گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح

قسمت 4

وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که درب ملکوت آسمان را به‌روی مردم می‌بندید...

چکیده

چهارمین بخش از گفت‌وگوی داستانی، روایتگر تردیدها و کشمکش‌های ذهنی الیاس در برابر دعوت وهب به پذیرش فرستادۀ عیسی (احمدالحسن) است. وهب با استناد به آیات انجیل متی، نگاه انتقادی عیسی به علمای دینی را یادآور می‌شود و الیاس را به تفکر و تصمیم‌گیری مستقل فرا می‌خواند. در این میان، ارسال کتاب «سیزدهمین حواری» از سوی وهب، کنجکاوی و نگرانی الیاس و ساره را برمی‌انگیزد. داستان با برجسته‌کردن تعارض میان اعتماد به سنت کلیسا و جستجوی حقیقت، مخاطب را با پرسش‌های اعتقادی و معنوی روبه‌رو می‌سازد.

الیاس مات‌و‌مبهوت بود. این‌ها چه کسانی هستند؟! چرا این‌قدر آمادۀ پاسخ‌ دادن هستند؟ چرا هیچ نشانی از پرخاش‌گری و تندی در آن‌‌ها مشاهده نمی‌شود؟! با چه اطمینانی این‌چنین آرام و مسلط به سؤالات پاسخ می‌دادند؟

او مانده بود که چه بگوید. پاسخ وهب برایش قابل پذیرش بود، اما نمی‌خواست به آن اقرار کند. او در جوابش نوشت: «ببین آقای مدعی! تو شاید بتوانی از عهدۀ پاسخ دادن به امثال من بربیایی، اما مطمئنم توان مباحثه با بزرگان کلیسا را نداری. راستش من از کشیش مورد اعتماد خود راجع به ادعای شما پرسیدم و او گفت «این ادعا در‌وغ است» و آیۀ متی ۱۱:۲۴ را هم همان شخص به من یادآوری کرد. اگر راست می‌گویی، صبر کن تا دوباره نزد او بروم و پاسخ سخنانت را بگیرم و بیایم!»

الیاس احساس خستگی و‌ کلافگی بسیاری داشت. او تصمیم گرفت چندساعتی را با همسرش به تفریح و گردش بگذراند و ذره‌ای به وهب و سخنانش فکر نکند. آنها درحال آماده شدن بودند که باز هم زنگ اعلان گوشی‌اش به صدا درآمد. وهب برایش نوشته بود: «از تو ممنونم که خبر ظهور فرستادۀ عیسی را به کشیش مورد اعتماد خود دادی. من مشکلی نمی‌‌بینم که او را نیز در جریان توضیحات و سخنان من قرار دهی. هر شبهه‌ای که ازسوی ایشان وارد شود، با کمال میل می‌خوانم و به یاری خداوند پاسخ می‌دهم. اما الیاس عزیز، منتظر تأیید فرستادۀ عیسی ازجانب کلیسا و بزرگانش نباش. کتاب مقدس را که خوانده‌ای؛ مثلاً در انجیل متی ۱۴:۱۵ می‌خوانیم که عیسی دربارۀ به‌اصطلاح علمای دین می‌گوید:

«ایشان را واگذارید، کوران راهنمایان کورانند و هرگاه کور، کور را راهنما شود، هر دو در چاه افتند.»

یا در متی ۱۳:۲۳ خطاب به علمای متکبر یهود گفت:

«وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که درب ملکوت آسمان را به‌روی مردم می‌بندید؛ زیرا خود داخل آن نمی‌شوید و داخل‌شوندگان را از دخول مانع می‌شوید.»

می‌دانم که این آیات و آیات مشابه بسیار دیگر در کتاب مقدس، دربارۀ علمای یهود است؛ اما این‌ها را گفتم تا بپرسم که اگر یک یهودی بودی و در آن زمان می‌زیستی، و ناگهان خبر ظهور عیسی را می‌شنیدی، نزد همین علمایی می‌رفتی که شرح‌حالشان را در کلام عیسی خوانده‌ای، و‌ انتظار داشتی این افراد مسیح موعود را تأیید کنند؟! شاید بگویی بزرگان کلیسا و‌ مسیحیت با یهود فرق دارند، اما دوست من، این‌ها در واقع یکی هستند و فقط اسامی و‌ عناوین آنان تغییر کرده است. انسان آزاد آفریده شده است و حق دارد که آزاد بیندیشد و آزادانه تصمیم بگیرد. ابتدا از خداوند بخواه تا راه هدایت را نشانت دهد و سپس دلایل ما را بخوان و ردیه‌های کشیش مورد اعتمادت را بر آن دلایل نیز بشنو. آنگاه منصفانه و آزادانه تصمیم بگیر. هرگز از کسی جز خداوند نخواه که برای آخرتت تصمیم بگیرد.

 «به تمامی دل خود بر خداوند توکل نما و بر عقل خود تکیه مکن.* در همۀ راه‌های خود او را بشناس، و او طریق‌هایت را راست خواهد گردانید. * خویشتن را حکیم مپندار، از خداوند بترس و از بدی اجتناب نما.»[1]

الیاس گوشی‌اش را در منزل گذاشت و با ساره به گردش رفتند. او‌ سعی داشت فقط به ساره و‌ تفریح‌شان فکر کند و ذهنش را متوجۀ هرچیزی کند ‌جز وهب و سخنانش. البته موفق هم شد و لحظات خوشی را در کنار یکدیگر گذراندند. آن شب الیاس تصمیم گرفت به وهب پاسخی ندهد و از شبکه‌های مجازی دور باشد. او گوشی خود را در حالت بی‌صدا قرار داد و خوابید.

صبح روز بعد، هنگامی که الیاس مشغول خوردن صبحانه بود، متوجۀ بی‌حوصلگی و‌ بی‌اشتهایی ساره شد. از او پرسید: «ساره جان، حالت خوب است؟ چرا با صبحانه‌ات بازی می‌کنی و چیزی نمی‌خوری؟!» ساره گفت: «من خوبم الیاس، اما انگار تو خوب نیستی! معلوم است داری با خودت چه می‌کنی؟! مگر ما به کلیسا نرفتیم و از کشیش استیفان دربارۀ ادعای احمدالحسن نپرسیدیم؟! مگر او نگفت این ادعا باطل است؟! پس چرا مباحثه‌ات با شخص ایمان‌دار به احمد‌الحسن ادامه دارد؟!»

الیاس با تعجب گفت: «ساره جان، چه می‌گویی؟ من همیشه به حرف‌های کشیش استیفان و راهنمایی‌های او ایمان دارم. چرا فکر می‌کنی هنوز به حرف‌های وهب فکر می‌کنم؟»

ساره انتظار پنهان‌کاری ازسوی همسرش را نداشت. با دل‌خوری گفت: «صبح که مشغول آماده کردن صبحانه بودم، صفحۀ گوشی‌ات روشن شد و من پیام وهب را دیدم. مگر قرار نبود چیزی را از یکدیگر مخفی نکنیم؟!»

الیاس از یک‌سو نزد همسرش خجالت‌زده شد، و ازسوی دیگر مشتاق بود که بداند چرا وهب پیام داده است؛ چراکه اصلاً به آخرین توضیحات او پاسخی نداده بود و انتظار پیام مجدد از وی را نداشت.

او ابتدا به ساره اطمینان داد که هرگز تحت‌تأثیر سخنان وهب قرار نمی‌گیرد. سپس گوشی‌اش را برداشت و‌ پیام وهب را باز کرد. وهب برایش کتابی فرستاده بود و از او خواسته بود تا آن را مطالعه کند. کتابی با عنوان «سیزدهمین حواری»، نوشتۀ احمدالحسن.

در آن لحظه سؤالات بسیاری در سر الیاس می‌چرخید. احمدالحسن کتاب هم نوشته است؟ سیزدهمین حواری یعنی چه؟ موضوعات کتاب چه می‌تواند باشد و... او حالات عجیبی را تجربه می‌کرد. سردرگم بود. نمی‌دانست کتاب را بخواند یا نخواند. کنجکاو بود، می‌خواست بداند در کتاب چه چیزهایی نوشته شده است. نگران بود که مبادا افرادی این کتاب را بخوانند و فریب بخورند و... .

ناگهان با صدای ساره به خود آمد. او پرسید: «الیاس، آن پسر برایت چه نوشته بود؟»

الیاس گفت: «فقط کتابی فرستاده و از من خواسته است تا آن را بخوانم. نگران نباش! حتی یک صفحه‌اش را هم نخواهم خواند.»

الیاس مشغول آماده شدن برای خروج از منزل و رفتن به محلّ کار بود که با درخواست همسرش در جای خود خشکش زد. ساره از الیاس خواست تا کتاب را برایش بفرستد تا او هم آن را بخواند. هدف ساره از این درخواست، پیدا کردن اشکال در سخنان احمدالحسن بود تا بتواند با آنها بطلان ادعای وی را ثابت کند و به الیاس بفهماند که این مدعی و ایمان‌دارانش ارزش وقت گذاشتن ندارند. الیاس برخلاف میل باطنی‌اش درخواست همسرش را پذیرفت و‌ کتاب سیزدهمین حواری را برای ساره فرستاد، اما از او قول گرفت که ذهنش را درگیر آن کتاب و سخنان احمدالحسن نکند.

این گفت‌و‌گوی داستانی ادامه دارد...

پانویس‌ها:

  1. [1]  امثال 5:3-7.

کلیدواژه‌ها

احمدالحسن عیسی مسیح انجیل متی گفت‌وگوی دینی مدعیان دروغین سیزدهمین حواری

امتیاز مقاله

5.00 از 5 (1 رأی)
امتیاز شما