گفتوگوی داستانی (فصل دوم)
تسلیدهنده
چکیده
«[خدایا] مرا از حضور خود به دور مَیَفکن، و روح قدوس خود را از من مگیر.» [1]
ساره با ذکر مداوم این آیه در مهمانی آرامش میگرفت و مدام از خداوند میخواست که بهترین و مناسبترین پاسخها و توضیحات را به آنها الهام کند تا موجب هدایت دوستانشان گردد.
الیاس در حال گفتوگو با مهمانان بود که زنگ تلفن منزل به صدا درآمد. ساره از جای خود بلند شد و بهسوی تلفن رفت. هنوز مدت زیادی از گفتوگوی او با شخصی که پشت خط بود نگذشته بود که ناگهان ساره، در میان بهت و حیرت مهمانها، به گریه افتاد و با ذوق و اشتیاق گفت: «پدر جان، من اکنون مهمان دارم، اما قول میدهم در اولین فرصت به سؤال شما پاسخ بدهم.»
الیاس با نگرانی بهسوی ساره رفت و گفت: «چه شده، سارهجان! اتفاقی افتاده است؟»
ساره با چشمانی پُر از اشک، اما لحنی سرشار از ذوق و خوشحالی گفت:
«نگران نباش، عزیزم؛ پدرم شروع به خواندن کتاب سیزدهمین حواری احمد الحسن کرده است. به موضوع «برّه» رسیده و سؤالی ذهنش را مشغول نموده است. تماس گرفت تا در مورد آن موضوع بپرسد.»
الیاس لبخندی زد و گفت:
«از خداوند میخواهم که نور هدایتش را به قلب پدر بتاباند. هیچگاه ندیدم که پدر انجام کارهای مهم را به تأخیر بیندازد؛ چه برسد به حالا که پای فرستادﮤ عیسی در میان است.»
هردو با لبخند و سرشار از امید و حال خوب بهسوی مهمانها رفتند.
هانا که متوجه گفتوگوی ساره و الیاس شده بود، با تعجب پرسید:
«سارهجان، درست شنیدم؟ گفتی پدرت کتاب احمد الحسن را میخواند. مگر به آنها نیز این خبر را دادهاید؟»
ساره با لبخند گفت:
«مگر میشود خبر به این خوشی را به عزیزانم نرسانده باشم؟ هانا، دوست من! یقین دارم که بهزودی خبر آمدن فرستادﮤ عیسی به گوش همۀ عالم خواهد رسید.
«بلکه چنانکه مکتوب است: آنانی که خبرِ او را نیافتند، خواهند دید و کسانی که نشنیدند، خواهند فهمید.»[2]
از خداوند میخواهم که همۀ عالم به عشق احمد الحسن دچار شوند و همچنین از او خواستهام که بهزودی تو و همۀ دوستانمان نیز به جمع ایماندارانش بپیوندید.»
هانا گفت:
«متشکرم، سارهجان! امّا ما هنوز به پاسخ سؤالاتمان نرسیدهایم. پیش از اینکه تلفن زنگ بخورد، از تسلیدهنده سخن میگفتیم و تو به شواهد دیگری اشاره کردی که نشان میدهند تسلیدهنده نمیتواند روحالقدس باشد. همگی مایلیم که ادامۀ توضیحاتتان را بشنویم.»
ساره که میدانست الیاس بهشدّت مشتاق ادامۀ گفتوگو دربارﮤ تسلیدهنده است، گفت:
«عزیزم، بنشین و از خودت پذیرایی کن. اکنون الیاس، به یاری خداوند، به سؤالاتتان پاسخ میدهد.»
الیاس که منتظرِ این فرصت بود، از همسرش تشکر کرد و گفت:
«عزیزان! گفتیم که عیسی آمدن تسلیدهنده را مشروط به رفتن و نبودن خود معرفی میکند. سپس آیهای را مطرح نمودید و به عبارت «تسلیدهنده یعنی روحالقدس» در آنجا اشاره کردید، که پاسخی براساس کتاب مقدس تقدیمتان شد که نشان میداد میشود در آیهای بهصراحت به کلمۀ روح اشاره شده باشد، اما منظور خود روح نباشد، بلکه منظور آیه، صاحبان روح حق یا روح گمراهی باشد. و اینک، به یاری خداوند، به دلیل دیگری میپردازیم. شما معتقدید که تسلیدهنده روحالقدس است و روحالقدس از همان ابتدا به ایمانداران اعطا شد. حال به این آیه دقت کنید:
«و من به شما راست میگویم که رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم، تسلیدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم، او را نزد شما میفرستم ...
و لیکن چون او یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد؛ زیراکه از خود تکلم نمیکند، بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد.» [3]
عیسی به یکی از وظایف تسلیدهنده اشاره میکند که هدایت به جمیع حق و راستی است. حال سؤالی از شما دارم: از یک طرف بر این باور هستید که روحالقدس از همان زمانِ عیسی به ایمانداران اعطا شد و او همان تسلیدهنده است، و از طرف دیگر میبینیم که وظیفۀ تسلیدهنده هدایت به حق، و از بین بردن گمراهیها و انحرافات، و رفع اختلافات فکری است. پس اگر تسلیدهنده، از نظر شما، همان روحالقدسی است که از ابتدا با مسیحیان است، وجود اینهمه اختلاف فکری در دنیای مسیحیت را چگونه توجیه میکنید؟ اگر به همان قرون ابتدایی توجه کنیم، میبینیم که پدران کلیسا حتی در اینکه کدام کتب باید جزوِ کتاب مقدس باشند، با یکدیگر اختلاف داشتند![4] پس چرا تسلیدهنده که به همۀ حق دعوت میکند، آنها را راهنمایی نکرد؟ یا چه دلیلی بر وجود اینهمه اختلاف در تفاسیر آیات کتاب مقدس از سوی پدران کلیسا وجود دارد، وقتی بر این باورید که تسلیدهنده از همان ابتدا با ایمانداران بوده است؟[5]
ما با روشنگریهای احمد الحسن به تناقضها و اشتباههای علمی بسیاری در آیات کتاب مقدس پی بردیم[6]، اما تسلیدهندﮤ مدنظر شما تاکنون در مقابل این خطاها سکوت کرده و آنها را حل نکرده است! مگر نه اینکه از همان ابتدا با مسیحیان بوده است؟ و مگر وظیفۀ تسلیدهنده هدایت به تمام حق و راستی نیست؟»
سکوت سنگینی بر مهمانی حاکم بود. چه میتوانستند بگویند؟ چه داشتند که بگویند؟ وجود اینهمه اختلاف فکری در دنیای مسیحیت را که نمیتوانستند انکار کنند.
اما سرانجام سروش سکوت را شکست و گفت: «معلوم است چه میگویی، الیاس؟ از کدام اشتباه علمی در کتاب مقدسمان سخن میگویی؟!»
الیاس پاسخ داد: «سروشجان، در تورات مواردی وجود دارد که با حقایقِ ثابتشدﮤ علمی در تناقض است. مثلاً میگوید که نوح از هر حیوانی که بر روی زمین زندگی میکرد، یک زوج را بر کشتی خود سوار کرد که به مدت بیش از یک سال در آن کشتی زندگی میکردند. واقعاً چگونه میتوان باقی ماندن اینهمه حیوان زنده بر روی کشتی ـ آن هم به مدت بیش از یک سال ـ را توجیه کرد؟ یا نوح از کجا گوشت کافی برای درندگانی که طبق این داستان، بیش از یک سال بر کشتی سوار کرده بود را فراهم کرد؟ موارد دیگر هم هست که برای آگاهی بیشتر میتوانی کتاب بسیار خواندنی «توهمِ بیخدایی» احمد الحسن را مطالعه کنی.»
سروش گفت: «باورم نمیشود، الیاس! چون علم نتوانسته طوفان نوح را درک کند و به اثبات برساند، حقّانیت تورات را که این واقعه را نقل کرده است، انکار میکنید؟! تعارض بین علم و دین موضوع عجیبی نیست و گاهی این دو در تضاد جدی با یکدیگر قرار میگیرند. اما اینکه علم را بر دین ترجیح بدهی عجیب است.»
الیاس گفت: «اشتباه نکن، دوست من! ما وقوع طوفان نوح را انکار نمیکنیم، اما یقین داریم که در بیان جزئیات این داستان اشتباهات بسیاری صورت گرفته است که نشان از تحریف تورات دارد. و در ضمن هیچ تعارضی میان «علم» و «درک واقعی از دین» وجود ندارد. پیشنهادم را دوباره مطرح میکنم، رفیق. لطفاً کتاب «توهم بیخدایی» احمد الحسن را بخوان تا برایت روشن شود که مجبور نیستیم بین «ایمان به خدا» یا «ایمان به علم» یکی را انتخاب کنیم.»
ساره که تا این لحظه سکوت کرده بود، گفت: «عزیزانم، اکنون با دیدﮤ انصاف بنگرید و قضاوت کنید. آیا میتوان گفت که تسلیدهنده همان روحالقدس است و از همان ابتدا با مسیحیان بوده است، درحالیکه یکی از وظایف تسلیدهنده دعوت به همۀ حق و راستی است و با اینحال وجود اینهمه اختلاف و اشتباه در دنیای مسیحیت انکارشدنی نیست. چرا تسلیدهنده کاری نکرده است و تنها نظارهگر این خطاها و اختلافها بوده است؟ پس بپذیریم که تسلیدهنده اصلاً روحالقدس نیست، بلکه او همان فرستادﮤ عیسی ـ احمد الحسن ـ است که به تمام حق دعوت میکند و به اصلاح همۀ انحرافات و اشتباهات و اختلافات عقیدتی پرداخته است. و البته نزد ما دلایل دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد تسلیدهنده نمیتواند روحالقدس باشد.»
این داستان ادامه دارد ...
پانویسها:
-
[1]
مزامیر ۱۱:۵۱
-
[2]
رومیان ۲۱:۱۵
-
[3]
انجیل یوحنا ۱۳،۷:۱۶
-
[4]
به عنوان نمونه:
- میلیتو یا میلیتوس (۱۶۰م) کتبی نظیر «استر»، «باروخ»، «اول و دوم مکابیان» را بخشی از عهد قدیم نمیدانست. ر.ک: یوسبیوس قیصریه، تاریخ کلیسایی 26:4. https://www.bible-researcher.com/melito.html
- سیریل اورشلیم (۳۴۸م) برخلاف میلیتو کتاب «استر» را در عهد قدیم جای داد. او کتاب «مکاشفۀ یوحنا» را بخشی از عهد جدید قرار نداد. ر.ک: سیریل اورشلیم، سخنرانیهای آموزشی (Catechetical lectures)، سخنرانی چهارم | https://www.bible-researcher.com/cyril.html
- آتاناسیوس (۳۶۷م) برخلاف هیلاری پواتیه و سیریل اورشلیم کتاب «استر» -که همۀ مسیحیان امروزی آن را قبول دارند- را کننی و از عهد قدیم به حساب نیاورد؛ همچنین برخلاف سیریل اورشلیم «مکاشفۀ یوحنا» را بخشی از عهد جدید قرار داد؛ او همچنین کتبی مانند «اول و دوم مَکّابیان» را بخشی از عهد قدیم نمیدانست. ر.ک: آتاناسیوس، نامۀ عیدانۀ شمارۀ 39، سال ۳۶۷م | https://www.bible-researcher.com/athanasius.html
-
[5]
به عنوان مثال:
یوحنا ۳۱:۵ (ترجمۀ قدیم)
دیگری است که بر من شهادت میدهد و میدانم که شهادتی که او بر من میدهد راست است. (در سایر ترجمهها، شمارﮤ آیۀ ۳۲ است).
توماس آکویناس در کتاب «زنجیر طلایی» نظر یوحنای ملقب به زریندهان را آورده است که این پدر کلیسا معتقد بود که در این آیه، عیسی علیهالسلام دربارﮤ یحیی علیهالسلام صحبت میکند:
https://www.clerus.org/bibliaclerusonline/en/c5m.htm
اما سیریلِ اسکندریه باور داشت که عیسی علیهالسلام دربارﮤ پدر یا خدا صحبت میکند.
http://www.clerus.org/bibliaclerusonline/en/c5m.htm
-
[6]
احمد الحسن در کتاب توهم بیخدایی میگوید:
«در تورات مواردی وجود دارد که بهوضوح باطل است؛ زیرا با حقایق ثابتشدﮤ علمی در تناقض است؛ ازجمله: کشتی نوح از هر حیوانی که بر روی زمین زندگی میکرد، یک زوج برداشته است:
۱۴. همگی و انواع حیوانات، یعنی همۀ چهارپایان و خزندگان زمین و همۀ مرغان و همۀ پرندگان بالدار.
۱۵. هر موجود زندهای دو به دو با نوح وارد کشتی شدند.
۱۶. از هر موجود زنده نر و ماده همانطور که خدا امر فرموده بود، وارد شدند و خداوند در را برایشان بست. [پیدایش، فصل ۷]
سراسر زمین با آب پوشانده شد و آب به اندازهای بالا آمد که پانزده ذراع، از قلۀ بلندترین کوههای زمین نیز بالاتر رفته بود:
۱۹. آب بسیار بر زمین فزونی گرفت و روی هر کوه بلندی را که زیر چتر آسمان بود، فراگرفت.
۲۰. آب به اندازﮤ پانزده ذراع از کوهها بالاتر رفت.
۲1. هر جنبدﮤ زندهای که در روی زمین حرکت میکرد، یعنی تمام پرندگان، چهارپایان و خزندگان و تمام مردم همه مردند.
۲2. هر جانداری که بر روی زمین خشک زندگی میکرد، مرد.
23. خدا هر موجودی را که در روی زمین بود، یعنی انسان، چهارپایان و خزندگان و پرندگان آسمان، همه را نابود کرد. فقط نوح با هرچه در کشتی با او بود باقی ماند. [پیدایش، فصل ۷]
نوح با این خِیل انبوه حیوانات و غذاهایی که نیاز داشتند، بیش از یک سال در کشتی ماند:
۶. وقتی طوفان آمد، نوح ششصدساله بود.
۷. او با زن، پسرها و عروسهایش به داخل کشتی رفتند، تا از طوفان رهایی یابند. ...
۱۱. در ششصدمین سال زندگی نوح، در روز هفدهم ماه دوم، تمام چشمههای عظیم در زیر زمین باز و همۀ روزنههای آسمان گشوده شد... [پیدایش، اِصحاح ۷]
۱۴. در روز بیستوهفتم ماه دوم زمین کاملاً خشک بود.
۱۵. خدا به نوح فرمود:
۱۶. تو و زن، پسرها و عروسهایت از کشتی بیرون بیایید. [پیدایش، اِصحاح ۸]
بطلان این موارد بدیهی است. آنها هیچ تفسیر علمی برای این آبهای انبوه که تمام کوههای زمین را پوشاند، ارائه نکردهاند؛ چراکه اصولاً این مقدار آب در زمین وجود ندارد.
در ضمن، هیچ توجیهی برای چگونگی باقی ماندن اینهمه حیوان زنده بر روی کشتی، آن هم بهمدت بیش از یک سال وجود ندارد. طبق این داستان تورات، نوح چگونه آن مقدار غذا را که برای بیش از یک سال کافی باشد در کشتی جای داده است؟ نوح از کجا گوشت کافی برای درندگانی که طبق این داستان، آنها را بیش از یک سال بر کشتی سوار کرده بود، فراهم کرد؟»
۱۱. در ششصدمین سال زندگی نوح، در روز هفدهم ماه دوم، تمام چشمههای عظیم در زیر زمین باز شد و همۀ روزنههای آسمان گشوده گشت.
۱۲. و مدت چهل شبانهروز باران میبارید.
۱۳. در همان روز، همانطور که خداوند فرمود بود، نوح و پسرانش سام، حام و یافث و همسر نوح و سه عروسش به کشتی وارد شدند... [پیدایش، فصل ۷]
۱۳. در روز اول ماه اول، نوح ششصدویک ساله شد و در این وقت بود که آب روی زمین خشک شد. پس نوح دریچۀ کشتی را باز کرد و دید زمین در حال خشک شدن است.
۱۴. در روز بیستوهفتم ماه دوم زمین کاملاً خشک بود.
۱۵. خدا به نوح فرمود:
۱۶. تو و زن، پسرها و عروسهایت از کشتی بیرون بیایید.
۱۷. تمام حیواناتی که همراه تو هستند؛ یعنی تمام پرندگان و چهارپایان و خزندگان را هم بیرون بیاور تا در روی زمین پراکنده شوند و به فراوانی بارور و زیاد گردند.
۱۸. پس نوح، پسرها و عروسهایش از کشتی بیرون رفتند.
۱۹. تمام چهارپایان و پرندگان و خزندگان هم با جفتهای خود از کشتی خارج شدند.[پیدایش، فصل ۸]
در ضمن نشانهها و آثار این آبهای فراوان کجاست؟ حال آنکه آثار رویدادهای زمینشناختی که تاریخشان به میلیاردها سال پیش بازمیگردد، موجود است و میتوان آنها را مطالعه نمود؛ حال چگونه آثار و علائم رویدادی که بیشتر از چند هزار سال از آن نگذشته، کاملاً محو و نابود شده است؟!
شاید بگویند: با معجزه پنهان و محو شده است!
البته در این صورت، ماجرا یک قصهپردازی تخیلی خواهد بود. هرجا که موضوع بغرنج و گیجکننده میشود و مشخص میگردد که قضیه با حقایق اثباتشدﮤ علمی ناسازگار و فاقد شواهد تاریخی است، دلیل آن را معجزه میدانند و حال آنکه ارائۀ معجزه از سوی خداوند باید از روی حکمت و دلیل حکیمانه باشد؛ و نه کاری عبث یا برای گمراه کردن انسان و پوشیده ساختن وقایع و رویدادهایی همچون طوفان نوح(ع)».
[توهم بیخدایی، نوبت انتشار دوم، فصل پنجم، در تورات علت طوفان نوح، دینی و ناشی از خشم الهی است، ص۴۰۹-۴۱۱/ همچنین رجوع کنید به همان فصل، مبحث «برخی اشکالات علمی بر داستان عامیانۀ دینی طوفان»، ص۳۸۵ و مبحث «مکان طوفان نوح»، ص۴۱۵ و مبحث «لنگرگاه کشتی نوح(ع) (دلمون، جودی، آرارات)»، ص۴۱۸].
و در جای دیگر میفرماید:
«کتاب مقدس یا عهد قدیم و عهد جدید و بهخصوص داستانهای تورات، با نظریۀ تکامل در تعارض است. ازجملۀ این تعارضات میتوان به موضوع خلق حوا از دندﮤ آدم اشاره کرد که در مورد آن صحبت خواهد شد:
۲۱ و خداوند خدا، خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت، و یکی از دندههایش را گرفت و گوشت در جایش پر کرد.
۲۲ و خداوند خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود، زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد. [پیدایش، فصل ۲]
البته ما معتقدیم که تورات تحریف شده است و به همین دلیل، تعارض متن تورات با نظریۀ تکامل، به معنای بطلان دین الهی نیست.» [توهم بیخدایی، احمد الحسن، نوبت انتشار دوم، ص۱۶۱].