داد.
بعد از رحلت رسول خدا، وقتی سقیفۀ بنیساعده تشکیل شد و سنت الهی در تعیین خلیفه از نص و وصیت، به شورا و رأی بزرگان و افراد منتقل شد و سنت به بدعت تبدیل شد، زهرای مرضیه تمام تلاشش را کرد. درب خانۀ مهاجرین و انصار را بههمراه امیرالمؤمنین و حسنین میزدند. سلمان نقل میکند که علیبن ابیطالب، فاطمۀ زهرا (س) را بر مرکب سوار میکرد و دست حسنین را میگرفت و خانهای از مهاجرین و انصار از اهل بدر نبود که درب خانهشان را نزده باشند.
هم امیرالمؤمنین، هم فاطمۀ زهرا (س)، حق [وصایت] علیبن ابیطالب را تذکر میدادند. دعوت به نصرت حق را شروع کردند، و از تعداد اهل بدر، تنها چهل و چهار نفر اجابت کردند و میگفتند ما هستیم. [با وجود اینکه] حضرت به ایشان گفته بود که فردا صبح، سرتراشیده با سلاح در میعادگاه حاضر باشید، ولی چهار نفر هر روز میآمدند و این [کار] سه شب تکرار شد. هر روز صبح که امیرالمؤمنین با مقداد، سلمان، ابوذر و زبیربن عوام میآمد، تعدادی که برای قیام و باز پس گرفتن حق امیرالمؤمنین نیاز بود جمع نمیشد. [اینچنین] امیرالمؤمنین از باز پس گرفتن حقشان محروم شدند.
زهرای مرضیه زمانی که برای بیعت از امیرالمؤمنین (ع) هجوم آوردند، از علی (ع) دفاع کرد. [چراکه] خانۀ حضرت زهرا به محل تحصن مخالفان حکومت تبدیل شده بود. دقت کنید. فرض کنید یک خانوادﮤ انصار مثلاً چنین وضعیتی دارد. ببینید یکخانم چقدر میتواند تحمل کند، همراهی کند، پایمردی کند.
همۀ اهل مدینه، علیه آنها هستند، همه [با ابوبکر] بیعت کردهاند. تعداد اندکی، دوازده نفر که اسامیشان هم در روایات آمده، از مهاجرین و انصار هستند که در راه نصرت امام زمان حاضر شدند و حضرت زهرا سلاماللهعلیها، خانهاش محل تحصن مخالفان حکومت شد. یعنی خودش و خانهاش را در معرض نابودی و هلاکت قرار داد. خودش را در معرض کشته شدن قرار داد. وقتی که اینها حمله کردند به خانۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها همانطور که شنیدهاید، حضرت زهرا (س) بود که پشت در آمد و از ورود آنها ممانعت کرد. اتفاقهایی که افتاد، روضه است؛ یعنی همه باید با این روضهها گریه کنیم:
«صلی الله علیک یا مولاتی، یا فاطمه»
این صفای سینههامان از صفای فاطمه است
هرچه داریم و نداریم از عطای فاطمه است
چادر خاکی او بر قلب ما هم نور داد
بازهم در جان ما حال وهوای فاطمه است
بازهم... بازهم مهدی ما شال عزا انداخته
باز دل خون از غم و سوز عزای فاطمه است [1]
باز هم مهدی ما شال عزا انداخته
باز دل خون از غم و سوز عزای فاطمه است
گوش کن!
از کوچهها دارد صدایی میرسد
یا صدای مجتبی، یا نه صدای فاطمه است
علت چشمان تارش بعدها معلوم شد
جای دست گرگ، روی پلکهای فاطمه است
قربان غریبیات، یا امام مجتبی. با زبان دل، زبان حال امام مجتبی:
من ایستاده بودم...
من ایستاده بودم، دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه میزد
گاهی به پشت و پهلو، گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت، گاهی به شانه میزد
گردیده بود قنفذ همدست با مغیره
او با غلاف شمشیر، این تازیانه میزد [2]
اما همانگونه که سید احمد الحسن در بیاناتشان فرمودند، در این شبها عزاداری کنید و از طلاب حوزﮤ مهدوی خواستند واقعیت را همانطور که هست بیان کنند. اتفاقهایی که افتاده و جنایتهایی که علیه فاطمۀ زهرا شده است، بدون سب و لعن و توهین به مهاجمان او، مطالب را همانطور که بوده تذکر دهند.
از مجامع و متونی که برای ما باقی مانده، متن روایت را خواهم خواند. این کلماتی است که خود فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها نقل میکند که چه اتفاقی برایشان افتاد:
«فَجَمَعُوا الْحَطَبَ بِبَابِنَا وَ أَتَوْا بِالنَّارِ لِیُحْرِقُوا الْبَیْتَ فَأَخَذْتُ بِعِضَادَتَیِ الْبَابِ وَ قُلْتُ: نَاشَدْتُکُمُ اللَّهَ وَ بِأَبِی رَسُولِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) أَنْ تَکُفُّوا عَنَّا وَ تَنْصَرِفُوا فَأَخَذَ عُمَرُ السَّوْطَ مِنْ قُنْفُذٍ مَوْلَى أَبِی بَکْرٍ، فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِی فَالْتَوَى السَّوْطُ عَلَى یَدِی حَتَّى صَارَ کَالدُّمْلُجِ، وَ رَکَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَیَّ وَ أَنَا حَامِلٌ فَسَقَطْتُ لِوَجْهِی وَ النَّارُ تَسَعَّرُ، وَ صَفَقَ وَجْهِی بِیَدِهِ حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِی مِنْ أُذُنِی وَ جَاءَنِی الْمَخَاضُ فَأَسْقَطْتُ مُحَسِّناً قَتِیلًا بِغَیْرِ جُرْمٍ فَهَذِهِ أُمَّةٌ تُصَلِّی عَلَیَّ، وَ قَدْ تَبَرَّأَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْهَا وَ تَبَرَّأْتُ مِنْهَا.» (الهدایة الکبرى، ص ۱۷۹، الباب الثالث: باب سیدة النساء علیهاالسلام)
«بر درب خانهٔ ما هیزم زیادی جمع کردند. آتش آوردند تا ما را با خانه به آتش بکشند. من پشت در ایستادم و آنها را به خدا و پدرم قسم دادم که دست از سر ما بردارند و ما را یاری کنند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت و با آن به بازوی من کوفت. در این هنگام، تازیانه دور بازوی من پیچید، به گونهای که دور تا دور بازویم ورم کرد و مثل بازوبندی شد. پس من با صورت به زمین افتادم، درحالیکه آتش شعلهور بود و حرارتش صورتم را میسوزاند. عمر چنان به صورتم سیلی زد، بهطوری که گوشوارههایم تکهتکه شد، از گوشم جدا شد و درد زایمان بهسراغم آمد و محسن را سقط کردم؛ و بدون جرمی او کشته شد. آیا اینها مردمانی هستند که میخواستند بر جنازﮤ من نماز بخوانند؟ همانطور که خداوند و فرستادﮤ او از آنان بیزاری جستهاند، من نیز از آنان بیزاری میجویم.»
زهرای مرضیه از امیرالمؤمنین دفاع میکند. در مسجد و کنار قبر رسول خدا (ص) میایستد و میگوید: اگر از مولایم و پسرعمویم علیبن ابیطالب، دست برندارید، شما را نفرین میکنم.
امیرالمؤمنین میگوید: میبینم که اطراف مدینه به لرزه درآمده و عذاب الهی در حال نزول است. سلمان را میفرستد تا جلوی فاطمه را بگیرد و از او بخواهد که این کار را انجام ندهد [ نفرین نکند].
سلمان میگوید: نزد فاطمۀ زهرا (س) آمدم و گفتم بانو دست بردارید، شما رحمة العالمین، دختر رحمة للعالمین هستید. گفتند مگر نمیبینید با مولایم چه میکنند؟! [سلمان] گفت آقا امیرالمؤمنین دستور دادهاند. حضرت [زهرا] فرمود: سمعاً و طاعتاً؛ و برگشت.
فدک، خطبهٔ فدکیه
هدیهای که خداوند از طریق رسولش به او [حضرت زهرا] عنایت کرد. ذیل آیۀ (وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا) (سورۀ اسراء، آیۀ ۲۶) فرمودند که یکی از تأویلهای [این آیه] فدکی است که خداوند به رسولش و حبیبش دستور میدهد «آن حق را به فاطمۀ زهرا بپرداز و ادا کن.» فاطمۀ زهرا صاحب حقیقی فدک بودند، درحالیکه با زور این حق را غصب کردند. [فدک] روستایی آباد بود و از لحاظ اقتصادی میتوانست [خلافت و حکومت را] تأمین کند. شخصی مثل امیرالمؤمنین که مدعی خلافت است و خطر جدی برایشان محسوب میشد [باید از این موقعیت اقتصادی بهدور میماند] به همین جهت، این [فدک] را از دست فاطمۀ زهرا گرفتند.
حضرت [زهرا] بهناچار در مسجد خطبهای (خطبۀ معروف فدکیه) خواندند. دقت کنید زهرای مرضیه کسی که در عفت و پارسایی آنقدر دقت دارد که وقتی رسول خدا میفرماید: بهترین زن و مقربترین زن نزد خدا کیست؟ هیچکس نمیتواند جواب بدهد، سراغ فاطمۀ زهرا میروند، این [چنین] جواب میدهد: آن بانویی که در قعر خانهاش بنشیند و نه نامحرمی ببیند و نه او را نامحرمی ببیند. این شخص، با این اوج عفت و پاکدامنی، در بین نامحرمان و در مسجد شروع میکند با صدای رسا و بلیغ، از حق خودش و ولی به حق الهی دفاع میکند، [آن هم] با چه الفاظی!
خطبۀ فدکیه، بسیار زیبا و حماسی است، یعنی یک درس حماسه است. در صورت طاغوت بایستی و حرف حق بگویی.
«اَلْحَمْدُللَّـهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها» «حمد و سپاس برای خدایی که نعمتهای فراوانی خلق فرمود و عطایای گسترده عطا کرد.»
فاطمۀ زهرا (س) در ادامۀ خطبۀ فدکیه میفرمود:
«اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبیمُحَمَّدٌ» «ای مردم، بدانید من فاطمه هستم و پدرم محمد مصطفی است»
«اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً» «اول و آخر حرفم یکی است»
«وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطا» «سخنم اشتباه نیست»
«وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً» «کارم اشتباه و پراکنده نیست»
«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ» «رسولی از خودتان، از جنس خودتان آمد. سختیهایی که به شما میرسد، برای او هم سخت است. بر شما و بر مؤمنان حریص و مهربان است.»
«فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ، وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ» «اگر او را میشناختید، میدانستید که از میان زنان شما، او پدر من است و از میان مردان شما، او برادر پسرعموی من است. چه نیکو بزرگواری است آنکه من این نسبت را به او دارم»
«وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَهَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَهَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَهَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّهً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ» «شما کنار پرتگاهی از آتش بودید، مانند جرعهای آب و در معرض طمع طماعان بودید، لگدکوب راهروندگان بودید، از آبی مینوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند»
«فَاَنْقَذَکُمُ اللَّـهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّـهُ عَلَیهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّـتَیا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِی بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَهِ اَهْلِ الْکِتابِ» «تا اینکه خدا به دست محمد (ص) شما را نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهای عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید.»
پس از سخنرانی طولانی، فاطمۀ زهرا (س) فرمودند:
«هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا ینْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَهِ، اَلا فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرینَ» «این در حالی بود که زمانی نگذشته بود و موضع شکاف زخم هنوز وسیع نشده بود و جراحت التیام نیافته بود، پیامبر هنوز به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه میهراسید. آگاه باشید که در فتنه قرار گرفتید و بهراستی جهنم کافران را احاطه کرده است.»
خطبۀ مفصلی است. خیلی خواندنی، جذاب و عجیب است که انسان را برای شجاعت در مواجهه با طواغیت تشویق میکند.
سید احمد الحسن نیز به ما توصیه میکنند که سیرﮤ حضرت زهرا و حضرت زینب را مطالعه کنیم. ایشان فرمود اگر سیرﮤ حضرت زهرا و زینب را مطالعه میکردی، میدیدی که آن دو، برای دفاع از حق سخن گفتند و با طاغوتیان و پیروانشان مواجه شدند؛ بلکه زهرا (س) بهسبب تهییج مردم علیه طاغوتیان که خلافت الهی در زمین را غصب کردند، در معرض اذیتهای بسیار قرار گرفت. [موجب شد] خانۀ ایشان را به آتش بکشند و او و فرزندش را بکشند. به خانۀ ایشان هجوم بردند و پهلویشان را شکستند، ولی این دردها و مصیبتها، او را از استمرار دفاع از حق بازنداشت تا اینکه در این راه به شهادت رسیدند.
ببینید ممکن است یکی از انصار پایمردی کند، [اما] همین که سختی برایش به وجود بیاید، یا یکی از [انصار] را دستگیر کنند یا از دادسرا او را بخوانند، خانم انصار خدای نکرده، سریع جا بزند، ولی فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها تا آخر ایستاد و در این راه به شهادت رسید. زینب نیز پیش از کربلا و در کربلا و بعد از کربلا، به همین سیرﮤ مادرش زهرا سلاماللهعلیها عمل کرد.
در ادامه، سید احمد الحسن به زنان مؤمن و انصار توصیه میکنند که در مواجهه با طاغوت، که اینها شیطان و نطفۀ شیطان هستند، مطلوب این است که با صدای نازک سخن نگویند، بلکه در مواجهه با طاغوت قوی باشند و شدت در ذات الهی داشته باشند.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها همۀ وجودش را برای دفاع از حق گذاشت. بعد از اینکه تمام تلاشش را کرد و دیگر کاری از دستش برنمیآمد، با گریههای افشاگرانهاش در قبرستان بقیع، دشمن را رسوا و طاغوت را مفتضح کرد.
البته زهرای مرضیه در خانه بیتابی و گریه میکرد. گریههای مستمر زهرای مرضیه، اهل مدینه را بهستوه آورد، چون اینها میدانستند چه اشتباهی کردهاند و چه ظلمی در حق آلمحمد مرتکب شدهاند. برای همین در روایت آمده:
«و اجتمع شیوخ اهل المدینة و اقبلوا الی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فقالوا له یا ابا الحسن ان فاطمة (علیهاالسلام) تبکی اللیل و النهار فلا احد منا یتهنا بالنوم فی اللیل علی فرشنا و لا بالنهار لنا قرار علی اشغالنا و طلب معایشنا و انا نخبرک ان تسالها اما ان تبکی لیلا او نهارا فقال (علیهالسلام) حبا و کرامة فاقبل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حتی دخل علی فاطمة (علیهاالسلام) و هی لا تفیق من البکاء و لا ینفع فیها العزاء فلما راته سکنت هنیئة له فقال لها یا بنت رسول الله صان شیوخ المدینة یسالونی ان اسالک اما ان تبکین اباک لیلا و اما نهارا فقالت یا ابا الحسن ما اقل مکثی بینهم و ما اقرب مغیبی من بین اظهرهم فو الله لا اسکت لیلا و لا نهارا او الحق بابی رسول الله صفقال لها علی (علیهالسلام) افعلی یا بنت رسول الله ما بدا لک ثم انه بنی لها بیتا فی البقیع نازحا عن المدینة یسمی بیت الاحزان و کانت اذا اصبحت قدمت الحسن و الحسین (علیهماالسلام) امامها و خرجت الی البقیع باکیة فلا تزال بین القبور باکیة فاذا جاء اللیل اقبل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) الیها و ساقها بین یدیه الی منزلها و لم تزل علی ذلک الی ان مضی لها بعد موت ابیها سبعة و عشرون یوما». (بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۱۷۷)
بزرگان اهل مدینه نزد امیرالمؤمنین آمدند و گفتند: ای اباالحسن، فاطمه شب و روز گریه میکند. ما شب آسوده نیستیم، نمیتوانیم در بسترمان آرام بگیریم و در روز هم آرامش و آسایش نداریم که به کارهایمان برسیم. همه گفتند یا شب گریه کن یا روز، یا زهرا! آمدند پیش امیرالمؤمنین گفتند: به فاطمه بگو یا شب گریه کن یا روز. ما طاقت گریههای فاطمه را نداریم. با این حال، فاطمه (سلاماللهعلیها) گفت: ای ابوالحسن، من چندان در میان این مردم زندگی نخواهم کرد و بهزودی از میان آنان خواهم رفت. علی جان، به خداوند سوگند من شب و روز از گریه آرام نخواهم گرفت تا اینکه به پدرم ملحق شوم. سپس امیرالمؤمنین خانهای را در بقیع بنا کردند، «بیت الاحزان» را ساختند.
در روایت هست که زهرای مرضیه میآمد کنار این درخت مینشست، در سایۀ درخت [مینشست] و آنجا گریه میکرد. همه میدیدند فاطمۀ زهرا (س) به آن درخت تکیه میزند و گریه میکند. میدیدند تنها دختر رسول خدا که در بینشان هست اینچنین بیتابی میکند و حسنین را با خودش میبرد.
روزی امیرالمؤمنین دید حسن و حسین آمدند و صورتشان سوخته است. پرسیدند: چی شده؟! حضرت حسنین عرضه داشتند که آن درختی را که ما زیر سایهاش بودیم قطع کردند و مادرمان زیر آفتاب بود.
با فاطمۀ زهرا (س) چه کردند؟! حضرت زهرا در بین زنان مدینه که به عیادتش آمده بودند، خطبه خواند:
من از دنیای شما سیرم. از مردانتان بیزارم. امتحانشان کردم و آنها در امتحان شکست خوردند و از آنها خشمگین هستم. (معانیالأخبار، ص ۳۰۴)
وقتی آن دو نفر به عیادت فاطمۀ زهرا آمدند تا خودشان را تبرئه کنند و در بین طرفدارانشان وجهۀ ازدسترفتهشان را [بهدست آورند و] عادیسازی کنند، حضرت زهرا آنان را نپذیرفت. [وقتی کار به اینجا کشید و فهمیدند که حضرت (س) آنان را به حضور نمیطلبد] امیرالمؤمنین را واسطه کردند. فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها وقتی دید امیرالمؤمنین ضمانت کرده، فرمود: «البَیتُ بَیتُکَ وَ الحُرَّةُ اَمَتُکَ، اِفعَل ما تَشَاءُ!» «این خانه خانهٔ توست، علی. این کنیز هم کنیز تو، هرچه بگویی من با تو مخالفت نمیکنم.» (بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۱۹۸)
آنها آمدند، حضرت پرده آویخت و پشتش را به آنها کرد. آنها اصرار کردند که ما را ببخش.
البته بازی بود، یعنی میخواستند بازی در بیاورند، چون اگر واقعاً میخواستند معذرت خواهی کنند، باید حق علی را برمیگرداندند. زهرای مرضیه به آنها خطاب کرد:
[فَقالَتْ: نَشَدْتُکمَا اللّهُ أَلَمْ تَسْمَعا رَسُولَ الله (ص) یقُولُ:
"رِضَی فاطِمَةَ مِنْ رِضای، وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطی، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَةَ إِبْنَتی فَقَدْ أَحَبَّنی، وَ مَنْ أَرْضی فاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضانی، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنی"؟
قالا: نَعَمْ! سَمِعْناهُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ (ص)! فَقالَتْ: فَإِنّی أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِکتَهُ أَنَّکما أَسْخَطْتُمانی وَ ما أَرْضَیتُمانی وَ لَئِنْ لَقیتُ النَّبِی لَاَشْکوَنَّکما إِلَیهِ!»] (بحارالأنوار ، ج ۲۹، ص ۶۲۷)
در مقابل طاغوت باید اینچنین محکم بود.
«آیا شما دو نفر نشنیدید، به خدای عزوجل سوگندتان میدهم، نشنیدید که رسول خدا فرمود:
[... هَلْ سَمِعْتُمَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ: مَنْ آذَى فَاطِمَةَ فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اَللَّهَ ؟ فَقَالاَ: اَللَّهُمَّ نَعَمْ، قَالَتْ: فَأَشْهَدُ أَنَّكُمَا آذَيْتُمَانِي] (بحارالأنوار، ج ۲۹، ص ۱۵۸)
«فاطمه پارۀ تن من است و من از او هستم. هرکس او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هرکس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است. هرکس بعد از مرگ من او را اذیت کند، مثل این است که در زندگی و حیات من او را اذیت کرده است.
گفتند: بله. حضرت از ایشان اقرار گرفت. وقتی آنان گفتند، آری، ما شنیدیم، فرمود: الحمدلله که شنیدید و اقرار کردید. سپس فرمود:
االهم انی اشهدک فاشهدوا یا من حضرنی انهما قذ آذیانی فی حیاتی و عند موتی و الله لا اکلکما حتی القی ربی فاشکوکما الیه بما صنعتما بی و ارتکبتمانی منی. (بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۲۰۱)
«خدایا، تو شاهد باش! ای کسانی که حاضرید شاهد باشید. شهادت بدهید که این دو، مرا در زندگی و در هنگام مرگ و نزدیک به مرگم اذیت کردند. به خدا قسم، با شما سخن نمیگویم تا پروردگارم را ملاقات کنم و شکایت شما را از آن کاری که با من کردید و دربارﮤ من جنایتی که مرتکب شدید با پروردگارم شکایت شما را ببرم و با او سخن بگویم.»
زهرای مرضیه حتی در وصیتش هم آنها را افشا و رسوا کرد. با وصیت تاریخیای که نوشت، هم به حق علی شهادت داد، هم به حق احمد شهادت داد. قبر مخفی او سند حقانیت ولایت علیبن ابیطالب بود که در طول تاریخ همۀ شیعیان با آن با دشمنان احتجاج میکردند.
امروز هم انصار امام مهدی، [بهوسیلۀ] سید احمد الحسن، بهعنوان معجزه، با افشا و آشکار کردن قبر مطهر مادرشان فاطمۀ زهرا احتجاج میکنند. سید احمد الحسن، همان کسی است که آمده، قبر مادرش را آشکار کرده. او کسی است که جای قبر مخفی فاطمۀ زهرا را آشکار کرده است.
وصیت فاطمۀ زهرا (س) چه بود؟
«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَهُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّهَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَهَ آتِیَهٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِیُّ اَنَا فاطِمَهُ بَنتُ مُحَمَّدٍ (ص) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْکَ لاکونَ لَکَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرهِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَهِ»
این وصیت فاطمه دختر رسول خداست. مضمونش این است که شهادت میدهد به اینکه خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد عبد او و رسول اوست. بهشت و جهنم حق است. قیامت حق است. ساعت میآید، شکی در آن نیست و خداوند آن کسانی را که در قبرها هستند، مبعوث خواهد کرد.
فرمودند: ای علی، من فاطمه دختر محمد، خدا مرا به عقد تو درآورد تا در دنیا و آخرت با تو باشم. به من غیر از تو اولی و سزاوارتر نیست. مرا در شب غسل و حنوط و کفن کن. شبانه بر من نماز بخوان، شبانه مرا دفن کن و هیچکس را خبر نکن. علی جان، خداحافظ. سلام مرا به همۀ فرزندانم تا روز قیامت برسان.
شهادت و دفن شبانه
[محمد بن اسماعیل بخاری مینویسد:
«وَعَاشَتْ بَعْدَ النبی صلی الله علیه وسلم سِتَّةَ اَشْهُرٍ فلما تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا ولم یُؤْذِنْ بها اَبَا بَکْرٍ وَصَلَّی علیها» «فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها، شش ماه پس از رسول خدا (ص) زنده بود، زمانی که از دنیا رفت، شوهرش علی او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را باخبر نساخت.» (صحیح البخاری، ج ۵، ص ۱۳۹)
مرحوم شیخ صدوق در علت دفن شبانۀ آن حضرت مینویسد:
«عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِیهِ قَالَ سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسّلام لِاَیِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ علیهاالسّلام بِاللَّیْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِاَنَّهَا اَوْصَتْ اَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا رِجَالٌ [الرَّجُلانِ]» «علیبن ابوحمزه از امام صادق علیهالسلام پرسید: چرا فاطمه را شب دفن کردند نه روز؟ فرمود: فاطمه سلاماللهعلیها وصیت کرده بود تا در شب وی را دفن کنند تا ابوبکر و عمر بر جنازۀ آن حضرت نماز نخوانند.» (شرائع الاسلام، ج۸، ص۲۷۹)]
امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب (ع)، زهرا (س) را شبانه غسل داد. شبانه کفن کرد. بندهای کفن را که میخواست ببندد صدا زد: «ای فرزندان فاطمه، از مادرتان توشه بردارید. با مادرتان وداع کنید.» امام مجتبی خودش را روی نعش مادر انداخت. اباعبدالله صورت به کف پای مادر [چسباند]. زینب آمد وداع کند. امیرالمؤمنین قسم یاد میکند: به خدا قسم دیدم بندهای کفن از هم وا شد، دستهای زهرا از کفن بیرون آمد، عزیزانش را به آغوش گرفت. ندایی، هاتفی، صدا زد: اباالحسن، این عزیزان را از روی نعش مادر بردار، ملائکۀ آسمان طاقت دیدن این صحنه را ندارند.
﴿وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ﴾ (الشعراء: ۲۲۷)