در جستوجوی لبۀ گمشده پیرامون فرضیۀ «زمین تخت»
تأویل مسطح
چکیده
در بخش قبل، به نقد علمی فرضیۀ «زمین تخت» پرداختیم و نشان دادیم که این فرضیه هیچ جایگاهی در علم نداشته و دلایل فراوانی بر کروی بودن زمین دلالت دارد.
اما در این قسمت قصد داریم به بررسی ادعاهایی بپردازیم که تورات و قرآن را منشأ این فرضیه میدانند.
در متون مقدس یهودی–مسیحی، هیچ آیۀ صریحی در عهد قدیم وجود ندارد که بهطور مستقیم به «تخت بودن زمین» اشاره کند. با این حال، برخی طرفداران نظریۀ زمین تخت، به چند عبارت استناد میکنند که یا زبان استعاری دارند یا به باورهای کیهانشناختی باستان اشاره میکنند. مهمترین موارد مورد استناد آنان عبارتاند از:
۱. کتاب اِشَعْیا، فصل 40، آیۀ 22
متن: «او بر کرۀ زمین نشسته است...» (در برخی ترجمههای قدیمی: «او بر دایرۀ زمین نشسته است»).
تفسیر: زمینتختگرایان ادعا میکنند واژۀ «دایره» به صفحهای تخت اشاره دارد؛ امّا بیشتر محققانِ عبری، واژۀ khug را به معنای «کره» یا «سطحِ منحنی» تفسیر کردهاند.
۲. ایوب، فصل 38، آیۀ 14
متن: «زمین مانند گلِ مهر میشود و همه چیز مانند ردایی روشن آشکار میگردد.»
تفسیر: برخی ادعا میکنند «گلِ مهرشده» به صفحهای مسطح اشاره دارد؛ اما این عبارت، تصویری شاعرانه از پدیدارشدنِ زمین با روشناییِ طلوع خورشید است، نه توصیفی از شکل زمین.
۳. پیدایش، فصل اول، آیات 6 تا 8
متن: «خدا فلکی را آفرید تا آبها را از آبها جدا کند...»
تفسیر: زمینتختگرایان این آیه را دلیلی بر باور باستانی به «گنبد آسمان» (Firmament) میدانند؛ امّا این توصیف، بازتابِ کیهانشناسیِ رایج در دوران باستان است، نه بیان یک ادعای علمی.
نکتۀ کلیدی:
استناد به این آیات برای اثباتِ زمینِ تخت، تحمیلِ یک خوانشِ مدرن بر متنی باستانی است. حتی مفسران سنّتیِ یهودی مانند ابنمیمون در قرن دوازدهم و مسیحیانی مانند توماس آکویناس در قرن سیزدهم نیز زمین را کروی میدانستند. بنابراین، در تورات و کتابهای الحاقیِ آن، هیچ متنی دربارۀ تخت بودن زمین وجود ندارد.
هندسهٔ زمین نزد مسلمانان
اغلب دانشمندان و اندیشمندان مسلمان در دوران طلایی اسلام (قرون هشتم تا پانزدهم میلادی) به کروی بودنِ زمین اعتقاد داشتند و حتی محاسبات دقیقی دربارهٔ محیط زمین انجام دادند. در ادامه، برخی از مهمترین آنها معرفی میشوند:
۱. ابوریحان بیرونی (قرن ۱۰ و ۱۱ م) با استدلالهای ریاضی و نجومی، کرویتِ زمین را اثبات کرد. او با روشِ مثلثات، محیط زمین را حدود ۴۰٬۲۴۰ کیلومتر محاسبه کرد (نزدیک به مقدار واقعی ~۴۰٬۰۷۵ کیلومتر).
۲. ابنسینا (قرن ۱۰ و ۱۱ م) در کتاب شفا و نجات، زمین را کروی توصیف کرد و نوشت: «زمانی که ماه در خسوف است، سایۀ زمین بر آن دایرهای است، و این نشان میدهد که زمین کروی است.»
۳. خوارزمی (قرن ۸ و ۹ م) در کتاب صورة الأرض، از کرویتِ زمین برای ترسیم نقشههای جغرافیایی بهره برد. او طول درجۀ نصفالنهار را اندازهگیری کرد تا محیط زمین را تخمین بزند.
۴. ابنحَزْم اندلسی (قرن ۱۰ و ۱۱ م) در الفصل فی الملل و النحل نوشت: «هیچ یک از علمای مسلمان منکرِ کرویتِ زمین نیستند... و دلیل آن اختلاف ساعت طلوع و غروب خورشید در شرق و غرب جهان است.»
۵. ابوالحسن علیبنخَلف (قرن ۱۰ م) در کتاب الأجرام السماویة، اثبات کرد که زمین همچون دیگر سیارات، کروی است.
۶. ابومعشر بلخی (قرن ۸ و ۹ م) در کتاب الملخص الکبیر، زمین را بهصورت کره توصیف کرد.
۷. جاحظ (قرن ۸ و ۹ م) در کتاب الحیوان اشاره کرد که شب و روز به سببِ کرویت زمین و چرخش آن پدید میآیند.
۸. قطبالدین شیرازی (قرن ۱۳ و ۱۴ م) در نهایة الإدراک، حرکت زمین و کرویت آن را تحلیل کرد.
نتیجهگیری
دانشمندان مسلمان نهتنها به کرویت زمین معتقد بودند، بلکه با محاسبات دقیق، پایههای علوم مدرن را بنا نهادند. این ایده در جهان اسلام مورد اجماع بود و تنها برخی متکلّمان ـ مانند ابنتیمیه ـ گاه با آن مخالفت میکردند.
ابنتَیمِیَّه
ابنتیمیه (متوفای ۷۲۸ق) از علمای مشهور حنبلی بود که عقاید او بعدها بهویژه توسط محمدبنعبدالوهاب (بنیانگذار وهابیت در قرن ۱۸) احیا شد. برخی از ایدههای او که مورد استناد گروههای سلفی قرار گرفته، عبارتاند از:
تکفیر مسلمانانِ مخالف (بهویژه در مسئلۀ توسّل به اولیا و شفاعت)؛
تفسیر ظاهری از نصوص دینی و ردّ تأویلهای عقلی؛
اعتقاد به تجسیم (جسمانگاری خداوند سبحان).
داعش و دیگر گروههای جهادی نیز از این ایدهها برای توجیه خشونتهای خود استفاده کردهاند.
ابنتیمیه دربارۀ شکل زمین، دیدگاهی مطابق با ظاهر آیات قرآن و احادیث داشت و معتقد بود که زمین تخت (مسطح) است، نه کروی. او در چندین اثر خود به این موضوع اشاره کرده و از این دیدگاه دفاع نموده است.
برخی از نظرات ابنتیمیه دربارۀ تخت بودن زمین
۱. در مجموع الفتاوی، ج ۲۵، ص ۱۹۵ میگوید:
«مسلمانان اتفاقنظر دارند که افلاک (آسمانها) گرد هستند، اما دربارهٔ زمین اختلافنظر وجود دارد. رأی صحیحی که ائمه (علمای بزرگ اهل سنت) بر آن هستند، این است که زمین مسطح است، نه کروی.»
در الرد على المنطقيین، ص ۴۴۲ بیان میکند:
«نزد پیشینیان امت و امامانشان، زمین مسطح است و مانند کره نیست.»
در درء تعارض العقل والنقل، ج ۶، ص ۳۳۰ تأکید میکند:
«ظاهرِ نصوص شرعی (قرآن و حدیث) بر تخت بودن زمین دلالت دارد و تأویل آنها به کرویت، خلاف روش سلف است.»
استدلالهای ابنتیمیه شامل برخی آیات قرآن بود، مانند:
(وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ) [1]
که به گسترده و مسطح بودن زمین اشاره دارد.
(وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا) [2]
که دلالت بر گستردگی سطح زمین دارد.
در اینجا قصد داریم با استفاده از پاسخ دکتر علاء سالم (سخنگوی دفتر سید احمد الحسن) در کتاب دفاع از قرآن به بررسی این شبهه بپردازیم:
حقّتعالی میفرماید:
(أَفَلَا يَنظُرُونَ... إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ)! (آیا نمیبینند... به زمین که چگونه پهن شده است؟)
«السَّطْح: پهن شدن»؛ یعنی گسترده و هموار شدن، و جمع آن «سُطُوح» یا «أَسْطُح» است، و در هندسه به معنای هر چیزی است که طول و عرض داشته باشد.
پس تمام اشیایی که بُعد دارند، دارای سطحاند؛ چه صاف باشند (یعنی دارای لبهای که به آن ختم شوند)، چه کروی باشند، چه مقعّر باشند، یا هر شکل دیگری داشته باشند.
بنابراین مانعی وجود ندارد که زمینی که سطح دارد ـ یعنی گسترده و پهن شده ـ در عین حال کروی نیز باشد؛ و هیچ رابطۀ ضروری میان «سطح داشتن زمین» و «صاف بودن آن به معنای داشتن لبه و پایان» وجود ندارد.
«سُطِحَت» یعنی «پهن شد»؛ یعنی کشیده و گسترده شد تا به گهواره و زیراندازی برای سکونت و بهرهبردن تبدیل گردد. حقّتعالی میفرماید:
(أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا) [3] (آیا زمین را گهوارهای نگردانیدیم؟)
بدیهی است که آمادهسازی و گستراندن زمین الزاماً به این معنا نیست که شکل زمین غیرکروی بوده و لبهای داشته باشد که به آن ختم شود.
زمین برای هر انسانی، با هر موقعیت جغرافیایی، فارغ از شکل کلی و واقعیاش، همچون زیرانداز وسیع گستردهای است که در برابر او قرار دارد.
امام علی (ع) در نهجالبلاغه میفرماید:
«خوشا به حال زاهدانِ این دنیا که آخرت را آرزو میکنند. آنان کسانیاند که زمین را زیرانداز، خاک آن را فرش، آب آن را پاک، قرآن را شعار، و دعا را پوشش خود قرار دادند.»
همچنین «المَدّ»، «الدَّحْو» و «الطَّحْو» تقریباً یک معنا دارند و به معنای پهن کردن، گسترانیدن و هموار ساختن هستند؛ همانطور که پهن کردن زمین یعنی گستردن و آمادهسازی آن. بنابراین معنای آیات مرتبط، مطابق ظاهرشان، همین «گستراندن» و «قابل سکونت کردن» زمین است، نه تعیین شکل هندسی آن.
(وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ) [4] (و هنگامی که زمین وسیع و منبسط شود)؛
یعنی گسترده، آماده و هموار گردد.
(وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا) [5] (و زمین را پس از آن گسترانید)؛ یعنی همانگونه که امام باقر(ع) میفرماید: «آن را پهن کرد و گستراند و برای استقرار و بهرهبرداری آماده ساخت.» [6]
(وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا) [7] (سوگند به زمین و آن کس که آن را گسترد)؛
یعنی گستراند و مهیا کرد.
(وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا) [8] (و خدا زمین را برای شما همچون فرشی گسترده ساخت)؛
یعنی زمینی وسیع، گسترده و آماده برای زندگی و بهرهبرداری.
همانطور که مشاهده میکنیم، این آیات کروی بودن زمین را نفی نمیکنند؛ بلکه چهبسا دلالت روشنی بر کرویت زمین داشته باشند؛ زیرا انسانی که روی زمین حرکت میکند، آن را گسترده و آمادۀ بهرهبرداری و همواره وسیع در برابر خویش میبیند، بهطوریکه هیچ لبه و حاشیهای ندارد تا به پایان برسد حتی اگر تمام عمر خود روی آن حرکت کند و چنین خصوصیتی محقق نمیشود مگر اینکه شکل زمین کروی بوده و هیچ لبه و مرز مشخصی نداشته باشد.
اکنون، پس از بررسی مستندات علمی و واکاوی بیطرفانه متون مقدس، روشن میشود که نظریۀ زمین تخت نه ریشه در دادههای تجربی دارد و نه با قرائت دقیق دینی قابل دفاع است. حقیقتِ کیهان را نمیتوان با مشاهدات سطحی یا تفسیر به رأیِ متون دینی به دست آورد؛ بلکه این ماجرا بار دیگر ضرورت وجود یک سخنگوی رسمی برای دین الهی ـ یعنی خلیفهٔ خدا در هر زمان ـ را اثبات میکند؛ سخنگویی که به منبع وحی متصل باشد و فهمش محدود به ادراکات حسی و ناقص ما نباشد.
البته این موضوع هیچ تناقضی با ارزش علم تجربی ندارد؛ امّا تأویل متون دینی با علم تجربیِ سطحی و عقلِ محدود به حس، که هیچ درکی از پیامهای صادرشده از عوالم دیگر ندارد، راهی به حقیقت نمیگشاید. تعدد و اختلاف شدید در تفسیر متون دینی میان علمای ادیان، گواه روشنی بر این واقعیت است.
اگر علم، محصول خرد جمعی انسانها در طول تاریخ است، دین نیز دعوت به تدبّر، تفقّه و آموختن میکند. بنابراین، کرویتِ زمین نهتنها نشانهای از توانایی عقل انسان در شناخت واقعیت است، بلکه یادآور این حقیقت عمیق است که ایمان اصیل هرگز در برابر علم راستین نمیایستد؛ بلکه آن را تأیید و تکمیل میکند.
نقل از دکتر شیخ ناظم عقیلی (نمایندۀ سید احمد الحسن)
دکتر شیخ ناظم عقیلی در مقالۀ «دوران تاریکی» مینویسد:
«گالیله هنگامی که برای آنان روشن کرد طبیعت و واقعیتهایش نیز کتاب خدا و سخنان خداوند هستند و نمیتوانند با سخنان خدا در کتاب مقدس متناقض باشند، با کلماتی که باید با آب طلا نوشته شوند، آنان را مخاطب قرار داد و تمام وجود را در اندک کلماتی با نهایت حکمت و شکوه خلاصه کرد و گفت:
«باید متوجه باشیم که کتابهای مقدس و کتابهای طبیعی هر دو از گفتار الهی سرچشمه میگیرند؛ اولی توسط روحالقدس الهام شده، و دومی اجرای دقیق قوانینی است که خداوند در جهان وضع کرده است ...»
یعنی کتاب مقدس، کتاب مدوّن خداست؛ اما طبیعت و ماده، کتاب تکوینی او هستند؛ پس هیچ تضادی میان آنها وجود ندارد. بنابراین، اگر در طبیعت واقعیتی علمی با شواهد تجربی یافت شود، همانند آیهای از کتاب تکوینی خداست.
میتوان آیات تکوینی خدا را بر آیات تدوینیاش مقدم داشت، البته اگر جانشین خدا در میان ما نباشد؛ زیرا کتابهای تدوینی در معرض تحریف و تفسیرهای نادرستاند، درحالیکه آیات تکوینی خدا در هر زمان و هر مکان برای آزمایش و تحقیق، پیش چشم همگان قرار میگیرند.
سپس گالیله گفت:
«هدف روحالقدس در متون دینی این است که به ما بیاموزد چگونه به آسمان برویم، نه اینکه آسمان چگونه ساخته شده است.»
یعنی کتابهای دینی به ما میآموزند چگونه اخلاقاً و روحاً رشد کنیم و به رضای خدا برسیم، نه اینکه قوانین فیزیکی آسمان را بیان کنند... اما هیچکس او را نپذیرفت؛ و گالیله تنها با سختی بسیار توانست جان خود را حفظ کند!»
در این مقاله، دکتر شیخ ناظم عقیلی بهوضوح بیان میکند که تفسیر یا تأویل متون دینی ـ بهخصوص تفسیر علمی ـ در طول تاریخ همراه با خطاهای فاحش و اختلافات گسترده میان علما بوده است، و نتیجۀ این تلاشها چیزی جز دوری فرهیختگان از دین الهی نبوده است. حقیقت این است که هرجا علم با دین در تضاد باشد، یا باید به دینِ خود شک کرد، یا به برداشت خود از دین.
نتیجهگیری
در این مقاله تلاش کردیم با دلایل علمی نشان دهیم که فرضیۀ «زمین تخت» افسانهای کودکانه و بهدور از هرگونه شواهد علمی است که عمدتاً از بدبینی به حاکمان و ضعف و سطحینگری علمی سرچشمه میگیرد. اما در بخش دوم مقاله نشان دادیم نسبت دادن اینگونه تفکرات به دین الهی کاملاً خطاست. دین الهی ـ که توسط سخنگوی رسمیاش، یعنی «خلیفهٔ خدا» در هر زمان تفسیر و تأویل میشود ـ هرگز چنین ادعایی نکرده است؛ و جز جاهلانِ سلفیمسلکِ وهابی، که نه با دین الهی نسبتی دارند و نه با انسانیت، هیچ مدرک معتبری برای نسبت دادن این خرافات به دین الهی وجود ندارد.