شناخت خداوند فقط با شناخت حجت خدا
نص الهی (وصیت) سند حقانیت مدعی
چکیده
نویسنده، دیدگاه سید احمدالحسن را مبنی بر تفکیک میان نص مستقیم (وصیت از پدر یا حجت معاصر) و نص غیرمستقیم (وصیت تاریخی مانند وصیت شب وفات پیامبر اکرم(ص)) تبیین میکند. در این نگاه، وصیت، ابزاری الهی است که خداوند خود از آن محافظت کرده و مانع ادعای دروغین دیگران میشود. ازاینرو، اولین احتجاجکننده به آن نص، خود صاحب آن و حجت خدا خواهد بود. این تحلیلها ضمن پیوند مبانی قرآنی و روایی با تجربه معاصر، راه را برای فهم دلیل اصلی اعتبار وصیت در شناخت حجت خدا روشن میسازد.
در قسمتهای قبل دانستیم که حجت خدا همواره وصیتی از حجتهای سابق دارد که با احتجاج به آن حقانیتش را اثبات میکند و بهترین مثال، نبی مکرم اسلام ص است که در ابتدای دعوتش به نصوص تورات و انجیل در رابطه با نام و اوصاف خودش احتجاج کرد و آن را دلیل حقانیتش برشمرد.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
(الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ) (آنان كه از اين رسول، اين پيامبر امى كه نامش را در تورات و انجيل خود نوشته مىيابند، پيروى مىكنند). [1]
همچنین در قرآن کریم میخوانیم:
(وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ...) (و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت «اى فرزندان اسرائيل، من فرستادۀ خدا بهسوى شما هستم، تورات را كه پيش از من بوده تصديق مىكنم و به فرستادهاى كه پس از من مىآيد و نام او «احمد» است بشارتگرم...). [2]
حال سؤالی که پیش میآید این است که چگونه حجتهای خدا فقط با آشکارکردن نامشان در وصیت خلفای الهی پیشین برای حقانیتشان دلیل میآوردند؟! آن هم بهعنوان اصلیترین دلیل برای حقانیتشان.
آیا امکانپذیر نخواهد بود شخصی به دروغ به وصیت حجتهای پیشین دسترسی پیدا کند و به دروغ بگوید آن شخص نامبردهشده منم؟! به قرآن کریم بازمیگردیم تا پاسخ را بیابیم.
خداوند در قرآن میفرماید:
(وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ، فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ...) (و اگر [او] پارهای از گفتهها را به دروغ بر ما میبست، ما او را بهشدت میگرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره میکردیم؛ در آن صورت هیچکدام از شما مانع از عذاب او نبود...). [3]
این کدام دروغی است که خداوند میفرماید در لحظه و بهشدت شخص دروغگو را هلاک میکند، طوری که قبل از دروغبستن هلاک شود؟
در اطراف ما و حتی در تاریخ، افراد بسیاری بوده و هستند که بارها به خداوند سخن دروغ بستهاند یا ادعای رسالت یا امامت یا مهدویت کردهاند؛ اما هیچکدام در لحظه هلاک نشدهاند! بلکه سالها بدون نزول عذاب زندگی کردهاند! مثال بارز آن مسیلمه کذاب است که همزمان با پیامبر اسلام (ص) ادعای رسالت کرد و حتی سالها بعد از رحلت نبی اکرم (ص) زنده بود و ادعای باطل میکرد!
فقط یک پاسخ میتوان یافت که کلید حل معماست و توسط سید احمدالحسن آشکار شد. آن دروغی که خداوند در لحظه و قبل از دروغبستن، شخص را هلاک میکند همان احتجاج دروغ به وصیت حجتهای پیشین یا نص الهی است؛ یعنی خداوند تضمین کرده که هیچ مدعی دروغینی نمیتواند نام حجت وعدهدادهشده در وصیت را به خود نسبت دهد و امتی را گمراه کند و حکمت خداوند اقتضا میکند که از آن وصیت محافظت کند تا به دست صاحب آن آشکار شود؛ به همین دلیل است که همواره احتجاج به وصیتِ حجتهای پیشین، دلیل اصلی حقانیت شخص مدعی بوده و حجتهای الهی آن را دلیل محکم حقانیت خود میدانستند.
امام صادق(ع) میفرماید:
«بهدرستی كه اين امر را كسی غير از صاحبش ادعا نمیكند، مگر آنكه خداوند عمرش را قطع گرداند!» [4]
نتیجه: خداوند متعال وعده داده است که از احتجاج دروغ به نص تشخيصی یا همان وصیت جلوگیری میکند و «اولین شخص» احتجاجکننده به وصیت، صاحب آن و حق است و این سنت خداوند است که از ابتدای خلقت تا روز قیامت برقرار خواهد بود.
باید بدانیم وصیت به دو شکل از حجت سابق به اوصیای بعدی میرسد:
مستقیم و غیرمستقیم
وصیت مستقیم از حجت سابق: مانند وصیت یعقوب (ع) به یوسف (ع) یا وصیت داوود (ع) به سلیمان (ع) یا وصیت پیامبر اکرم (ص) به امیرالمؤمنین (ع) و...
سید احمدالحسن در تبیین وصیت مستقیم میفرماید:
«نص مستقیم از خلیفۀ گذشته بر شخص برگزیدهشدۀ منصوصٌعليه
این امری است که همه مؤمنان به خلفای الهی بر آن اتفاقنظر دارند؛ بنابراین نص مستقیم بر وصی او بهصورت معین، بر همۀ کسانی که آن تصریح و وصیت را میشنوند و بر کسانی که این نص به آنها میرسد حجت است.
خداوند بر مؤمنان واجب کرده که عدهای از خود را راهی کنند تا این امر را از خلیفۀ خدا در زمانشان بشناسند و خبرش را برای آنها بیاورند.
خدای متعال فرمود:
(وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ) (و مؤمنان را نسزد که همگی بیرون روند؛ چرا از هر جمعیتی گروهی کوچ نمیکنند تا در دین آگاهی یابند و قوم خود را هنگامی که بهسوی آنان بازگشتند، بیمدهنده باشند که بپرهیزند). [5]
شکی نیست که این نص بهخودیِخود، دلیل مستقلی بر مصداق خلیفۀ خداست... .» [6]
وصیت غیرمستقیم از حجت سابق: مانند وصیت یوسف (ع) به موسی (ع) یا وصیت عیسی (ع) به محمد (ص) یا وصیت شب وفات رسول خدا (ص) به اولین مهديين با نام «احمد» در آخرالزمان.
سید احمدالحسن اولین احتجاجکننده به وصیت شب وفات رسول خدا (ص) در تبیین وصیت غیرمستقیم میفرماید:
«نص غیرمستقیم از خلیفۀ گذشته نیز شخص منصوصٌعليه را تعیین میکند؛ بهشرطی که ویژگیها و راهنماییهایی در خود نص یا نصوص دیگر باشد که مانع انطباق نص بر غیر از یک نفر هنگام ادعا باشد؛ مانند وصیت رسول خدا (ص) در شب وفاتش که پیغمبر ما آن را به نوشتار بازدارنده از گمراهی برای متمسكان به آن وصف کرده است.
در اینجا میگوییم که:
عالم قادر صادق حکیم مطلق، باید این نصی را که بهعنوان «بازدارنده از گمراهی برای متمسكان به آن» وصف شده، حفظ کند و نگذارد که هیچ مدعی باطلی آن را ادعا کند، تا اینکه خود صاحبش بیاید و مدعی آن شود و غرض از آن وصیت محقق شود؛ وگرنه خداوند (العياذ بالله) یا جاهل خواهد بود یا عاجز یا کذاب فریبکار است و عامل گمراهی کسانی شده است که به قول او تمسک جستهاند؛ و محال است خداوند جاهل یا عاجز باشد، چون او عالم و قادر مطلق است و محال است دروغ از ساحت حقتعالی صادر شود، چون او صادق و حکیم است و وصف دروغگویی دربارۀ او ممکن نیست؛ وگرنه دربارۀ هیچچیزی نمیتوان به گفتۀ او اعتماد کرد و اساس دین نقض میشود... .»
با ما همراه باشید...