هویت‌های گم‌شده در دنیای بی‌مرز

هویت‌های گم‌شده در دنیای بی‌مرز

نقش‌های مبهم: تزلزل مرزهای زنان و مردان در دنیای نو

چکیده

این مقاله با عنوان «هویت‌های گم‌شده در دنیای بی‌مرز» به بررسی تزلزل نقش‌های سنتی زنان و مردان در جامعه معاصر می‌پردازد. نویسنده با تحلیل دینی، اجتماعی و روان‌شناختی، تغییرات فرهنگی و افراط در مفهوم برابری جنسیتی را علت کم‌رنگ شدن مرزهای نقش‌های زنانه و مردانه معرفی می‌کند. مقاله با استفاده از آموزه‌های اسلامی، دیدگاه‌های جامعه‌شناسانی همچون دورکیم و پارسونز، و نظریۀ یادگیری بندورا، پیامدهای این تغییرات را از جمله فروپاشی بنیان خانواده، سردرگمی هویتی، فردگرایی افراطی و کاهش ارزش‌های اخلاقی بررسی می‌کند. هدف مقاله بازگشت به تعادل میان نقش‌های زن و مرد براساس فطرت انسانی و ارزش‌های الهی است.

 

محمدبن مسلم می‌گوید، از امام باقر (ع) پرسیدم: «قائم شما چه زمانی ظهور خواهد کرد؟» امام (ع) فرمودند:

«وقتی مردان، خود را شبیه زنان کنند و زنان، خود را شبیه مردان؛ وقتی مردان به مردان بسنده کنند و زنان به زنان.»[1]

احتمالاً شنیده‌اید که در آخرالزمان، جای زن‌ها و مردها عوض می‌شود. امروز ما شاهد چنین تغییری هستیم؛ از نظر ظاهری، این تغییر کاملاً مشهود است، هم در کشور ما و هم در بیشتر کشورهای دیگر.

شیوۀ لباس‌پوشیدن‌ها عوض شده است؛ برخی مردان آرایش می‌کنند، لباس‌های تنگ و بدن‌نما می‌پوشند و برخی زنان تمایل دارند لباس‌های مردانه بپوشند، حجاب نداشته باشند و رفتارهایی شبیه مردان از خود نشان دهند. اما اگر به عمق ماجرا نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که این تغییر فقط ظاهری نیست. در طرز فکر و باورهای جامعه نیز جابه‌جایی رخ داده است. برخی مردان به‌دنبال کارهای راحت و بدون زحمت هستند، درحالی‌که برخی زنان به‌سمت مشاغل سخت و پرمسئولیت می‌روند و گاهی خانواده، همسر و فرزندان را مانعی برای پیشرفت خود می‌دانند.

در طول تاریخ، زنان و مردان با نقش‌های متفاوت اما هماهنگ، جامعه‌ای متعادل ساخته‌اند. این تفاوت‌ها نه محدودیت بلکه جلوه‌ای از حکمت الهی بوده است. اما در دنیای امروز، با افراط در مفهوم برابری و تغییرات فرهنگی، این توازن به‌ هم خورده و مرز میان زن و مرد کم‌رنگ شده است.

این مقاله قصد دارد با بررسی دینی، روان‌شناختی و اجتماعی، به نقد این تغییرات بپردازد و پیامدهای آن را در زمینۀ تزلزل هویت فردی، فروپاشی بنیان خانواده و آسیب‌های دینی و فرهنگی بررسی کند. هدف، بازگشت کورکورانه به گذشته نیست، بلکه پیدا کردن راهی برای بازگرداندن تعادل و هماهنگی براساس فطرت انسانی است؛ تعادلی که ضامن پیشرفت و سلامت جامعه خواهد بود.

نقش‌های فراموش‌شده؛ تهدیدی برای بنیان خانواده

در دنیای امروز، تغییرات زیادی در نقش‌های زن و مرد به‌ وجود آمده است. زنانی که در گذشته بیشتر به تربیت فرزندان و امور خانه می‌پرداختند، حالا مدیر، کارآفرین و سرپرست خانواده شده‌اند. از طرف دیگر، مردانی که قبلاً مسئولیت تأمین مالی و اقتصادی خانواده را بر عهده داشتند، حالا به مشاغل راحت‌تر و کم‌زحمت روی آورده‌اند. برای مثال، می‌بینیم که مد شده بعضی مردان به‌دنبال ازدواج با زنان پول‌دار هستند. حتی گاهی این موضوع به شوخی و طنز هم کشیده می‌شود. این رفتارها به‌ جایی رسیده که برخی مردان به آن افتخار می‌کنند و می‌گویند: «چقدر زرنگ بودم که کسی برای من خرج می‌کند!» این نوع طرز تفکر نشان می‌دهد که مسئولیت‌پذیری و روحیۀ مردانه در حال کم‌رنگ شدن است، در حالی‌که طبق سنت و حتی طبیعت، یکی از وظایف اصلی مردان، تأمین هزینه‌های زندگی و مدیریت خانواده است.

نقل است در یکی از روزهای گرم تابستان، که آفتاب بر مدینه و باغ‌ها و مزارع اطراف مدینه به‌شدت می‌تابید، مردی به نام محمدبن منکدر - که خود را از زهّاد و عبّاد و تارک دنیا می‌دانست – به‌طور اتفاقی به نواحی بیرون مدینه آمد. ناگهان چشمش به مردی افتاد که در زیر آن آفتاب سوزان مشغول کار بود. با خود اندیشید: این مرد کیست که در این هوای گرم، خود را به دنیا مشغول ساخته است؟! نزدیک‌تر شد؛ عجب! این مرد، محمدبن علی بن الحسین (امام باقر) است! این مرد شریف، دیگر چرا دنیا را پی‌جویی می‌کند؟! لازم شد نصیحتی بکنم و او را از این روش بازدارم. نزدیک آمد و سلام داد. امام باقر، نفس‌زنان و عرق‌ریزان، جواب سلام داد.

– آیا سزاوار است مرد شریفی مثل شما در طلب دنیا بیرون بیاید، آن‌هم در چنین وقتی و در چنین گرمایی که متحمّل رنج فراوان بشوید؟!

چه کسی از مرگ خبر دارد؟ چه کسی می‌داند که چه وقت می‌میرد؟ شاید همین الآن مرگ شما برسد. اگر خدای‌نکرده در چنین حالی مرگ شما فرارسد، چه وضعی برای شما پدید خواهد آمد؟! شایستۀ شما نیست که دنبال دنیا بروید و تا این مقدار متحمّل رنج و زحمت بشوید. خیر، خیر، شایستۀ شما نیست.

امام باقر (ع) دست‌ها را از دوش کسان خود برداشت و به دیوار تکیه کرد و گفت:

– به خدا سوگند، چنانچه در این حالت، مرگ سراغ من آید، در بهترین حالت‌ها خواهم بود؛ چون که مشغول طاعت خدا هستم و می‌خواهم خود را از افرادی همانند تو بی‌نیاز گردانم و سربار جامعه نباشم؛ زیرا هرکه سربار جامعه باشد گناه و معصیت خدای تعالی را کرده است.

- خداوند تو را مورد رحمت خویش قرار دهد، خواستم تو را نصیحتی کنم، ولیکن تو مرا ارشاد و نصیحت نمودی. [2]

این روایت به‌وضوح نشان می‌دهد که اولیای خداوند، که رسولان الهی بودند و بزرگ‌ترین مأموریت الهی را بر دوش داشتند، نیز نسبت به وظایف خود آشنا بودند و لحظه‌ای غفلت نمی‌کردند.

اما این تغییرات فقط به مردان محدود نیست؛ در زنان نیز شاهد دگرگونی‌هایی هستیم. زنانی که به‌سوی کارهای سخت و مشاغل مردانه، مثل کار در معدن، مکانیکی یا رانندگی ماشین‌های سنگین رفته‌اند، گاهی به‌دلیل اشتغال به این کارها، روحیۀ لطیف و آرام خود را از دست می‌دهند.

زنانی که در اوایل جوانی با تمام قدرت و قوا دوست دارند به‌دنبال تحصیل و کار و پیشرفت و مستقل ‌بودن و پول‌ درآوردن بروند و یک دوران لوکس و بسیار شادی را برای خود بسازند، متأسفانه وقتی که به سن سی و پس از سی‌سالگی می‌رسند، اغلب ساختمان رؤیایی که ساخته بودند فرو می‌ریزد؛ فارغ از این‌که چقدر موفق و پول‌دار هستند.

البته این به‌ معنای نادیده ‌گرفتن اهمیت تحصیل و اشتغال زنان نیست. تحصیلات و حضور زنان در جامعه، نه‌تنها زمینه‌ساز رشد و آگاهی آنان در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی است، بلکه با توجه به نیازهای جامعۀ امروزی، ضرورت دارد زنان به مهارت‌هایی مجهز شوند تا در صورت لزوم بتوانند از آنها برای کسب درآمد بهره‌مند شوند. همچنین تحصیل و حضور در اجتماع می‌تواند باعث رشد فکری و افزایش آگاهی زنان شود.

با این حال، اولویت‌بخشیدن به نقش‌های زنانه، در کنار پرداختن به تحصیل و کار، و رعایت تعادل در این زمینه، می‌تواند به رشد فردی، اجتماعی و خانوادگی زنان کمک کند. این تعادل، نه‌تنها موجب تعالی جایگاه زن در جامعه می‌شود، بلکه بنیان خانواده را نیز تقویت می‌کند.

از سوی دیگر، برخی مشاغل وجود دارند که حضور زنان در آن‌ها ضروری و غیرقابل انکار است؛ مشاغلی همچون پزشک زنان، ماما، معلم مدارس دخترانه، مربی مهدکودک و موارد مشابه، که نیازهای خاص جامعه را برآورده می‌سازند.

امید می‌رود شرایطی فراهم شود که زنان بتوانند در محیط‌هایی شایسته و منطبق با شخصیت و ارزش‌هایشان، و همچنین براساس نیازهای جامعه، مشغول به کار شوند تا همگان از حضور سازندﮤ آنان بهره‌مند گردند.

امّا گاهی اوقات، زنان به قدری درگیر کار و مسائل مالی می‌شوند که وظایف مادری و همسری را فراموش می‌کنند و می‌کوشند کنترل زندگی، اعم از مسائل مالی و اقتصادی و مدیریت خانواده را به دست بگیرند. این در حالی است که زن در خانه می‌تواند با مهربانی و آرامش، محیط خانواده را سرشار از عشق و محبت کند.

بر زن لازم است که از رفتار حضرت زهرا (س) و دخترش زینب حورا (ع) در تعامل با همسر و در خانه‌داری الگو بگیرد؛ چرا که هیبت زن، به صدای بلند او نیست، بلکه هیبت او را تربیت خوب فرزندانش نمایان می‌سازد و نیز صدای آرامِ مهربانی را در خانه منتشر می‌کند.

سید احمد الحسن بیان می‌کند: «

تربیت صحیح، واجبی است که والدین متحمّل ادای آن هستند.»[3]

از سوی دیگر، زن و مردی که با فلسفه و حکمت تفاوت‌ها آشنا نباشند، وجود این تفاوت‌ها را نشانۀ تبعیض و ظلم در شریعت اسلام دانسته و از آموزه‌های دینی ابراز نارضایتی می‌کنند.چنین می‌شود که ارزش‌های مردانه اصل قرار گرفته و زنان در اعتراض به شریعت، مسابقۀ مردانه شدن را با سرعت و اشتیاق برگزار می‌کنند.[4]

خانم تونی گرنت در کتاب خود زن بودن می‌نویسد: «زن امروزی، مردی بدلی است؛ با مردان حقیقی در جنگ است و به همین علت آشفته و ناآرام است».[5] وی همچنین اضافه می‌کند: «زنان در حسرت چیزی می‌سوزند که نمی‌دانند دقیقاً چیست» و «مرد بودن، وقتی که شخص در واقع یک زن است، کار خسته‌کننده‌ای است».[6]

 

مادر موفق،‌ یا موفقیت در مادری؟!

با آغاز انقلاب صنعتی، زنان برای کمک به اقتصاد وارد بازار کار شدند. در جنگ‌های جهانی نیز، به‌دلیل نبود مردان در خانه، زنان مسئولیت‌های بیشتری را برعهده گرفتند. در قرن بیستم، جنبش‌های حقوق زنان تلاش کردند برابری بیشتری در فرصت‌ها و دستمزد ایجاد کنند. این تغییرات، به‌تدریج باعث کم‌رنگ‌ شدن نقش‌های سنتی خانواده شد.[7]

تکنولوژی‌های جدید، بسیاری از کارهای خانه را ساده‌تر کرده‌اند و این تغییر، باعث کاهش اهمیت برخی مسئولیت‌های قدیمی و ظهور نقش‌های جدید شده است. اما در این میان، بسیاری از زنان و مردان از تعهدات خانوادگی خود فاصله گرفته‌اند و به‌جای اولویت‌دادن به خانواده، به نیازهای فردی و کوتاه‌مدت خود توجه می‌کنند.

رسانه‌ها نیز با ترویج سبک زندگی آزاد و بی‌تعهد، نقش مهمی در شکل‌گیری ذهنیت افراد داشته‌اند. گاهی رسانه‌ها با تحقیر نقش‌های سنتی، ارزش‌هایی مانند تعهد و مسئولیت‌پذیری را کم‌رنگ کرده‌اند. مثلاً نشان‌ دادن زنان به‌عنوان افرادی مستقل و موفق، فارغ از توجه به کانون خانواده و نقش مهم مادری، یا تضعیف جایگاه مردان به‌عنوان حامی خانواده، موجب شده است وظایف حیاتی مادری و همسری به‌عنوان امری کهنه و کم‌ارزش جلوه داده شود. این بازنمایی، نه‌تنها بر ذهنیت زنان تأثیر گذاشته است، بلکه مردان را نیز در ایفای نقش‌های حمایتی و مسئولیت‌پذیری در خانواده دچار سردرگمی کرده است.

امیل دورکیم (جامعه‌شناس) می‌گوید:

«تغییرات سریع در نقش‌های اجتماعی زنان و مردان، اگر با ایجاد نظم جدیدی همراه نباشد، به آنومی (بی‌هنجاری) اجتماعی منجر می‌شود. این بی‌هنجاری، بنیان‌های خانواده و جامعه را متزلزل می‌کند.»[8]

 

خانواده یا فردگرایی؟ مسیر پرچالش زنان و مردان امروز

با تغییر نقش‌های زنان و مردان در جامعه، سن ازدواج به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافته است. جنبش‌های حقوق زنان و گسترش آموزش عالی، فرصت‌های بیشتری برای زنان ایجاد کرده‌اند. برخی از زنان، به‌دلیل اولویت ‌دادن به شغل و موقعیت اجتماعی مناسب، ازدواج را به تعویق می‌اندازند و ترجیح می‌دهند ابتدا به استقلال مالی و اجتماعی دست یابند. در این میان، نقش‌هایی همچون مادری، تربیت فرزندان و مسئولیت‌های خانوادگی، برای برخی از زنان به‌عنوان مانعی در مسیر پیشرفتشان تلقی می‌شود.

از سوی دیگر، برخی مردان نیز از مسئولیت‌های خانوادگی دوری می‌کنند و به‌دنبال سبک زندگی راحت‌تر و بدون تعهد هستند. این طرز فکر، جذابیت ازدواج را برای آنان کاهش داده است.

«فرار از مسئولیت‌پذیری، که اغلب در تغییر نقش‌های زن و مرد دیده می‌شود، می‌تواند ریشه در احساس ناامنی و فردگرایی افراطی داشته باشد. این مسئله، به کاهش حس تعلق و افزایش تنهایی و ازخودبیگانگی منجر می‌شود».[9]

در دنیای مدرن، برخی از افراد، موفقیت را براساس دستاوردهای فردی، شغلی و مالی تعریف می‌کنند و تشکیل خانواده برایشان معیار موفقیت به‌ شمار نمی‌آید. این تغییر نگرش باعث شده است که برخی از افراد به‌جای ازدواج رسمی، به روابط غیررسمی روی آورند. این نوع روابط، بنیان‌های اخلاقی جامعه را تضعیف کرده و اغلب مشکلات عاطفی و روانی را به دنبال دارد.

این در حالی است که اسلام، ازدواج را یکی از مهم‌ترین ارکان زندگی می‌داند و آن را راهی برای تکامل، آرامش و محبت میان زن و مرد معرفی می‌کند.

قرآن کریم می‌فرماید:

(وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً) [10] (و از نشانه‌های او این است که برای شما، از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان آرامش یابید، و میان شما محبت و رحمت قرار داد).

تغییر نقش‌های زن و مرد، باعث کم‌رنگ‌ شدن ارزش‌هایی همچون تعهد، وفاداری و حمایت متقابل در خانواده شده است. این مسئله منجر به:

۱. کاهش تشکیل خانواده‌های پایدار؛

۲. گسترش روابط غیررسمی و بی‌تعهد؛

۳. فشارهای اجتماعی و روانی شده است.

 

جابه‌جایی نقش‌ها و کم‌رنگ‌ شدن نقش‌های حقیقی زنان و مردان، و همچنین بی‌توجهی به تعهدات خانوادگی، باعث افزایش طلاق، کاهش ازدواج و گسترش روابط بی‌ثبات شده است. این مسائل، پایه‌های خانواده را که مهم‌ترین نهاد تربیتی است، سست کرده است.[11]

بی‌بندوباری در رفتارها باعث مشکلاتی مثل خیانت، افسردگی، خشونت و اعتیاد شده و ارزش‌هایی همچون وفاداری و احترام زوجین نسبت به یکدیگر را در جامعه کم‌رنگ کرده است.

امام صادق (ع) می‌فرمایند: «هرکس حیا ندارد، ایمان ندارد.»[12]

اسلام، زن و مرد را مکمل یکدیگر می‌داند و برای هرکدام نقش‌هایی تعریف کرده است که به پایداری خانواده کمک می‌کنند. براساس تعالیم اسلامی، زنان مسئول ایجاد آرامش در خانواده هستند و مردان وظیفه دارند از آنان حمایت کنند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: (هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ)[13] (زنان پوششی برای شما هستند و شما پوششی برای آنان).

خانواده، یکی از مهم‌ترین ارکان جامعه است. پیامبر اسلام (ص) فرموده‌اند: «در اسلام هیچ بنایی ساخته نشد که نزد خداوند عزوجل، محبوب‌تر از ازدواج (تشکیل خانواده) باشد.»[14]

در نگاه اسلام، خانواده جایی است که انسان در آن تربیت می‌شود و به کمال می‌رسد. زن و مرد باید براساس طبیعت انسانی خود، نقش‌هایشان را با تعادل ایفا کنند؛ زیرا هرگونه افراط یا کوتاهی در این نقش‌ها به خانواده و جامعه آسیب می‌زند.

اسلام از زن و مرد می‌خواهد که هر دو، برای رشد معنوی و اخلاقی یکدیگر تلاش کنند و نقش خود را با عشق و مسئولیت‌پذیری بپذیرند. قرآن در این باره می‌فرماید: (وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً)[15] (و میان شما محبت و رحمت قرار داد).

این آیه نشان می‌دهد که زندگی خانوادگی باید بر پایۀ عشق، مهربانی و تعهد باشد، نه براساس نیازهای گذرا و ناپایدار.

زن و مرد، به‌عنوان ستون‌های اصلی خانواده، اگر وظایفشان را درست انجام دهند، می‌توانند جامعه‌ای سالم و خانواده‌ای پایدار بسازند. وقتی زنان و مردان به‌درستی نقش خود را ایفا نکنند، نسل آینده نیز از داشتن الگوهای مناسب محروم می‌شود و ارزش‌های خانوادگی به‌تدریج کاهش می‌یابد. در این میان، کودکانی که در خانواده‌های ناپایدار بزرگ می‌شوند، با مشکلات هویتی و روانی روبه‌رو هستند و این مسائل می‌تواند به آسیب‌های جدی در آیندﮤ آنان منجر شود.

آماده‌باش برای والدین! تربیت نسل جدید در معرض خطر است

نتیجۀ بی‌توجهی به تفاوت‌ها و تمایزات زن و مرد، در نظام آموزشی هم مشهود است. نظام آموزش‌وپرورش نسبت به این تفاوت‌ها حساس نبوده و برای هر دو جنس، از محتوا و روش آموزشی یکسان بهره می‌گیرد. نتیجۀ این عدم حساسیت این است که مردان، برای انجام مسئولیت‌های خود در سرپرستی خانواده، آموزش و مهارتی را فرانمی‌گیرند و زنان نیز نمی‌آموزند که چگونه می‌توانند نقش مادری و همسری را به‌درستی ایفا کنند.

«برای اولین‌بار در تاریخ بشریت، پسران و دختران به این روش بزرگ می‌شوند که به آنان می‌آموزیم هر دو برابرند و از توانایی‌های برابر برخوردارند. وقتی بزرگ شدند، ازدواج می‌کنند و یک روز از خواب بلند می‌شوند و متوجه می‌شوند که مثل روز و شب با هم فرق دارند. تعجبی ندارد که جوانان این‌قدر در روابط و ازدواجشان مشکل دارند». [16]

در گذشته‌های نه‌چندان دور، آموزش و نقش‌های اجتماعی برای زنان و مردان به‌طور کاملاً متفاوت و تفکیک‌شده طراحی شده بود. مثلاً دختران از همان کودکی، در کنار مادرانشان، آموزش آشپزی، گلدوزی و انواع کارهای هنری و نگهداری از کودک را می‌آموختند و پسران به‌همراه پدرانشان به مزرعه یا صحرا می‌رفتند و در حین بازی، نظاره‌گر تلاش و نحوﮤ کار کردن پدرشان بودند. در این میان، برخی پدران، مهارت‌های کار در مزرعه یا نگهداری از حیوانات، یا نجاری و ... را به آنها آموزش می‌دادند؛ اما در دنیای مدرن امروزی، کودکان کمتر آموزش‌های مناسب شخصیت و هویت اصلی‌شان را می‌بینند و اغلب نسبت به نقش خود هیچ شناختی ندارند و در نگاهشان، دختر و پسر هیچ فرقی با هم ندارند.

با پیشرفت‌هایی که در زمینۀ برابری جنسیتی ایجاد شده، آموزش‌های مشابهی برای دختران و پسران فراهم شده است. این تحول، از لحاظ نظری، به‌ویژه در جوامعی که به برابری جنسیتی اهمیت می‌دهند، به‌عنوان یک دستاورد مهم محسوب می‌شود. با این حال، این تغییرات می‌توانند با چالش‌هایی نیز همراه باشند.

آموزش یکسان برای دختران و پسران، در بلندمدت ممکن است منجر به سردرگمی هویتی شود. در مرحلۀ بلوغ، که افراد با تفاوت‌های بیولوژیکی و روان‌شناختی خود آشنا می‌شوند، ممکن است احساس کنند که آموزش‌های یکسان، به‌طور کامل نمی‌تواند واقعیت‌های نقش‌های جنسیتی و مسئولیت‌های اجتماعی را در نظر بگیرد. آنها به این نتیجه می‌رسند که از قبل آگاهی کافی از تفاوت‌های اساسی خود نداشته‌اند و این می‌تواند به مشکلات هویتی و روانی منجر شود.

با توجه به فرهنگ و تاریخ هر جامعه، هنوز هم بسیاری از انتظارات اجتماعی دربارﮤ رفتارها و مسئولیت‌های هر جنسیت وجود دارند. وقتی آموزش‌ها به‌طور یکسان ارائه می‌شود، اما در عمل، از دختران و پسران توقعات متفاوتی از نظر ایفای نقش‌های خانوادگی، شغلی و اجتماعی وجود دارد، این تضاد ممکن است باعث شود که افراد در مواجهه با مسئولیت‌های واقعی، احساس سردرگمی یا عدم آمادگی کنند.

برای مثال، در برنامه‌های آموزشی، معمولاً نقش والدین به‌طور عمومی آموزش داده می‌شود؛ درحالی‌که دختران باید بیشتر در زمینۀ مراقبت از فرزندان، تغذیه و مدیریت تربیتی آموزش ببینند، زیرا معمولاً زمان بیشتری با فرزندان می‌گذرانند. پسران نیز باید درک بهتری از نقش خود به‌عنوان یک پدر حمایتی داشته باشند و دربارﮤ چگونگی مشارکت در تربیت و ایجاد امنیت روانی خانواده آموزش ببینند.

درست است که آموزش یکسان می‌تواند به مفهوم «برابری» میان دختران و پسران در نظر گرفته شود و به دسترسی به منابع و فرصت‌های بیشتر منجر شود؛ اما حقیقت این است که برابری نباید به معنای نادیده‌ گرفتن تفاوت‌های بیولوژیکی، روان‌شناختی و فیزیولوژیکی باشد. دختران و پسران به‌طور طبیعی ویژگی‌های متفاوتی دارند که ممکن است نیازمند آموزش‌های خاص و متفاوت برای هر جنس باشد تا بتوانند این تفاوت‌ها را به‌درستی درک کرده و از آن بهره‌برداری کنند.

تالکوت پارسونز، جامعه‌شناس برجسته، در نظریۀ کارکردگرایی خود به تقسیم نقش‌های جنسیتی در خانواده تأکید دارد. پارسونز نقش‌های خانوادگی را بر حسب جنس تفکیک می‌نماید و معتقد است کسب مهارت و تخصص در زمینۀ ایفای نقش‌های خانوادگی باید متناسب با استعدادهای طبیعی و بالقوﮤ اعضا باشد که قهراً متفاوت است. (این تفاوت‌ها ناشی از ساختارهای ویژﮤ روانی و جسمی هر یک از دو جنس است). همین مسئله، یعنی تفکیک نقش‌ها براساس جنس و کسب تخصص متناسب با آن در خانواده، به حفظ نظام خانوادگی کمک می‌کند و به‌علاوه مبنای اجتماعی ‌کردن کودک است.[17]

اسلام با تأکید بر کرامت انسانی و ارزش برابر زن و مرد، وظایف و حقوق متفاوتی را براساس ویژگی‌های طبیعی و نقش‌های اجتماعی هر جنس تعریف کرده است. این تفاوت‌ها به معنای تبعیض نیست، بلکه نشان‌دهندﮤ تلاش برای تحقق عدالت در چهارچوب شرایط انسانی است.

برابری در اسلام به این معناست که زن و مرد از نظر ارزش انسانی، کرامت و حقوق اولیه در پیشگاه خداوند برابرند.

قرآن کریم می‌فرماید:

(مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ...»[18] این آیه نشان می‌دهد که پاداش اعمال نیک، صرف‌نظر از جنسیت، برای همه یکسان است.

همچنین زن و مرد هر دو موظف به انجام تکالیف شرعی هستند و در مسائل ایمانی و معنوی، تفاوتی بین آن‌ها وجود ندارد.

یکی از آیات شاخص در برابری زن و مرد در انجام تکالیف شرعی و پاداش آن، آیۀ زیر از قرآن کریم است:

(إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا) (مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان باایمان و زنان باایمان، مردان فرمان‌بُردار و زنان فرمان‌بُردار، مردان راست‌گو و زنان راست‌گو، مردان شکیبا و زنان شکیبا، مردان خاشع و زنان خاشع، مردان صدقه‌دهنده و زنان صدقه‌دهنده، مردان روزه‌دار و زنان روزه‌دار، مردان پاک‌دامن و زنان پاک‌دامن، مردان بسیار یادکنندﮤ خدا و زنان بسیار یادکنندﮤ خدا، خداوند برای همۀ آنان آمرزش و پاداش بزرگی آماده کرده است.)[19]

این آیه به‌طور صریح تأکید می‌کند که زنان و مردان در انجام تکالیف دینی و دریافت پاداش معنوی برابر هستند و جنسیت، تأثیری در ارزش‌گذاری اعمال آنها نزد خداوند ندارد.

اسلام به‌جای اصرار بر «تساوی مطلق»، به «عدالت مبتنی بر تفاوت‌های طبیعی» تأکید دارد. این به معنای تقسیم مسئولیت‌ها و حقوق براساس ویژگی‌های ذاتی هر جنس است.

مردان عموماً مسئول تأمین معیشت خانواده هستند: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ ...)[20]

زنان نقش محوری در پرورش نسل و مدیریت عاطفی خانواده دارند و مردان با ایفای نقش حمایتی، اعتمادبه‌نفس و زمینه‌های شکوفایی استعداد فرزندان را مهیا می‌سازند. هر دو جنس در چهارچوب خانواده و جامعه دارای حقوق و مسئولیت‌هایی هستند که مکمل یکدیگرند، مانند مهریه، نفقه و مشارکت در تصمیم‌گیری. برخی تفاوت‌ها مانند ارث، دیه و شهادت، به دلیل نقش‌های اجتماعی و اقتصادی در جامعۀ اسلامی تعریف شده است و به معنای نابرابری ارزش زن و مرد نیست.

اسلام با پذیرش تفاوت‌های طبیعی زن و مرد، تلاش می‌کند عدالت را به‌جای تساوی مطلق محقق کند. برابری زن و مرد در اسلام به معنای ارزش انسانی برابر است، اما در مسئولیت‌ها، وظایف و حقوق، تفاوت‌ها به‌گونه‌ای تنظیم شده‌اند که متناسب با توانایی‌ها و نیازهای هر جنس باشند. این دیدگاه، نظامی متوازن و هماهنگ برای زندگی فردی و اجتماعی ارائه می‌دهد.

 

نظریۀ یادگیری 

آلبرت بندورا، روان‌شناس برجسته، در نظریۀ یادگیری اجتماعی خود (Social Learning Theory) بر اهمیت مشاهده و تقلید رفتار در فرایند یادگیری تأکید می‌کند. براساس این نظریه، افراد، به‌ویژه کودکان، رفتارهای اجتماعی، نقش‌های جنسیتی و هنجارهای مرتبط با آنها را از طریق مشاهدﮤ محیط پیرامون خود، به‌ویژه خانواده، رسانه‌ها و جامعه، می‌آموزند.

بندورا معتقد است که الگوهای رفتاری، به‌خصوص در کودکی، تأثیر عمیقی بر شکل‌گیری هویت فردی و جنسیتی دارند. تغییرات نقش‌های سنتی زن و مرد، که ممکن است الگوهای نامتعارف یا متضاد ارائه دهند، می‌تواند باعث سردرگمی در کودکان شود. برای مثال:

  • مشاهدﮤ زنان در نقش‌های کاملاً مردانه (مانند تأمین‌کنندﮤ مالی): ممکن است کودکان دختر تصور کنند که نقش سنتی زن در خانواده کم‌ارزش یا بی‌اهمیت است.

  • مشاهدﮤ مردانی که از مسئولیت‌های سنتی مردانه دوری می‌کنند: کودکان پسر ممکن است تمایل به پذیرش مسئولیت و تعهد را از دست بدهند.

زمانی که نقش‌های زنانه و مردانه مرزهای خود را از دست می‌دهند، کودکان نمی‌توانند به‌درستی جنسیت و نقش خود را تعریف کنند. این سردرگمی می‌تواند به کاهش اعتمادبه‌نفس، اختلالات روانی و مشکلات هویتی منجر شود. بندورا در نظریۀ خود توضیح می‌دهد که اگر کودکان از الگوهای مثبت محروم شوند یا با الگوهای متناقض مواجه شوند، احتمال یادگیری رفتارهای ناسازگارانه افزایش می‌یابد. در نتیجه:

  • احتمال بروز خشونت، پرخاشگری یا افسردگی افزایش می‌یابد.

  • رفتارهای اجتماعی نامناسب مانند بی‌تعهدی در روابط گسترش پیدا می‌کند.

اگر والدین نقش‌های خود را به‌طور کامل معکوس کنند یا نتوانند تعادل مناسبی بین نقش‌های سنتی و مدرن ایجاد کنند، کودکان مفهوم همکاری، محبت و تعهد در خانواده را به‌درستی نمی‌آموزند. بندورا تأکید می‌کند که الگوهای رفتاری که توسط والدین و جامعه ارائه می‌شوند، باید منعکس‌کنندﮤ تعادل میان نقش‌های سنتی و مدرن باشند. برای مثال:

  • زنان می‌توانند در عرصه‌های حرفه‌ای فعالیت کنند، اما همچنان نقش حمایتی خود در خانواده را حفظ کنند.

  • مردان می‌توانند در امور خانه مشارکت کنند، اما همچنان مسئولیت‌های مالی و تعهدات خود را بر عهده بگیرند.

علاوه بر نقش‌های جنسیتی، ارزش‌های اخلاقی مانند تعهد، محبت و همکاری باید به کودکان آموزش داده شود.

آلبرت بندورا بر این باور است که تغییر نقش‌های جنسیتی، اگر بدون هدایت و ارائۀ الگوهای سالم صورت گیرد، می‌تواند تأثیرات منفی جدی بر یادگیری و رفتار کودکان داشته باشد. راهکارهایی نظیر ایجاد تعادل در نقش‌های والدین و ارائۀ الگوهای اخلاقی مناسب می‌تواند به مدیریت این تغییرات و کاهش آسیب‌های ناشی از آن کمک کند.[21]

 

نتیجه‌گیری

تغییرات اجتماعی و فرهنگی باعث شده است مرزهای سنتی هویت زن و مرد تغییر کند. این تغییرات برخی از تبعیضات شدید میان این دو جنس را اصلاح کرده، اما افراط و زیاده‌روی در برداشتن مرزهای میان زنان و مردان، سبب ایجاد شکافی میان این دو جنس با هویت حقیقی آن‌ها شده است. این تغییرات، اگرچه در برخی موارد فرصت‌های تازه‌ای ایجاد کرده، اما باعث سردرگمی افراد، ضعف خانواده و مشکلات اجتماعی شده است. وقتی نقش‌های واقعی زن و مرد با نقش‌های ساختگی جایگزین شوند، جامعه تعادل خود را از دست می‌دهد.

برای بازگشت به این تعادل، باید تفاوت‌های طبیعی زن و مرد را پذیرفت و به جایگاه هرکدام در خانواده و جامعه احترام گذاشت. زن و مرد مکمل یکدیگر هستند و افراط یا تفریط در این موضوع می‌تواند آسیب‌های بزرگی به جامعه وارد کند. اسلام الگویی ارائه می‌دهد که در آن، زن و مرد با پذیرش نقش‌های خود، خانواده‌ای قوی و جامعه‌ای سالم می‌سازند.

والدین باید تلاش کنند فرزندان خود را بر مبنای هویت حقیقی‌شان تربیت کنند و وظایف مناسب نقش‌هایشان را به آنها آموزش دهند و همچنین با آگاه‌سازی فرزندان نسبت به تفاوت‌ها و شباهت‌هایشان با جنس مخالف، زمینه را برای رشد و پرورش آنها در مسیر صحیح همراهی کنند.

امید است این مقاله توانسته باشد با آگاه‌کردن افراد نسبت به هویت حقیقی‌شان و آسیب‌های گم‌ شدن در دنیای بدون مرزِ برابری در عین تفاوت، گامی هرچند کوچک بردارد و به والدین کمک کند تا با قرار دادن فرزندان در مسیر حقیقی متناسب با شخصیتشان، آینده‌ای روشن و آرام برای آنها ترسیم کنند.

کلیدواژه‌ها

اسلام و خانواده هویت جنسیتی نقش‌های زن و مرد فروپاشی خانواده برابری جنسیتی آنومی اجتماعی تربیت فرزندان نظریه بندورا تالکوت پارسونز مسئولیت‌پذیری

امتیاز مقاله

4.00 از 5 (1 رأی)
امتیاز شما