از غدیر تا کربلا؛ نگاهی به انحراف مسیر امت

از غدیر تا کربلا؛ نگاهی به انحراف مسیر امت

قسمت 1

غدیر نقطۀ اوج اسلام ناب و عاشورا پیامد فراموشی آن

چکیده

مقالۀ حاضر با رویکردی تحلیلی و معرفتی به بررسی انحراف امت اسلامی پس از واقعۀ غدیر خم می‌پردازد. نویسنده در آغاز، اهمیت غدیر را به‌عنوان نقطۀ کمال دین و تداوم رسالت پیامبر اکرم (ص) تبیین می‌کند و نقش بنیادین ولایت را در صیانت از اسلام راستین مورد تأکید قرار می‌دهد. سپس با اشاره به عوامل انحراف تاریخی از مسیر ولایت، مانند ترس، دنیاطلبی، تحریف حدیث غدیر، و بی‌تفاوتی یا سکوت صحابه، زمینه‌های قدرت‌گیری جریان سقیفه را تحلیل می‌کند. مقاله با بهره‌گیری از آیات، روایات و بیانات سید احمد الحسن، بر آن است تا نشان دهد که نادیده‌گرفتن غدیر، صرفاً یک خطای تاریخی نبوده، بلکه آغاز انحرافی ریشه‌ای است که تا امروز امت را از هدایت الهی بازداشته است.

 

مقدمه

واقعۀ غدیر، یکی از درخشان‌ترین و ناب‌ترین جلوه‌های اسلام در تاریخ است؛ روزی که پیامبر گرامی اسلام، حضرت علی‌(ع) را به‌عنوان وصی و جانشین خود معرفی کرد و مردم نیز با او بیعت کردند. اما این بیعت چندان نپایید و گویا تنها زمزمه‌ای کوتاه‌مدت بر زبان‌ها بود. با گذشت زمان، آثار این بیعت کم‌رنگ شد و همان مردمی که در آن روز هم‌صدا و هم‌دل بودند، عهد خویش را شکستند و پیمانی را که با رسول خدا‌(ص) بسته بودند، نادیده گرفتند.

چه اتفاقی در جامعۀ نوپای اسلامی رخ داد که تنها چند دهه پس از رحلت پیامبر‌(ص)، نه‌تنها اهل‌بیت او را تنها گذاشتند، بلکه با خشونت و بی‌رحمی آنان را آزار دادند و به شهادت رساندند؟

چه شد که ارزش‌ها و آموزه‌های اسلام ناب دگرگون گشت، سنت نبوی به فراموشی سپرده شد و باورهای جاهلی بار دیگر جان گرفت؟

چگونه ممکن شد که مرد و زن، پیر و جوان، بی‌گناه و معصوم، در امان نمانند و نسل پاک پنج‌تن آل‌عبا با فجیع‌ترین شکل قربانی شوند؟

آیا نقطۀ آغاز انحراف، همان غفلت از غدیر نبود؟

آیا بی‌توجهی به ولایت، امت را تا آنجا به پرتگاه سقوط نکشاند که کربلا رخ داد؟

در این مقاله بر آنیم تا با نگاهی تاریخی و معرفتی، به بررسی علل انحراف امت اسلامی بپردازیم و پاسخ این پرسش‌های بنیادین را جست‌وجو کنیم.

 

ولایت؛ تداوم رسالت و کمال دین

واقعۀ غدیر، از نگاه دینی و اجتماعی، جایگاهی بی‌بدیل در تاریخ اسلام دارد؛ روزی سرنوشت‌ساز که پیامبر اکرم‌(ص)، حضرت علی‌(ع) را به‌عنوان جانشین و ولیّ پس از خود معرفی کرد.

این اعلان ولایت، نه صرفاً یک انتخاب فردی، بلکه حلقه‌ای اساسی در ادامۀ رسالت و تکمیل دین بود. پیامبر‌(ص) با نصب امام علی‌(ع) مسیر هدایت را برای امت ترسیم کرد تا راه حق از باطل جدا گردد و چراغ راه آیندگان فروزان بماند.

خداوند در آیۀ ۶۷ سورۀ مائده خطاب به پیامبر اکرم‌(ص) می‌فرماید:

(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ) (ای پیامبر، آنچه از سوی پروردگارت [دربارۀ ولایت و رهبری علی‌بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین‌(ع)] بر تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی، پیام خدا را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگاه می‌دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند).

پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد‌(ص) هر آنچه را از سوی خداوند بر او وحی می‌شد، با گوش جان می‌شنید و بی‌کم‌وکاست به امت خود می‌رساند. یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین این وحی‌ها، فرمان الهی مبنی بر اعلان ولایت امیرالمؤمنین علی‌(ع) بود.

بر پایۀ روایات متعدد و معتبر از امامان معصوم‌(ع)، هنگامی که پیامبر‌(ص) از حجة‌الوداع بازمی‌گشت، در منطقۀ غدیر خم، جبرئیل بر او نازل شد و فرمان الهی مبنی بر ابلاغ ولایت علی‌بن ابی‌طالب‌(ع) را ابلاغ کرد. پیامبر‌(ص) در پاسخ به این فرمان، مسلمانان را در آن مکان گرد آورد و خطبه‌ای مفصل ایراد کرد. او در میان انبوه جمعیت، دست علی‌(ع) را بالا گرفت و فرمود:

«مَنْ كُنتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ» «هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست.»[1]

با این اعلان، پیامبر اکرم‌(ص) سنگ بنای ولایت را نهاد و مسئولیت امت را در پیروی از جانشین خود به آنان واگذار کرد. در پی این واقعۀ عظیم، آیۀ سوم از سورۀ مائده نازل شد:

(اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا) (امروز دین شما را برایتان کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را برایتان دین برگزیدم).

بنابراین، ولایت امیرالمؤمنین علی‌(ع) نه‌تنها ادامۀ راه رسالت، بلکه ضامن بقای دین و تحقق اهداف پیامبران الهی است. ولایت همان رکن اصلی است که دین را از تحریف و نابودی حفظ می‌کند؛ چراکه اطاعت از ولیّ خدا، در حقیقت اطاعت از پیامبر‌(ص) و خداوند متعال است.

رسالت، آغاز مسیر هدایت است؛ اما این هدایت جز در سایۀ ولایت تداوم نمی‌یابد. پیامبر خدا‌(ص) آغازگر راه هدایت بود و علی‌(ع) ادامه‌دهندۀ آن، تا امت اسلامی در مسیر الهی گام نهد و از انحرافات و تفرقه مصون بماند. بدون ولایت، پیام الهی در گرداب هواهای نفسانی و تفاسیر ناصواب گم می‌شود.

 

قرآن، کلامِ صامت الهی است که جز با پیوند به ملکوت، معانی ژرف آن روشن نمی‌گردد. تنها امام معصوم، قرآنِ ناطق و آگاه به باطن آن است. از همین رو، قرآن بدون امام، بی‌تفسیر می‌ماند و دین، بی‌راهنما.

ولایت، روح زندهٔ دین است؛ مرجعی زنده که دین را زنده نگه می‌دارد و از تفرقه، بدعت و تحریف می‌رهاند. پس اگر دین در غدیر به کمال رسید، ازآن‌رو بود که ولایت، یک اصل بنیادین است، نه فرعی.

در حقیقت، اصل دین، ولایت است. امام صادق‌(ع) می‌فرمایند:

«دین و اصل دین، یک مرد است و این مرد، همان یقین است؛ و او همان ایمان است؛ و او همان امام امت و اهل زمانش است. هر فردی که او را بشناسد، خداوند را شناخته است؛ و هر فردی که او را انکار کند، خداوند و دینش را انکار کرده است؛ و هر فردی که نسبت به او ناآگاهی داشته باشد ـ بدون این امام ـ نسبت به خداوند و دین و حدود و شرایع او ناآگاهی دارد. این چنین است که شناخت مردان، دینِ خداست و شناخت به شکل آن، شناخت ثابت و با بصیرتی است که به‌واسطۀ آن، دین خداوند شناخته می‌شود و به‌واسطۀ آن به شناخت خداوند رسیده می‌شود.»[2]

با ولایت است که اعمال پذیرفته می‌شود. کسی که ولایت امام زمانش را قبول نکند، هیچ‌یک از اعمالش مورد قبول واقع نمی‌شود. در بسیاری از روایات چنین آمده است:

«اگر کسی هزار سال نماز بخواند و روزه بگیرد، ولی ولایتِ ولیّ خدا را نپذیرد، هیچ عملی از او پذیرفته نمی‌شود.»[3]

از حسن بصری دربارۀ راه علی‌بن ابی‌طالب‌(ع) در تفسیر آیۀ ﴿هَٰذَا صِرَاطِى مُسْتَقِيمًۭا﴾ (سورۀ انعام، آیۀ 153) نقل شده:

«[این راه من مستقیم و هدایت‌کننده است.] گفت: می‌گوید این راهِ علی‌بن ابی‌طالب و خاندان اوست که راه مستقیم و دین مستقیم‌اند. از آن تبعیت کنید و به آن تمسک جویید که او آشکار است و هیچ نقص یا کجی در آن نیست.»[4]

امروز، در این دوران پرآشوب، حجت خدا فرستاده‌اش را به‌سوی مردم گسیل داشته تا راه درست را به مردم نشان دهد و آنها را از گمراهی و سردرگمی نجات دهد. اطاعت از این فرستاده، نه‌تنها یک وظیفۀ دینی، بلکه واجبی شرعی بر دوش هر انسان مؤمن است؛ چراکه او استمرار رسالت الهی و تجلی ولایت خداوند در زمین است.

 

او ولیّ امر همۀ انسان‌هاست و تنها با پیروی از اوست که اعمال آدمی مورد قبول خدا قرار می‌گیرد. او همان صراط مستقیم است که اگر گام در آن نهیم، بی‌درنگ به مقصد نهایی رستگاری خواهیم رسید.[5]

پیامبر‌(ص) فرمودند:

«اگر ولایت را به علی واگذارید، او شما را هدایت‌کننده و مهدی است و شما را به راه مستقیم استقامت می‌دهد.»[6]

اگر امت اسلام در آغاز راه، از مسیر ولایت علی‌بن ابی‌طالب‌(ع) منحرف نمی‌شد و بر محور ولایت الهی باقی می‌ماند، هرگز دچار تفرقه، انشعاب و انحراف نمی‌گشت. چراکه ولایت، تداوم رسالت، تفسیر حقیقی قرآن، اساس دین، وسیلۀ ارتباط انسان با خداوند و نگهبان آیین الهی است. حقیقتاً ولایت، قلب تپندۀ نظام توحیدی است.

 

فراموشی غدیر

نادیده گرفتن ولایت الهی، بستر لغزش و انحراف را در جامعۀ اسلامی فراهم ساخت. جامعه‌ای که از مدار توحید خارج شود و از ولایت بهره‌مند نباشد، گرفتار تشتت، تفرقه و گسیختگی می‌شود و انسجام خود را از دست می‌دهد.

واقعۀ غدیر، رخدادی شفاف و آشکار بود؛ پیامبر اسلام(ص) آن را با صراحت به مردم اعلام کرد. ولایت، امری واجب و حیاتی است؛ تنها با پذیرش آن، اعمال انسان مورد قبول خداوند قرار می‌گیرد و بدون آن، هیچ طاعتی پذیرفته نیست.

اما چه اتفاقی افتاد که پس از مدت کوتاهی، غدیر به فراموشی سپرده شد و علی(ع)، آن مولای مردم، به کنج خانه کشیده شد؟

چه شد که امت از پیمان خود با پیامبر(ص) روی‌گردان شدند و دست در دست دشمنان اسلام نهادند؟
امر خلافت که پیامبر(ص) در غدیر آن را با صراحت اعلام کرد، گویی فقط به همان روز محدود شد؛ مردم دیگر آن مردم متعهد و وفادار نبودند. خلافت پیامبر(ص) به انتخاب مردم و در واقع به بازی‌های سیاسی و قبیله‌ای سپرده شد.

مردم، تعهد خود را فراموش کردند. آنان با گوش شنیدند، اما دل‌های زنگار گرفته‌شان حقیقت را انکار کرد و به فراموشی سپرد. این مسیر انحرافی، امت را به‌تدریج از غدیر و معنای ناب آن دور ساخت.

از سوی دیگر، ترس از تبعات سیاسی و فشار حاکمان موجب شد احادیث مربوط به غدیر پس از رحلت پیامبر(ص) تحریف یا حذف شود. راویان، از بیم غضب زمامداران، دم فرو بستند. حتی اصحابی که در غدیر حاضر بودند، به‌خاطر حفظ جان، مقام و موقعیت خود، تنها به ذکر جنبه‌های اخلاقی غدیر بسنده کردند، بی‌آن‌که خلافت علی(ع) را یاد کنند. در ادامه، به نمونه‌هایی از این تحریف‌ها اشاره خواهد شد.

در منابع روایی شیعه و سنی آمده است که پس از واقعۀ سقیفه، سعد بن عباده از انصار و از حاضران در غدیر، هنگامی‌که از بیعت با ابوبکر سر باز زد، مورد تهدید عمر بن خطاب قرار گرفت. عمر گفت: «اقتلوه فانه صاحب فتنه» «او را بکشید! او فتنه‌گر است!»[7]

امام علی(ع) در سخنرانی با مهاجران و انصار پس از سقیفه، به سکوت برخی انصار به دلیل ترس از جان یا دنیایشان اشاره می‌کند که سعد بن عباده یکی از آنان است.[8]

امام علی(ع) در شورای شش‌نفره‌ای که عمر تشکیل داد، حدیث غدیر را یادآوری کرد و از حاضران خواست تا شهادت دهند؛ اما برخی سکوت کردند، ازجمله سعد بن ابی‌وقاص و عبدالرحمن بن عوف.[9]
تنها به ترس و سکوت بسنده نکردند، بلکه حدیث غدیر را نیز تحریف کردند. به‌جای پذیرش «ولایت» به‌عنوان «خلافت»، برخی از اهل سنت و اصحاب آن را به محبت و دوست داشتن تفسیر کردند. این نوع تفسیر، گونه‌ای تحریف و سانسور حدیث به شمار می‌آید و هدف آن دور ساختن امر خلافت از علی(ع) بود.[10]

اما در میان یاوران ناپایدار، گروهی بودند که تا پای جان پایبند ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) ماندند. عمار بن یاسر، ابوذر، مقداد و سلمان، ازجمله اصحابی بودند که حدیث غدیر را آشکارا بیان کردند و تا آخرین نفس بر پیمانی که با پیامبر خدا(ص) بسته بودند، وفادار ماندند.[11]

این روایات به‌وضوح نشان می‌دهد که تهدیدهای جانی و ترس از دست دادن جایگاه اجتماعی، باعث شد تا حدیث غدیر یا کتمان شود یا به‌طور معنایی تحریف گردد؛ و این خود، بزرگ‌ترین عامل فراموشی غدیر در صدر اسلام بوده است.

سید احمد الحسن می‌گوید:

«از هنگامی که ابوبکر و گروهی از منافقان، اقدام به تسلّط و غصب جانشینی رسول خدا (ص) نمودند و بیشتر صحابه از یاری وصی و جانشین پیامبر(ص) و برگزیدۀ خداوند یعنی حضرت علی‌بن ابی‌طالب(ع) ، شانه خالی کردند. کسی که رسول خدا(ص) به امر خداوند او را امیری برای مؤمنین و خلیفه‌ای برای بعد از فرستادۀ پروردگار جهانیان در غدیر خم در آخرین حج (حجة الوداع) منصوب نمود. آن‌ها نه‌تنها حق مسلّم امام علی(ع) و حق انسانیت برای رسیدن پیام «لا اله الا الله، محمد رسول الله» را به جا نیاوردند، بلکه گستاخی را از این هم فراتر بردند تا آنجا که عمر بن خطاب و گروهی از منافقان اقدام به آتش زدن خانۀ حضرت فاطمۀ زهرا(س) آن یگانه دُخت پیامبر اسلام(ص) نمودند؛ درحالی‌که خداوند، دوستی با او و همچنین با امام حسن، و حسین و امام علی(ع) را در قرآن واجب دانسته است.»[12]

با نادیده گرفتن وصایت و جانشینی امام علی (ع) که به‌وضوح در غدیر اعلام شده بود، امت اسلامی از مسیر هدایت الهی فاصله گرفت. این انحراف، تنها یک اشتباه سیاسی نبود، بلکه منشأ ظلمی تاریخی شد که به اهل‌بیت پیامبر (ص) روا داشته شد؛ ازجمله حمله به خانۀ حضرت فاطمه (س) و شهادت ایشان.

سکوت اکثریت صحابه در برابر این ظلم، سبب تثبیت باطل شد.

سید احمد الحسن اشاره می‌کند که بیشتر صحابه از یاری امام علی (ع) شانه خالی کردند. این سکوت و همراهی نکردن با حق، زمینه را برای قدرت‌گیری باطل فراهم ساخت.

 

قدرت گرفتن جریان سقیفه

شاید بسیاری گمان کنند که فقدان رسانه‌های گسترده و ثبت مکتوب کافی، یکی از دلایل فراموشی غدیر بوده است؛ اما از نظر نگارنده، علت اصلی و بنیادین این فراموشی، فشارهای سیاسی سنگینی بود که بر جامعۀ اسلامی تحمیل شده بود. هرچند اگر غدیر به‌طور گسترده و مکتوب منتشر می‌شد، فضای سرکوب و تهدید سیاسی، عرصه را بر امت پیامبر(ص) تنگ می‌کرد و مانع از پایداری آن می‌شد.

پس از رحلت پیامبر(ص)، هنگامی‌که خلافت به‌دست ابوبکر، عمر و عثمان رسید، کسانی که در سقیفۀ بنی‌ساعده قدرت را به‌دست گرفتند، تمام تلاش خود را به کار بستند تا هرگونه نشانه‌ای از علی(ع) در جامعه اسلامی حذف شود. به نظر می‌رسید رقابت‌های قبیله‌ای میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه به اوج خود رسیده بود. این گروه‌ها، که به قدرت و جاه‌طلبی روی آورده بودند، تلاش کردند جایگاه اهل‌بیت پیامبر(ص) را در میان امت کمرنگ کنند.[13]

زرق و برق دنیا، زر و سیم و تجملات دنیوی، آنان را به اریکۀ قدرت رساند و حق علی(ع) و فرزندان پاکش را غصب کردند.

امام باقر(ع) می‌فرمایند:

«ما مردمی هستیم که به‌خاطر امامت‌مان، که خداوند به ما داده و به دیگران نداده است، مورد حسد قرار گرفته‌ایم.»[14]

حسادت، مانعی بزرگ است که مردم را از اطاعت ولیّ امرشان باز می‌دارد؛ بیماری‌ای که ابلیس نیز به آن مبتلا بود و در برابر فرمان سجده بر آدم سرپیچی کرد، زیرا خود را برتر از آدم می‌دانست و راضی نشد در برابر حجّت خدا سر به سجده نهد.

بغض و کینۀ بنی‌امیه سبب شد که ولایت علی(ع) را از او غصب کنند. خود امام علی(ع) می‌فرمایند:

«به خدا سوگند، قریش از ما کینه به دل نگرفتند مگر بعد از آن‌که خدا ما را از آنان برگزید.»[15]

دنیادوستی و حرص سلطنت‌طلبی خلفای خودخوانده، زمینه‌ساز شکل‌گیری جریان سقیفه شد و آنان توانستند پایه‌های حکومت خود را در امت پیامبر(ص) استوار کنند.

 

ادامه دارد…

 

پانویس‌ها:

  1. [1]  علی‌ بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۷۰؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۸۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۳۶.

  2. [2]  محمد بن الحسن الصفار، بصائر الدرجات، ص۵۴۹؛ حسن بن سلیمان حلی، مختصر بصائر الدرجات، ص۸۲؛ میرزا حسین نوری، خاتمة المستدرک، ج۴، ص۱۱۸؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۹۰.

  3. [3]  محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۷، ص۵۸.

  4. [4]  کتاب الصراط المستقیم، ص۲۷۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۱۶، حدیث شمارۀ ۱۱۰.

  5. [5]  سید احمد الحسن، گوساله، ج۱، ص۳۱، مبحث صراط مستقیم (راه راست)؛ سید احمد الحسن، گزیده‌ای از تفسیر سورۀ فاتحه، مبحث روشنگری از صراط مستقیم.

  6. [6]  شیخ طبرسی، الإحتجاج، ج۱، ص۸۴.

  7. [7]  محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۶، چاپ دارالتراث، بیروت؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۶، ص۲۱.

  8. [8]  شیخ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۱۰–۱۱۲، چاپ مؤسسه الأعلمی.

  9. [9]  ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۲، ص۵۶.

  10. [10]  علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۵۰–۱۶۰؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۲۰، ص۲۸۷.

  11. [11]  شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۱۶؛ علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۵۹–۱۷۰؛ شیخ مفید، الإختصاص، ص۵ و ۵۸.

  12. [12]  سید احمد الحسن، سرگردانی، مبحث سرگردانی در امّت اسلام، ص۲۱.

  13. [13]  محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، فصل‌های مربوط به «سقیفه»، «فترة الخلافة بعد عثمان»، «معاویه و جنگ صفین» و شرح حرکت‌ها در کوفه و شام؛ سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه‌های مشهور دربارهٔ سقیفه، حکمیت و نامهٔ معروف امام به مردم کوفه.

  14. [14]  شیخ کلینی، الکافی، ج۱، باب «أنّ الأئمة هم الخلفاء»، حدیث ۷؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۸۹.

  15. [15]  سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۳۳؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۲۴۸.

     

     

کلیدواژه‌ها

سید احمد الحسن ولایت غدیر خم حجت خدا فرستادۀ الهی وصایت بیعت امیرالمؤمنین علی(ع) انحراف امت سقیفه بنی‌ساعده تحریف حدیث غدیر تفرقه دین و سیاست امت اسلامی خلفای سه‌گانه ولایت الهی خلافت حجت زمان معرفت امام قدرت‌طلبی صراط مستقیم

امتیاز مقاله

0.00 از 5 (0 رأی)
امتیاز شما