پیِ آواز حقیقت بدویم

پیِ آواز حقیقت بدویم

قسمت 11

صورت و معنا

چکیده

این مقاله به بررسی تمایز بنیادین میان «صورت» و «معنا» در زبان، منطق و علوم مختلف می‌پردازد. نویسنده با مقایسهٔ منطق ارسطویی و منطق جدید، نشان می‌دهد که در منطق جدید، معنا امری ذهنی و نسبی است و صورت جملات می‌تواند معانی متفاوتی به خود بگیرد. مثال‌هایی از زبان فارسی، شعر، برنامه‌نویسی و ریاضیات برای نمایش تفاوت در تعبیرهای ممکن از یک گزاره ارائه می‌شود. همچنین، کاربرد این تفکیک در علوم گوناگون مانند فیزیک و هنر مورد بررسی قرار می‌گیرد و نشان داده می‌شود که درستی و نادرستی گزاره‌ها، وابسته به تعبیر آنهاست نه صرفاً ظاهرشان.

 

در قسمت‌های پیشین، اندکی دربارهٔ منطق ارسطویی و منطق جدید صحبت کردیم. یکی از تفاوت‌های منطق جدید با منطق ارسطویی، جدا کردن شکل ظاهری گزاره‌ها از معانی آنهاست. در منطق جدید، برای کلمات معنای ذاتی، ثابت یا اصلی در نظر گرفته نمی‌شود؛ بلکه نسبت دادن معنا به واژه‌ها در ذهن انجام می‌شود. بنابراین معنای یک کلام ممکن است در ذهن یک فرد با فرد دیگر متفاوت باشد.

از سوی دیگر، کلمات در ساختارهای زبانی با یکدیگر ترکیب می‌شوند و عبارات و جملات را می‌سازند. بنابراین ممکن است افراد مختلف، معانی متفاوتی را به عناصر سازندهٔ جملات نسبت دهند و فهم و برداشت‌های متفاوتی از یک کلمه، عبارت، جمله یا متن داشته باشند.

برای مثال، این جمله را در نظر بگیرید: «ماه به‌دنبال خورشید آمد.» امروزه می‌دانیم که خورشید و ماه دو جرم آسمانی هستند که هرکدام در مدار خود در گردش‌اند. بنابراین جملۀ مذکور از منظر ما یک جملۀ بی‌معنی و نادرست تلقی می‌شود. اکنون مردمی را تصور کنید که به پادشاه سرزمین خود، خورشید می‌گویند و ولیعهد او را ماه می‌نامند. به این ترتیب، جملۀ مذکور نه‌فقط بی‌معنی و نادرست نیست، بلکه در آن سرزمین کاملاً با معنی و درست است.

تفاوت در فهم معانی واژه‌ها و جملات در زبان‌های مختلف و حتی در گویش‌های محلی یک زبان مشهود است. با این حال، در یک زبان نیز کلمات یا آواهایی وجود دارند که در معانی متفاوتی به کار می‌روند. برای مثال، در زبان فارسی، آرایهٔ ایهام وجود دارد که شاعر یا نویسنده از جملاتی استفاده می‌کند که دارای معانی متفاوت است.

مولوی در حکایت مرد بقال و طوطی می‌گوید:
«کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه ماند در نبشتن شیر و شیر
آن يكی شير است اندر باديه
وآن يكی شير است اندر باديه*
آن یکی شیر است کان آدم بخورد
و آن دگر شیر است کان آدم درد»[1]

در این ابیات، شیر کدام شیر است؟ بادیه کدام بادی؟ و فاعل و مفعول در «خوردن» کدام است؟

همچنین در غزل ۳۰۷ از غزلیات حزین لاهیجی می‌خوانیم:

«امشب صدای تیشه از بیستون نیامد

شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد»

سه معنی متفاوت از مصرع دوم این شعر قابل فهم است:
1. فرهاد به خوابی لذت‌بخش فرو رفته.
2. فرهاد خواب معشوقه‌اش شیرین را می‌بیند.
3. شیرین خواب می‌بیند و فرهاد می‌خواهد که در این رؤیا حضور داشته باشد.

قصد نداریم در این مجال دربارهٔ آرایه‌های ادبی گفت‌وگو کنیم. این مثال‌ها آورده شد تا نشان داده شود که ممکن است گوینده عامدانه سخن خود را چندپهلو بگوید، به‌طوری که معانی مختلف از آن به دست آید. این روش در متون ادبی رایج است. اگر گوینده مخاطب خاص داشته باشد و بخواهد سخن را رمزگونه بیان کند، باز هم این روش قابل استفاده است.

اما در گفت‌وگوی علمی، وجود ابهام باعث برداشت‌های نادرست، سوءتفاهم و نرسیدن به منظور گوینده می‌شود. اگر هرکس اجازه داشته باشد برداشت و فهم متفاوتی از کلمات و جملات وضع کند، دیگر چه تضمینی وجود دارد که در مورد آن به تفاهم (فهم مشترک) برسیم؟

این سؤال یک سؤال چالشی است. هرکس براساس فهم خود می‌تواند به آن پاسخ دهد. بعضی از افراد خود را محور جهان می‌پندارند و از دیگران انتظار دارند که با فهم آنها همسو شوند. بعضی دیگر نسل‌های گذشته را مبنا قرار می‌دهند و بعضی برداشت‌های زبان‌شناسان را ملاک فهم مشترک قرار می‌دهند. در هر حال، این فرض که همۀ مردم فهم یکسانی از واژه‌ها دارند (یا باید داشته باشند) منجر به مجموعه‌ای از خطاهای شناختی می‌شود.

داشتن فهم درست از کلمات و جملات در مباحثی مثل برنامه‌نویسی کامپیوتر بسیار اهمیت دارد. اگر کامپیوتر معنای جملاتی که برنامه‌نویس برایش نوشته است را نفهمد، به‌سرعت از برنامه‌نویس خود انتقام می‌گیرد؛ یعنی یا کامپیوتر خطا می‌دهد یا چیزی را اجرا می‌کند که با منظور برنامه‌نویس متفاوت است. به همین دلیل، زبان‌های برنامه‌نویسی طراحی شده‌اند که ابهام نداشته باشند و کامپیوترها بتوانند آن‌ها را بفهمند و اجرا کنند.

در سایر علوم مختلف نیز وجود یک زبان مشترک ضروری است. در این زمینه می‌توان ریاضیات را پیشرو دانست. در ریاضیات، نمادها، علائم و عملگرها جایگزین کلمات و جملات شدند. به این ترتیب، زبانی نمادین برای ریاضیات صورت‌بندی شد و در عمل، صورت عبارت‌های ریاضی از معنای آن جدا شد. مشابه همین کار در منطق جدید نیز انجام شده است. ازاین‌رو، برای منطق جدید از عناوین «منطق ریاضی» و «منطق صوری»[2] نیز استفاده می‌شود.

بیان جملات به‌صورت ریاضی، از یک سو باعث جلوگیری از ابهامات و مغالطات ساختاری می‌شود و از سوی دیگر اجازه می‌دهد تا عبارت‌ها و جملات به شکل‌های مختلفی به مصادیق واقعی متناظر شوند. به این عمل (تناظر برقرار کردن بین جملات و اشیاء واقعی) تعبیرکردن (Interpretation) گفته می‌شود.[3] به این ترتیب، می‌توان واژه‌های یک زبان را به اشیاء مختلف تعبیر کرد و معانی متفاوتی برای جملات به دست آورد.

وجود تعابیر و معانی مختلف از جملات ریاضی نه‌تنها نقطه‌ضعف ریاضیات محسوب نمی‌شود، بلکه این موضوع به یکی از نقاط قوت این علم تبدیل شده است. برای مثال، مفهوم حد و مشتق به مفهوم امروزی آن توسط نیوتن (فیزیک‌دان) و لایبنیتز در ریاضیات توسعه یافت.[4] نیوتن می‌خواست تغییرات لحظه‌ای حرکت را بررسی کند، لذا زمان را به قطعات کوچک و کوچک‌تر تقسیم کرد تا آنجا که میزان سرعت و تغییرات سرعت یک متحرک را در یک لحظۀ خاص به دست بیاورد. به این ترتیب، مفهوم مشتق شکل گرفت. لذا در تعبیر نیوتنی، مشتق به معنی تغییرات سرعت (یعنی شتاب) یک جسم در حال حرکت است. اما امروز، برای بهینه‌سازی اشکال هندسی از مشتق استفاده می‌کنیم. به بیان دیگر، تعبیر متفاوتی از مفهوم مشتق ارائه می‌کنیم؛ تعبیری که هیچ ارتباطی با مفهوم حرکت و سرعت لحظه‌ای ندارد، بلکه به ابعاد بهینه در یک شکل هندسی مرتبط است.

ارائۀ تعابیر فیزیکی، اقتصادی، زیست‌شناسی و ... از مفاهیم ریاضی مانند اعداد، نمودارها، گراف‌ها و ... باعث شده است که جملات انتزاعی ریاضی در علوم مختلف کاربردی داشته باشد. البته باید توجه داشت که بخش مهمی از این کاربرد مدیون تفکیک صورت جملات ریاضی از معانی آنها است.

در سایر علوم نیز، اگر بین صورت‌بندی جملات و معانی آنها تفکیک قائل شویم، به این نتیجه خواهیم رسید که جملات می‌توانند به شکل‌های مختلف تعبیر شوند و معانی مختلفی به خود بگیرند. لذا یک گزارﮤ واحد در یک تعبیر، گزاره‌ای درست است و در تعبیری دیگر، گزاره‌ای نادرست. به بیان دیگر، تقسیم گزاره‌ها به گزاره‌های درست و نادرست، پس از تعبیر کردن آنها معنا پیدا می‌کند و درستی و نادرستی گزاره‌ها در صورت ظاهری آنها نیست.

شکل ظاهری جملات و مطالب، مستقل از این‌که چگونه بیان می‌شود، «صورت» نامیده می‌شود و مفاهیم و مصادیقی که به این شکل ظاهری نسبت داده می‌شوند، «معنا» نامیده می‌شوند. تفکیک بین صورت و معنا در موضوعات دیگری همچون موضوعات هنری نیز مطرح است. یک نقاشی که با رنگ‌ها و خطوط کشیده شده است، یک موسیقی که با نت‌ها نوشته می‌شود و با سازهای مختلف اجرا می‌شود و یا سکانس‌هایی که در یک فیلم به تصویر کشیده شده است، همگی صورت‌های ظاهری هستند. مقصود هنرمند از ارائۀ این صورت ظاهری، رساندن معنایی است که در ذهن خود دارد. هرچند که باز هم ممکن است با این صورت‌ها، آن معانی به‌طور کامل به مخاطب منتقل نشود.

 

پانویس‌ها:

  1. [1]  مولوی، محمد جلال‌الدین بلخی، مثنوی معنوی، دفتر اول.

    در حاشیهٔ چاپ نیکلسون ذکر شده که: «در برخی نسخ (ق، ل، ن) دو بیت تکراری با «بادیه» آمده که احتمالاً از افزوده‌های بعدیِ کاتبان است.» در تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر (تهران، ۱۳۳۳)، دفتر اول، ابیات ۲۶۳۵ تا ۲۶۳۸ دقیقاً همانند نیکلسون است. او هم این دو بیتِ «بادیه» را در پاورقی ذکر می‌کند، نه در متن اصلی، و می‌نویسد: «در بعض نسخ ابیات زیر آمده است… اما در نسخ معتبر کهن نیامده است.»

  2. [2]   https://en.wikipedia.org/wiki/Logic

     

  3. [3]  https://en.wikipedia.org/wiki/Interpretation_(logic)

     

  4. [4]  https://encyclopediaofmath.org/wiki/Differential_calculus

     

     

     

کلیدواژه‌ها

ریاضیات منطق ارسطویی منطق صوری صورت و معنا زبان‌شناسی تفسیر تعبیر گزاره معناشناسی برنامه‌نویسی فهم مشترک چندمعنایی ایهام هنرمند و مخاطب زبان علم منطق جدید

امتیاز مقاله

3.00 از 5 (2 رأی)
امتیاز شما