مشتی از خروار؛ نقد و بررسی کلمات ناصر مکارم شیرازی دربارﮤ شخص مصلوب

مشتی از خروار؛ نقد و بررسی کلمات ناصر مکارم شیرازی دربارﮤ شخص مصلوب

قسمت 4

بررسی نکتۀ پنجم و ششم دربارﮤ مصلوب

چکیده

این نوشتار چهارمین بخش از نقد و بررسی سخنان ناصر مکارم شیرازی پیرامون شخص مصلوب است که به نکات پنجم و ششم او می‌پردازد. نویسنده با استناد به اناجیل، پیشگویی اشعیا (ع) و کلام سید احمدالحسن، استدلال‌های مکارم شیرازی مبنی بر احتمال اشتباه در شناسایی مصلوب و نسبت دادن صفاتی چون ضعف و ترس به او را مردود می‌داند. در این مقاله بیان می‌شود که مصلوب، با آگاهی و رضایت، مأموریت خود را پذیرفته و سکوت یا پرسش‌هایش نشانه اعتراض نبوده، بلکه پیام‌آور حقیقتی عمیق و تنبیهی برای مردم است.

 

• پیش‌گفتار

ناصر مکارم شیرازی در نکتۀ پنجم و ششم خود این متن را ارائه می‌کند:

«۵- همان‌طور که گفتیم، شاگردان مسیح (ع) به‌هنگام احساس خطر، طبق شهادت اناجیل، فرار کردند و طبعاً دوستانِ دیگر هم در آن روز مخفی شدند و از دور بر اوضاع نظر داشتند. بنابراین، شخصِ دستگیرشده در حلقۀ محاصرﮤ نظامیان رومی بوده و هیچ‌یک از دوستان او اطرافش نبودند. به این ترتیب، چه جایِ تعجب که اشتباهی واقع شده باشد؟

۶- در اناجیل می‌خوانیم که شخصِ محکوم بر چوبۀ دار، از خدا شکایت کرد که چرا او را تنها گذارده و به دست دشمن برای قتل سپرده است! اگر مسیح (ع) برای این به دنیا آمده که به ‌دار آویخته شود و قربانی گناهان بشر گردد، چنین سخن ناروایی از او به‌هیچ‌وجه درست نبوده است. این جمله به‌خوبی نشان می‌دهد که شخصِ مصلوب، آدمی ضعیف، ترسو و ناتوان بوده است که صدورِ چنین سخنی از او امکان‌پذیر بوده و او نمی‌تواند مسیح باشد.» [1]

 

نقد و بررسی ادعای پنجم ناصر مکارم شیرازی

در پاسخ به او می‌گویم:

نکتۀ پنجمی که ناصر مکارم شیرازی آورده است، تکرار ادعای او در نکتۀ اولش است، همان‌طور که در قسمت اول تقدیم شد، شاگردانی ازجمله شمعون پطرس در صحنه‌ای که یهودای اسخریوطی به مصلوب نزدیک می‌شود، حضور داشتند؛ صحنه‌ای که حتی شخصِ مصلوب به یهودای خائن کلامی را می‌گوید. سپس دستگیر می‌شود و شمعون پطرس شمشیر می‌کشد و الخ. آن‌ها شخصِ به‌صلیب‌کشیده‌شده را با خود می‌برند و سپس دادگاهی و بازجویی می‌کنند و هیچ اثری از فرار او نیست. بلکه همان‌طور که در قسمت سوم تقدیم شد، حتی لحظاتی که فرد دستگیرشده نزدشان است، یهودای اسخریوطی پشیمان می‌شود و به‌سوی علمای یهود می‌رود و سکه‌هایی که در ازای تسلیم کردن گرفته بود، می‌اندازد. بنابراین، حتی نتیجه‌گیری دوست‌داشتنی ناصر مکارم شیرازی در این‌ باره که شخصِ مصلوب یهودای اسخریوطی است، یک نتیجه‌گیری شکست‌خورده است.

 

نقد و بررسی ادعای ششم ناصر مکارم شیرازی

عبارت‌های «ضعيف»، «ترسو» و «ناتوان» که برای شخصیت مصلوب از جانب او استفاده شده‌ است، همگی عبارت‌هایی است که بعد از نتایج غلط و اشتباه و بدون ارائۀ هیچ دلیل و مدرک محکمی از او صادر می‌شود. ناصر مکارم شیرازی با این عبارات نمی‌تواند تقدسی را که در روایات اسلامی و مسیحی و حتی اشارات رمزی متون مقدس یهود دربارﮤ شخص مصلوب آمده است زیر سؤال ببرد. این ادبیات او، تنها از هواوهوس او و خارج‌ شدنش از توازن و امانت‌داری و واقع‌گرایی علمی و ... حکایت می‌کند؛ یعنی از خصوصیاتی که یک عالم باید به آن‌ها آراسته باشد!

سپس می‌گویم:

نکتۀ اول. برای این‌که بدانید ناصر مکارم شیرازی چه قضاوت بدی کرده‌ است، به این کلام مصلوب توجه کنیم:

«عیسی به پطرس گفت: "شمشیر خود را غلاف کن. آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم؟"»[2]

آری، او می‌داند چه می‌شود و قرار است چه اتفاقی بیفتد؛ او کاملاً راضی به نوشیدن این جام رنج است.

سید احمد الحسن می‌گوید:

«این سخن از مصلوب در هنگام دستگیر شدنش بیان شده و سخن کسی است که به صلیب کشیده‌ شدن را پذیرفته است و با آن مشکلی ندارد. حتی تردید در نوشیدن جام صلیب را دربارﮤ خودش غیرقابل‌قبول، بیان و مطرح شدن می‌داند و این‌که امکان ندارد حتی در آن تأملی کند. «آیا جامی را که پدر به من داده است ننوشم!؟»، جمله فقط پرسشی نیست، بلکه با تعجّب می‌پرسد: "ننوشم!؟"»[3]

کدام عاقلی می‌پذیرد که او از خدا شکایت کرده‌ است؟!

نکتۀ دوم. در فصل 53 از کتاب اشعیای نبی –که برای صدها سال پیش از واقعۀ مصلوب شدن است- نکات مهمی دربارﮤ شخصیت به‌صلیب‌کشیده‌شده وجود دارد که در بخشی از آن می‌خوانیم:

«لکن او غم‌های ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود. و ما او را از جانب خدا زحمت کشیده و مضروب و مبتلا گمان بردیم. † و حال آن‌که به‌سبب تقصیرهای ما مجروح و به‌سبب گناهان ما کوفته گردید. و تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخم‌های او ما شفا یافتیم. † جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هر یکی از ما به راه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد. † او مظلوم شد امّا تواضع نموده، دهان خود را نگشود. مثل برّه‌ای که برای ذبح می‌برند و مانند گوسفندی که نزد پشم‌بُرنده‌اش بی‌زبان است همچنان دهان خود را نگشود. † از ظلم و از داوری گرفته شد. و از نسل او که تفکر نمود که او از زمین زندگان منقطع شد و به‌جهت گناه قوم من مضروب گردید؟ † و قبر او را با شریران تعیین نمودند و بعد از مردنش با دولتمندان. هرچند هیچ ظلم نکرد و در دهان وی حیله‌ای نبود. † امّا خداوند را پسند آمد که او را مضروب نموده، به دردها مبتلا سازد. چون جان او را قربانی گناه ساخت، آنگاه نسلی را خواهد دید و عمر او دراز خواهد شد و مسرّت خداوند در دست او میسّر خواهد بود. † ثمرﮤ مشقّت جان خویش را خواهد دید و سیر خواهد شد. و بندﮤ عادل من به معرفت خود بسیاری را عادل خواهد گردانید، زیراکه او گناهان ایشان را بر خویشتن حمل خواهد نمود. † بنابراین او را در میان بزرگان نصیب خواهم داد و غنیمت را با زورآوران تقسیم خواهد نمود، به‌جهت این‌که جان خود را به مرگ ریخت و از خطاکاران محسوب شد و گناهان بسیاری را بر خود گرفت و برای خطاکاران شفاعت نمود[4]

پس بر پایۀ پیشگویی حضرت اشعیا (ع) دربارﮤ مصلوب، او نه‌تنها مظلوم بود، بلکه با رضایت خویش موضوع بر صلیب شدن را انتخاب کرد. این موضوع در کنار نکتۀ پیشین از جهتی دیگر تاییدکنندﮤ نادرستی قضاوت ناصر مکارم شیرازی است.

نکتۀ سوم. دربارﮤ سؤال مصلوب که ناصر مکارم شیرازی آن‌ را اعتراض و شکایت از خدا تفسیر می‌کند، می‌گویم، در چند پله نکاتی را تقدیم می‌کنم:

الف. مشخص شد که شخص مصلوب با رضایت کامل و داوطلبانه، موضوع مصلوب شدن را پذیرفته بود؛ پس او قصد اعتراض و گلایه نداشت.

ب. دو نوع استفهام وجود دارد: استفهام حقیقی و استفهام مجازی، و استفهام مجازی خود چند نوع دارد!

پ. ناصر مکارم شیرازی حتی به فکرش نرسید که این سؤال مصلوب، ممکن است یکی از این گونه‌ها باشد! مثلاً حتی ممکن است این سؤال مصلوب، این فرض را طرح کند که او به‌خاطر ندانستن از دلیل مصلوب شدنش، آن سؤال را پرسیده‌ است. به‌خاطر همین از خدا می‌پرسد که چرا مرا ترک کردی! در حقیقت، این فرض هم باطل است، زیرا برای مثال، پیشگویی اشعیا (ع) دربارﮤ مصلوب را داریم!

ت. ناصر مکارم شیرازی حتی از خود نپرسید این استفهام، ممکن است استفهام مجازی از نوع تنبیهی باشد! یعنی هدف مصلوب از آن سؤال، به قصد هشدار یا متنبه یا آگاه کردن مردم طرح شده ‌است؛ که این تنها گزینه‌ای است که با وضعیت مصلوب و حقیقت هم‌خوانی دارد.

ث. تنها موضوعی که باقی می‌ماند این است که معنای سؤال مصلوب چیست؟ سید احمد الحسن دلیل آن را توضیح می‌دهد و چنین می‌گوید:

«این وصی، این کلمات را به‌دلیل جهلش نسبت به علت فروفرستاده شدنش یا از روی اعتراض بر فرمان خداوند سبحان و متعال نگفت، بلکه این پرسشی است که پاسخ را در بطن خود نهان دارد و خطابش به مردم است؛ یعنی بدانید و آگاه باشید که چرا من فروفرستاده شدم، چرا به دار آویخته شدم و چرا کشته شدم تا مبادا یک بار دیگر که همین سؤال تکرار شد، در امتحان شکست بخورید؛ آنگاه که دیدید رومیان (یا همانندهای آنان) زمین را به اشغال خود درآورند و علمای یهود (یا همانندهای آنان) با آن‌ها سازش می‌کنند و من بر این زمین خواهم بود، و این سنّت الهی است که تکرار می‌شود، عبرت گیرید و مرا وقتی آمدم یاری کنید و بار دیگر در به دار آویختن و به قتل رسانیدنم مشارکت نکنید!

او می‌خواهد با این پرسش، که برای هر عاقل پاک‌سرشتی پاسخش روشن است، بگوید: من به صلیب کشیده شدم و آزار و اهانت‌های علمای یهود را تحمّل کردم و کشته شدم به‌خاطر قیامت صغرا، قیامت امام مهدی (ع) و دولت حق و عدل الهی بر روی این زمین.»[5]

• در پایان

همه‌چیز روشن است و حرفی باقی نمی‌ماند.

اگر خدا بخواهد ادامه دارد  ...

پانویس‌ها:

  1. [1]  مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ط. دارالكتب الاسلاميه، ج۴، ص۲۰۲.

  2. [2]  یوحنا، ۱۱:۱۸

  3. [3]  سید احمد الحسن، سیزدهمین حواری، نسخۀ گردآوری و پی‌نوشت دکتر توفیق مغربی، ترجمۀ فارسی، ص۱۷۷.

  4. [4]  اشعیا، ۴:۵۳–۱۲

  5. [5]  سید احمد الحسن، متشابهات، ج۴، س۱۷۹.  

کلیدواژه‌ها

ناصر مکارم شیرازی سید احمدالحسن یهودای اسخریوطی انجیل شخص مصلوب پیشگویی اشعیا صلیب

امتیاز مقاله

5.00 از 5 (1 رأی)
امتیاز شما