گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح

گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح

قسمت 5

چرا فرستادۀ عیسی یک مسلمان عراقی است؟

چکیده

پنجمین بخش از گفت‌وگوی داستانی، به پرسش الیاس درباره عراقی و مسلمان بودن احمدالحسن، مدعی فرستاده‌بودن از سوی عیسی مسیح، می‌پردازد. وهب با استناد به آیات انجیل و تاریخ پیامبران، نشان می‌دهد که انتخاب فرستادگان الهی همواره فراتر از تصورات مردم بوده است. او به مثال‌هایی از واکنش یهود به زادگاه عیسی اشاره کرده و با ارجاع به نسب احمدالحسن و ارتباط او با نسل انبیا، بر هماهنگی این دعوت با بشارت‌های کتاب مقدس تأکید می‌کند. در این میان، ساره نیز با کنجکاوی و مطالعه کتاب «سیزدهمین حواری» به گفت‌وگوها رنگی تازه می‌بخشد و بر پیچیدگی ذهنی الیاس می‌افزاید.

 

آن‌ روز برای الیاس روز پرمشغله‌ای بود. کارهای عقب‌افتادۀ بسیاری داشت که باید همۀ آنها را تا پایان ساعت اداری آن روز به‌ نتیجه می‌رساند. او به‌شدت مشغول بود و فرصت فکر کردن به هیچ موضوعی را نداشت. چندساعت بی‌وقفه کار کرد و سرانجام موفق شد کارهایش را به نتیجۀ دل‌خواه برساند. او هنگامی که عازم منزل بود، با خودش گفت: «چه روز خوبی بود امروز! اصلاً به وهب و سخنانش فکر نکردم. باید برای خودم برنامه‌های مختلفی بریزم تا ذهنم از این اخبار دور شود و به‌تدریج فراموششان ‌کنم.» الیاس در حالی وارد منزل شد که همسرش را مشغول کار با گوشی همراهش دید، ساره آن‌قدر سرگرم بود که متوجۀ حضور الیاس نشد. الیاس با لبخند سلام کرد و گفت: «سلام ساره‌جان! خیلی دوست دارم بدانم چه چیزی آن‌قدر توجهت را جلب کرده که متوجۀ آمدن من نشدی.» ساره به خود آمد و خندید و سلام کرد و جواب داد: «راستش مشغول خواندن کتابی هستم که وهب برایت فرستاده است، همین چند دقیقه پیش خواندنش را شروع کردم.» الیاس گفت: «می‌دانم که عاقلی و تحت‌تأثیر کتاب قرار نمی‌گیری.». همسرش با خنده گفت: «معلوم است که تحت‌تأثیر قرار نمی‌گیرم. الیاس می‌دانستی احمد الحسن عراقی است؟ واقعاً چرا یک عراقی باید ادعا کند فرستادۀ عیساست؟ خنده‌دار است! عیسی اگر فرستاده‌ای هم داشته باشد، یقین دارم عراقی نیست!» این را گفت و خندید. الیاس که گویی حرف تازه‌ای برای گفتن پیدا کرده است، تصمیم گرفت به وهب پیام دهد. او برای وهب نوشت: «سلام آقای وهب! پاسخت دربارۀ کلیسا و کشیش‌ها را خواندم. تو شاید از مباحثه با آنها و ردیه‌هایشان بر دلایلت می‌ترسی و به همین دلیل مرا از رفتن نزد آنها منع می‌کنی. اما من به علم و آگاهی آنها شک ندارم و حتماً هرگاه نیاز به مشورت داشته باشم، نزدشان می‌روم. همچنین بابت کتابی که فرستادی، ممنونم. اگر فرصت کنم آن را می‌خوانم. اما اکنون سؤال دیگری دارم. چرا عیسی فرستادۀ خود را از اهل عراق انتخاب می‌کند؟ چرا یک عرب مسلمان؟ من انتظار داشتم لااقل اگر عیسی فرستاده‌ای هم داشته باشد، مانند خودش از فلسطین، یا یک مسیحی باشد؟ می‌دانی وهب، قصد اذیت کردنت را ندارم، اما خب همه‌چیز باطل بودن ادعایتان را فریاد می‌زند. به‌قول کشیش استیفان با چه جرئتی این ادعا شروع شد و ادامه پیدا کرد؟!»

او پس از نوشتن این پیام، نام احمد الحسن را در اینترنت جست‌وجو کرد تا دربارۀ وی بیشتر بداند. او صفحات مختلفی را بررسی کرد، مخالفان و موافقان بسیاری دربارۀ وی نوشته بودند. نکته‌ای که برایش جالب بود، تکرار شبهاتی بود که ازسوی مخالفین بیان شده بود؛ گویی تنها اسامی آن صفحات با یکدیگر تفاوت داشت، اما ردیه‌هایشان علیه احمد الحسن رونوشتی از یکدیگر بود. الیاس در حال مطالعه و جست‌وجو بود که موضوعی توجهش را جلب کرد: «احمد الحسن مهندس شهرسازی از دانشگاه بصره است.»

الیاس بازهم با لحن پیروزمندانه‌ای ساره را صدا زد و گفت: «ساره‌جان، می‌دانستی آقا مهندس هستند؟! یک مهندس عراقی! چه شود!» و خندید. ساره پرسید: «احمد الحسن را می‌گویی؟ خب پس با یک انسان تحصیل‌کرده طرفیم. خیلی دور از انتظار هم نبود... راستی از آن پسر چه خبر؟ دیگر پیامی نداده؟»

الیاس با تعجب گفت: «چه چیزی دور از انتظار نبود؟ و اینکه برایم جالب است که سراغ وهب را می‌گیری! اما یادم هست که می‌گفتی سراغش نروم و پیام‌هایش را نخوانم.»

ساره با حالت دستپاچگی گفت: «می‌دانی الیاس، من ابتدا فکر می‌کردم یک شخصی پیدا شده که ناگهان و بی‌دلیل و از سر هواو‌هوس ادعایی کرده، و چند طرفدار هم پیدا کرده است. اما چندین صفحه از کتابش را که خواندم، برایم واضح شد که حداقل با انسان بی‌سواد و ساده‌ای مواجه نیستیم. نمی‌دانم چرا کتابش مرا به خود جذب کرده است.»

الیاس با نگرانی گفت: «ساره، تو به من قول داده بودی که تحت‌تأثیر سخنان احمد الحسن قرار نگیری. او یک مسلمان است، از ما و باورهایمان بسیار دور است. لطفاً دیگر آن کتاب را نخوان».

ساره با آرامش خندید و گفت: «الیاس‌جان، چه می‌گویی؟ مگر من گفتم تحت‌تأثیر قرار گرفته‌ام؟ مگر حرف‌هایم نشان از باورم به او می‌دهد؟ من فقط گفتم کتابی که می‌خوانم از سواد و آگاهی نویسنده‌اش خبر می‌دهد. همین! نگران نباش. هیچ مسلمانی نمی‌تواند ما را تحت‌تأثیر خود قرار دهد!»

الیاس پیشنهاد تماشای فیلم موردعلاقه‌شان را داد و تأکید کرد که دیگر از احمد الحسن حرفی زده نشود. آن ‌دو مشغول تماشای فیلم شدند، در همان حال الیاس گوشی همراهش را برداشت و با اعلان پیام وهب بر صفحۀ آن مواجه شد. یادش آمد که از او راجع به عرب و مسلمان بودن فرستادۀ عیسی پرسیده بود و گفته بود که همه‌‌چیز باطل بودن ادعایتان را فریاد می‌زند. سپس پاسخ وهب را باز کرد. او برایش نوشته بود:

«دوست من، نمی‌دانی چقدر از پیام‌هایت خوشحال می‌شوم، سپاسگزارم. الیاس جان گویی سخن مرا دربارﮤ بزرگان کلیسا اشتباه متوجه شدی. من تو را از رفتن نزد آن‌ها منع نکردم! اتفاقاً تو را تشویق کردم که سخنان آن‌ها را هم بشنوی و با دلایل ما مقایسه کنی و در نهایت با ذهنی آزاد و منصفانه تصمیم بگیری. من این را هم گفتم که شبهات وارده ازسوی کلیسا را با کمال میل می‌خوانم و به یاری خداوند و به برکت علم احمد الحسن پاسخ می‌دهم. من فقط تأیید فرستادﮤ عیسی ازسوی کلیسا را دور از ذهن و انتظار دانستم. خداوند همۀ ما را به راه راست هدایت کند. اما دربارﮤ سؤالت و اینکه چرا احمد الحسن عراقی است، باید بازهم کتاب مقدس را بخوانیم تا راه برایمان روشن شود.

«...مگر می‌شود که از ناصره چیزی خوب پیدا شود؟»[1]

می‌بینی الیاس! بعد از اینکه عیسی مبعوث شد، یهود می‌گفت‌ چرا اهل ناصره است؟ مگر از ناصره چیز خوبی می‌آید؟

یا این آیات را بخوان:

و بعضی گفتند: «او مسیح است.» و بعضی گفتند: «مگر مسیح از جلیل خواهد آمد؟ * آیا کتاب نگفته است که از نسل داود و از بیت لحم، دهی که داود در آن بود، مسیح ظاهر خواهد شد؟»[2]

واضح است که مکان آمدن عیسی هم برخلاف انتظارات یهود بود. آن‌زمان می‌گفتند چرا جلیل و‌ ناصره؟ امروزه می‌گویند چرا عراق و بصره؟! نتیجه این‌که گاهی حقیقت به شکلی خودش را نشان می‌دهد که انتظارش را نداری.

حال من از تو سؤال دارم. مشکلت با عراق چیست؟ چرا تعجب کردی از اینکه احمد الحسن اهل عراق است؟ مطمئناً می‌دانی که ابراهیم نبی خدا و یکی از شخصیت‌های مهم کتاب مقدس است. می‌دانی ایشان اهل کجا بود؟ اگر کتاب مقدس را خوانده باشی، قطعاً می‌دانی که وطن ابراهیم در جنوب عراق امروزی بوده است. وقتی ابراهیم که جد عیسای ‌مسیح است، اهل عراق بوده است، چه اشکالی دارد که حال، فرستادﮤ ایشان هم از عراق بیاید؟

و اتفاقاً با مطالعۀ دقیق کتاب مقدس مشخص می‌شود که منجی باید از عراق و بلکه از بصره بیاید تا بشارت‌های انبیای الهی و عیسی محقق شود. در ابتدای صحبت‌هایمان به تو گفتم که اگر مایل باشی، آیاتی که با رمز و اشاره از احمد الحسن گفته‌اند را برایت بیاورم تا آن‌ها را بررسی کنیم که تمایلی نشان ندادی. هر زمان که آماده باشی، به یاری خداوند آن آیات را با یکدیگر می‌خوانیم.

و اما از مسلمان بودن احمد الحسن هم ایراد گرفتی که چرا فرستادﮤ عیسی یک مسیحی نیست؟!

الیاس عزیز، شواهد بسیار محکمی در کتاب مقدس وجود دارد که حقانیت محمد صلوات الله علیه و آله را ثابت می‌کنند. راستش را بخواهی ما خود را مسیحی‌تر از شما می‌دانیم، چرا‌که بشارت‌های کتاب مقدس و عیسای ‌مسیح دربارﮤ محمد (ص) و جانشینانش را بدون آوردن بهانه‌های بنی‌اسرائیلی باور کردیم. مگر می‌شود مسیحی باشی و آموزه‌های عیسی را نادیده بگیری و کتاب مقدس را بر طبق هواوهوس خود تفسیر کنی؟!

بله، درست است، احمد الحسن یک عرب مسلمان است. اما دقیق‌تر بخواهم بگویم: پیامبر ما محمد (ص) در شب وفاتش وصیتی می‌کند و در بخشی از آن وصیت به معرفی جانشینان خود می‌پردازد تا امت برای همیشه از گمراهی در امان بمانند. احمد الحسن سیزدهمین وصی و جانشین محمد (ص) است، و از نسل امام دوازدهم شیعیان -محمد بن الحسن العسکری (ع)- می‌باشد. نَسَب ایشان از طریق مادر امام مهدی (ع) -حضرت نرجس خاتون- به داود، و‌ در نتیجه یهودا و یعقوب (اسرائیل) هم می‌رسد، پس احمد الحسن هم یک اسماعیلی (از طریق پدریِ امام مهدی(ع)) و هم یک اسرائیلی (ازسمت مادریِ امام مهدی(ع)) است. پس احمد الحسن هم از بنی‌اسماعیل است و هم از بنی‌‌اسرائیل.

می‌بینی الیاس، هیچ‌چیز باطل بودن این دعوت را تایید نمی‌کند، بلکه همه‌چیز دست به دست هم داده تا حقانیت فرستادﮤ عیسی را ثابت کند.»

الیاس غرق در خواندن پاسخ وهب بود که با صدای همسرش به خود آمد. او با شوخی گفت: «قرار بود فقط فیلم ببینیم و گوشی‌هایمان را کنار بگذاریم و‌ پیگیر ادعای احمد الحسن نشویم؛ اما خب مگر وهب اجازه می‌دهد؟ او که از قرار ما اطلاعی نداشته است!» این را گفت و خندید. سپس با اشتیاق پرسید: «خب الیاس‌جان، وهب چه می‌گوید؟ برایم بخوان!»

الیاس گفت: «ساره، دیگر داری نگرانم می‌کنی. چرا باید پاسخ وهب را برایت بخوانم؟! تو همانی هستی که می‌گفتی این‌ها ارزش وقت گذاشتن ندارند؟ حال از من می‌خواهی که سخنانش را برایت بخوانم؟ متوجۀ این‌همه اشتیاقت نمی‌شوم!»

ساره به آرامی گفت: «چرا نگران می‌شوی الیاس؟! قبلاً هم به تو گفتم که با مطالعۀ کتاب سیزدهمین حواریِ احمد الحسن متوجه شدم که با جماعت ساده و کم‌سوادی روبه‌رو نیستیم. من حریف قَدَر را بیشتر از حریف دست‌‌وپابسته می‌پسندم. بسیار کنجکاو و علاقه‌مندم که توضیحاتشان بر هر پرسش را بخوانم. فکر نمی‌کنم جای نگرانی داشته باشد.»

او با بی‌حوصلگی گفت: «بگذار ابتدا جوابش را بدهم، بعد گوشی‌ام را می‌دهم که پیام‌هایش را بخوانی.»

این گفت‌وگوی داستانی ادامه دارد ...

 

پانویس‌ها:

  1. [1]  انجیل یوحنا 46:1.

  2. [2]  انجیل یوحنا 41:7-42.

کلیدواژه‌ها

احمدالحسن عیسی مسیح فرستادۀ الهی سیزدهمین حواری انجیل یوحنا مسیحیت و اسلام بصره بشارت‌های کتاب مقدس

امتیاز مقاله

5.00 از 5 (1 رأی)
امتیاز شما